13
Feb
2006
این بیانه را کانون وبلاگ نویسان ایران منتشر کرده و به زودی بچههای کانون سعی خواهند کرد تا ترجمه آنرا هم به چند زبان دیگر آماده کنند تا بتوان آن را برای وزارتخانههای خارجه کشورهایی که در این مساله آسیب دیدهاند فرستاده شود.
شاید بد نباشد گروهای دیگر نیز با نوشتن چنین بیانیههایی نشان دهند که با رژیم جمهوری اسلامی هم صدا نیستند و حساب ملت ایران از رژیم آن جداست.
بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران در رابطه با حمله به سفارت خانه های خارجی به بهانه چاپ کاریکاتور
کانون وبلاگ نویسان ایران حق آزادی بیان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان را محترم میشمارد و حملات هیستریک به سفارت خانههای کشورهای غربی را محکوم مینماید.
کانون وبلاگ نویسان(پنلاگ) ضمن محکومیت تهاجم بنیادگرایان اسلامی به سفارت خانههای کشورهای غربی از جمله نروژ، دانمارک، اتریش و انگلستان، به بهانه چاپ کاریکاتورهایی در یکی از روزنامههای دانمارک ، وظیفه خود میداند که در راستای منشور و اساسنامه خود به این نقض صریح آزادی بیان و باج خواهی بنیادگرایان حکومت اسلامی ایران که دست بر قضا پس از گذشت چهار ماه از انتشار کاریکاتورهای موصوف و در هنگام فشار بینالمللی بر دولت ایران انجام میشود اعتراض کند.
ما به اطلاع جهانیان میرسانیم که مهاجمین همان کسانی هستند که با پوشش و سازماندهی دولتی همواره به گردهماییهای دانشجویان – معلمین – پرستاران- زنان و کارگران درست باهمین شیوهها هجوم آوردهاند وهمچنین حق آزادی بیان در اینترنت را با فیلترینگ دولتی و سانسور و دستگیری و ارعاب وبلاگ نویسان مورد حمله قرار دادهاند. دیر زمانی است که وبلاگ نویسان ایرانی با بهانههای گوناگون و به جرم نوشتن عقاید شخصی خود مورد حمله و اتهام و بازجویی قرار میگیرند وبه شلاق و زندانهای طویل المدت محکوم میشوند.
ما از مجامع بینالمللی میخواهیم که سانسور دولتی ایران را به همه دنیا تعمیم ندهند. و در عوض عضویت دولت ایران در سازمان ملل را مشروط بررعایت حقوق اولیه انسانی و حق آزادی بیان وابراز اندیشه بشرح اصول مصرح دراعلامیه جهانی حقوق بشر نمایند ودر این راستا به عنوان اولین قدم خواهان آزادی بی قید و شرط همه وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران زندانی و زندانیان سیاسی در ایران باشند.
کانون وبلاگ نویسان ایران(پنلاگ)
در بخش: آزادی بیان
13
Feb
2006
با خودم گفتم یه وقت نکنه این همه بلاهت پاک یا خدای ناکرده سانسور بشه، بهمین خاطر تصمیم گرفتم یک کپی از اون رو اینجا ذخیره کنم، آخه حیف هست این همه کارهای فرهنگی هنری!! جانشینان سروش و شریعتی ازدست بره، هرچه باشه اینها تربیت شده مکتب حسین و علی و هزارتا گشنه گدا و پاپتی دیگه از این نوع و هستند ما هم به اون مکتب وامدار هستیم!!!
مالک این همه هوش و استعداد!! وبلاگ پاسخگویی سران سه قوه
گزارشی از تسخیر شبانه سفارت دانمارک ۩
ظهر متوجه شدم که شب مقابل سفارت دانمارک برنامه داریم. قرار بر این شد که با تعدادی از دوستان برویم دانشگاه تهران تا تراکتهای مراسم را پخش کنیم. در بین راه یکی از دوستان را دیدم که بشکهی بنزین در دست، در حال قدمزدن است!
ظهر بعد از نماز عصر، در مقابل مسجد دانشگاه تجمعی اعتراضآمیز علیه دول غربی برقرار بود. کلاسهای بعد از ظهرشان هم پَر! حدود ۳۰۰ نفر بودند. تراکتها را پخش کردیم و برگشتیم. بعضیها میگفتند که چرا این کارهای بیاثر؟ ما هم میگفتیم امشب شما بیایید بد نمیگذرد. برنامه های شاد و مفرحی برای شما تدارک دیدهایم… همراه با آتشبازی! مرآتی خبرنگار ۲۰:۳۰ هم آنجا بود. تراکت رو بهش دادیم.
جواد میگفت که شب قبلاش با هفت دستگاه موتور و دو دستگاه ماشین رفته بودند و سروگوشی آب داده بودند. با نگهبانان سفارت هم صحبتهایی انجام داده بودند. پرچم دانمارک را هم روی زمین کشیده بودند. هنوز خشکنشده، بنده خدایی از راه میرسد. میگوید این پرچم دانمارک است؟ وقتی جواب مثبت میشنود، همانجا … (گلاب به رویتان) پرچم کثیف دانمارک رو نجس میکند.
عصر همانروز نیز گروهی از طلاب از قم آمدند و به ما ملحق شدند. خبر حرکت گروه زیادی از دانشجویان از لرستان برای شرکت در تجمع نیز به ما رسیده بود. (حدود ۶ اتوبوس) تبلیغات مراسم، در دانشگاههای دیگر در سطح تهران پخش شده بود. ساعت برگزاری مراسم هیأت دانشگاه هم برای هماهنگی در شرکت در تجمع، تغییر کرد. حدود ساعت ۸ از دانشگاه حرکت کردیم. حدود ساعت ۹ مقابل سفارت رسیدیم.
«تجمع مقابل سفارت دانمارک. تهران. الهیه. خیابان شریعتی»
هنوز نرسیده بودیم که صداهای بلندی را شنیدیم. تعجب کردم. چه زود جدی شده بود! مگر کوکتلها با ما نبود؟ پس این صداها چی بود؟ با دو خودم را رساندم. مراسم تازه شروع شده بود. اما مثل اینکه ناهماهنگیها و شلوغی جمعیت مزید بر علتِ ناهماهنگیها شده بود.
حامد را هم دیدم که در حال تهیه گزارش بود. سلام کردم. اول گله که چرا من را نوشتی آنتیقالیباف!! توی دعوا و تعیین نرخ …
مقابل سفارت دانمارک پارک بازی است. بالای سرسره و تاب و… پر از جمعیت بود! اکثریت دانشجو. صداها لحظهای قطع نمیشد. حضور خانمها هم بسیار چشمگیر بود. اصلاً خیلی داغتر از آقایان بودند. وقتی میگفتیم بروید عقب علیه خودمان هم شعار میدادند: «برادر بیغیرت نمیخواهیم»!
کمکم جمعیت زیادتر میشد. کسی به تریبون توجهی نداشت. هرگوشهای شعار خودش را میداد. سخنران اصلی مراسم هنوز نیامده بود. قرار بر این بود که در بخش رسمی مراسم کسی کار بد (!) انجام ندهد. اما در بخش غیر رسمی (!) هرکس هر غلطی میخواهد انجام دهد.
شخصی روحانی به جای سخنران اصلی پشت تریبون رفت تا سخنرانی کند. اما همین که شروع کرد، حمله اصلی آغاز شد. اول یک نفر که نمیدانم چگونه خود را به بالای درب سفارت رساند و به زحمت دست و پا تابلو (بعضیها هم بهش گفتهاند آرم) سفارت را کند. نردههای مقابل دانشجویان افتاد و دانشجویان با اولین حمله برقآسا خود را به در رساندند. گروههای نخستین، خود را به بالای در کشیدند. در اصلی به هیچ وجه باز نمیشد. بالای در و دیوار هم نرده و سیمخاردار کشیده بودند. یک نفر از بچهها آن بالا درون سیمخادار گرفتار شده بود. نیروهای پلیس هم گیج شده بودند. اولین گروه که وارد سفارت شدند، اشکآور زدند….
خدا نصیبتان نکند. اولین بارم بود که اشکآور میخوردم. اشکم سرازیر بود و هیچ چیزی را نمیدیدم. از کوچه کنار سفارت میدویدم. از سویی میترسیدم که نکند آخر کوچه بسته باشد و من هم بیاطلاع گیر بیفتم. اشک بیشتر صورت رو میسوزند. آخر کوچه که پیچیدم یکی صدا میزد: «اگه اشکآور خوردی بیا اینجا» به زحمت دیدمش. کاغذی را آتش زدیم و مقابل صورت گرفتیم. کمکم دوباره حالمان جا آمد. چشمم که باز شد، دیدم هرکس یک جایی افتاده است. به فاصله چند متر، چند متر افراد به دیوار تکیه داده بودند و میسوختند. آنهایی که آب به صورت زده بودند که وضعشان خیلی بدتر بود. بنده خدایی چشمش میسوخت. خواستیم براش آتش ببریم، فرار کرد. رفت جلوتر، از داخل کاپشناش نایلونی پر از بنزین درآورد، بعد اومد جلوی آتش!!
ولی از راهی که آمده بودم نمیشد برگشت. خیلی هوا آلوده بود. هنوز کمی چشم و گلویم میسوخت. پیرمردی را دیدم که به سمت بالا میرفت. گفتم نرو! اشکآور زدهاند. توجهی نکرد. چند لحظه بعد، با صورتی اشکی در حال استفراغ با سرعت برگشت!
دور زدیم و برگشتیم. مأموران پلیس هم دست کمی از ما نداشتند. همهجا آتش بود. بعضیها سیگار به دست بودند و توی صورت اونهایی که اشکآور خورده بودند فوت میکردند. خنده دار بود. بچههایی که تصور سیگار کشیدنشان هم خنده دار بود، مثل حرفهایها سیگار میکشیدند!!
اشکآور دوم خیلی شدیدتر بود. اما اینبار از مرکز گاز دور بودم. ولی چشمها را از همان دور میسوزاند. حتی رانندگان عبوری هم دچار گازخوردهگی بودند.
حضور روحانیون چشمگیر بود. جالب آنکه یکی از روحانیون هم در حمله دوم وارد سفارت شد. برخی از هیأت هم برنامهشان را تعطیل کرده بودند. حدود ۳ هزار نفر جمع شده بودند.
اطلاعات از داخل سفارت ضدونقیض بود. همه اتفاقنظر داشتند که سفارت تخلیه شده است. سفارت کاملاً دست بچههای ما بود. اول قرار بود که کنفرانس خبری برگزار کنند. اما بعد منتفی شد. قول ضعیفی هم هست که میگوید سردار طلایی داخل سفارت بوده است و افرادی که وارد میشدند را از در پشتی به بیرون هدایت میکرده است.
یکی از ساختمانهای سفارت به آتش کشیده شد. اتومبیلی داخل سفارت در حال سوختن بود. انفجارش برق از سر همه پراند. بعضی ها هم تا ۳ ماشین ذکر کردند. حالا هم فهمیدم که دو تا بنز و یک دستگاه پژو آتش گرفته است.
احتمال میدادیم که از پشت دورمان بزنند. یکبار هم دورمان زدند که با پرتاب اشکآور حلقهشان به هم خورد. حدود ۱۲۰ نفر نیروی پلیس در صحنه حاضر بودند. البته جایشان را عوض میکردند. نیروهایشان زرهی بودند. لباسهایشان ضد آتش بود. اما به گفته دوستان باسابقهتر نسبت به نگهبانان سفارت انگلیس کمتر بچهها را اذیت کردند.
کمکم سعی شد تا برنامه را تمام کنند. چون دیگر کار نداشتیم که انجام دهیم. کار اصلی، رساندن صدای اعتراضمان به گوش آنها بود که انجام شدهبود. قرار گذاشتیم که برویم آخر که به خیابان نزدیک بود. به قول یکی از دوستان، حزب قاعدین تشکیل داده بودند. اکثر خبرنگاران، از ترس صحنه را ترک کرده بودند. (البته حساب آقا حامد خیلی فرق دارد که با شجاعت هرچه تمامتر خود نیز وارد سفارت شد!) هر چند درگیریها و پرتاب کوکتولمولوتوف (آخه این هم شد اسم!) ادامه داشت، اما رو به کاهش گذاشته بود. احتمال اینکه بچههایی که سخنران اصلی هم با لباس مبدل (!) آمده بود. بعد هم حدود یک ساعت، با بچهها از خاطراتاش از تسخیر لانهی جاسوسی و انقلاب فرهنگی و دوران دانشجویی گفته بود. (یکی هم ضبطاش کرده که فایلاش هماکنون به دستم رسید.)
مراسم با عزاداری بر سید و سالار شهیدان به پایان رسید. ماشین برای برگشت کم بود. جلوی یک جایی که نمیدانم کلیسا یا سفارتخانه یا اقامتگاه سفیر بود، منتظر اتوبوس ایستاده بودیم. حدود ۲۰۰ نفر نیروی جدید و تازه نفس و خشن را دیدم که به سمت سفارت میرفتند. سرباز جلوی این عمارت ترسیده بود. کوکتلمولوتف رو که دیده بود از ترس زنگ زد که نیروی کمکی برایش بفرستند.
آن شب خیلی خوش گذشت. و خاطراتاش ماند تا ابد که بگوئیم در برابر توهین و تحقیر پیامبر و دینمان ساکت ننشستهایم.
دوستی میگفت که من تازه فهمیدم پدرم چگونه جوانیاش را گذرانده است. در دوران انقلاب و دوران جنگ. پر از هیجان و شور. به حال بابام غبطه میخورم!
آخرین خبر:
سفارت جدید دانمارک افتتاح شد. نسخه بینالمللی | نسخه ایرانی
توضيح انکه اين تصاوير شب گذشته پس از مراسم توسط يکی از دوستان و با طرح من گرفته شده است. تابلوی سفارت هم واقعی است!
پيشنوشت: عکس ذيل متعلق است به صاحب اين وبلاگ که در شب گذشته پس از فتح سفارت دانمارک با تابلوی آن گرفتهام.
فاتح سفارت دانکیها
در بخش: طنز
12
Feb
2006
دوتا دختر خانم زیبای نیمه ایرانی میهمان ما هستند، یک هفته تعطیلات دانشگاهی را پیش ما میگذرانند. این دوتا دختر زیبا را از روز تولدشان میشناسم، دختران یکی از صمیمی ترین دوستان از دوران فرانسه هستند. دو سال پیش که برای آخرین بار آنها را دیده بودم هنوز یک کلمه فارسی بلد نبودند، این بار که به دیدن ما آمدهاند با یک لهجه بسیار شیرین، فارسی حرف میزنند. هر آهنگ لوسآنجلسی را که بخواهی دارند، با آنها میرقصند و میخوانند. میپرسم فارسی را به این سرعت از کجا یاد گرفتهاید!؟ در پاسخ با همان لهجه زیبای خود میگویند، از همین موزیکهای لوسآنجلسی. آنهایی که به موزیک لوسآنجلسی حمله میکنند بدون اینکه دلیلی برای این کارشان بیاورند، شاید بد نباشد آثار این نوع موزیک را هم کمی بررسی کنند، شاید این همه سرمایه و کار فرهنگی را که ایرانیان خارج از ایران بوجود آوردهاند را بتوان به کار مفیدی گرفت. کورکورانه انتقاد کردن دردی را از ما دوا نخواهد کرد، شاید موقع آن رسیده باشد که کمی چشمهایمان را باز کنیم و حقایق را دقیقتر برسی کنیم.
حالا که نسل دوم مهاجرین ایرانی به سنین تاثیر گذاری رسیدهاند باید رابطه بین ایرانیان خارج از ایران با داخل را به روشهایی حفظ کرد در غیر این صورت نسل آینده این ایرانیان دیگر هیچ رابطه عاطفی با ایران نخواهند داشت، آنگاه است که ایرانیان داخل از یک بازوی قدرتمند برای سرنگونی رژیم بی بهره خواهند شد.
در بخش: فرهنگ و هنر
10
Feb
2006
لبیک یا حسین
خدمت دوستان وبلاگ نویس عرض کنم که حضرت بلاگ اسپات هم به گروه خمینی و شرکا پیوست.
قبلا شنیده بودیم که یاهو نام مخالفین دولت چین را به دولت چین داده اینبار هم گوگل مالک بلاگر دست به دامن امت همیشه در صحنه شد.
این هم یک وبلاگ سانسور شده گوگل
http://thestudyofrevenge.blogspot.com
از قرار معلوم علت این سانسور هم این تصویر میباشد
امروز صبح در خبری (لینک صورتی) از رادیو کانال 4 نروژ شنیدم که، رئیس انستیتوی سیاست خارجی نروژ *NUPI در مصاحبه با روزنامه VG گفته: آمریکا تا یک ماه دیگر بمباران مراکز اتمی ایران را آغاز خواهد کرد. در این خبر رئیس این انستیتو مدعی شد که آمریکا نه تنها مراکز اتمی را بمباران خواهد کرد بلکه تصمیم دارد مراکز سپاه پاسداران و بطور کلی تمام تاسیسات زیر بنایی و مراکز قدرت را در ایران بمباران کند.
اخباری را که این انستیتو منتشر میکند باید بسیار جدی گرفت به این دلیل که اولا این انستیتو وابسته به وزارت امور خارجه نروژ است و وابستگی نروژیها با آمریکاییها هم بر کسی پوشیده نیست. معمولا قبل از شروع چنین جنگهایی آمریکا با متحدینش مشورت یا حداقل اطلاع رسانی میکند از همین روست که معتقدم باید این خبر را بسیار جدی گرفت.
لوندگُرد رئیس این موسسه مدعی است که مذاکرات ایران با روسیه در آخر همین ماه (ماه فوریه) آخرین تلاشها برای حل صلح آمیز بحران اتمی ایران خواهد بود. او میگوید: چنانچه این مذاکرات با شکست روبرو شود، حملات آمریکا در ماه مارس آغاز خواهد شد.
او همچنین ابراز نگرانی میکند از اینکه عواقب چنین حملهای میتواند خاورمیانه را با چالش بزرگی روبرو کند، چالشی که بحران کاریکاتورهای محمد در مقابل آن بسیار ناچیز خواهد بود.
*: Norwegian Institude of International Affairs
در بخش: روابط خارجی
08
Feb
2006
پ.ن.:
کنجکاو عزیز لینکی رو برام فرستاد از یک خبر در روزنامه یلان پستن (همان روزنامهای که 12 کاریکاتورهای محمد رو برای اولین بار چاپ کرد). در این خبر یلان پستن مینویسد که تلوزیون بیبیسی در گزارشی تصویری که در قسمت چپ میبینید را به بعنوان یکی از کاریکاتورهای محمد معرفی کرده و پس از اینکه نخست وزیر دانمارک به وسیله نامه از بیبیسی درخواست کرده که گزاش مربوطه رو حذف کند بیبیسی مجبور به عذرخواهی شده.
خلاصه مطلب اینکه دستان انگلیسی در هر توطئهای نمایان است. البته اگر دوستان فردا نیایند و ما را متهم به دایی جان ناپلئون شدن بکنند.
——————————
از روزی که سفارتهای دانمارک و نروژ رو در سوریه و بیروت به آتش کشیدند جو به ناگاه تغییر کرد. چه کسانی چه اهدافی را در این قضیه پی گیری میکنند؟
یک ملای احمق (دست نشانده) توی دانمارک حرکتی را شروع میکند، حالا تمام نیروی سیاسی اروپا بسیج شدهاند با این حال قادر نیستند آتش بپا شده را خاموش کنند. (یک دیوانه سنگی را در چاهی میاندازد حالا 40 عاقل نمیتوانند آنرا از چاه در آورند).
احمد آکاری (Ahmed Akkari) یک ملای جوان مقیم دانمارک است. او پس از اینکه اعتراض هایش در دانمارک به نتیجه “مورد نظرش” نمیرسد، بار سفر می بندد و با خود 12 کاریکاتور منتشر شده در یلاند پستن را همراه با 3 کاریکاتور دیگر (سه کاریکاتوری که یقینا رندان برای دامن زدن به این آتش تهیه کرده بودند و هیچ ربطی به کاریکاتورهای منتشره در روزنامه دانمارکی ندارد) را با خود به خاورمیانه میبرد تا با تماس با (علمای!! اسلام) و سیاست مداران آتشی را که بتواند ایشان را ارضاء کند بپا میکند. از قرار معلوم این سه کاریکاتور برخلاف آن دوازده تای دیگر بسیار توهین آمیز هستند. اکنون گویا آتش چنان شعله ور شده که عنقریب است دامن خود این ملای احمق را هم بگیرد در نتیجه تصمیم به عقب نشینی گرفته. بنا به ادعای خبرنگار داگ بلاد (یک روزنامه نروژی) احمد آکاری در حال حاضر با دولت و مسئولین دانمارکی همکاری کامل دارد تا بلکه شعله ای را که روشن کرده خاموش کند.
در تهران رهبر معظم!! انقلاب فریبکاری را آغاز میکند و 200، 300 نفر از اوباش بسیج را برای خودنمایی به میدان میفرستد و از طرفی ادعا میکند که این کاریکاتورها توطئه اسرائیل است برای مقابله با پیروزی حماس (کاریکاتورها 4 ماه پیش کشیده شدهاند، حماس کمتر از دو هفته پیش پیروز شد).
امروز با خانمی که رئیس اداره مان هست صحبت میکردم (شوهرش کارمند عالیرتبه وزارت امور خارجه نروژ است). بدون اینکه بگویم نظرم در باره این مساله چیست از او پرسیدم: نظر شما در باره آتش زدن سفارت نروژ در تهران چیست، خندید و با طعنه گفت: آنهایی که سفارت را به آتش کشیدند دویست نفری بیشتر نبودند در نتیجه نمیتوان زیاد از این مساله نگران بود شرارتهای یک باند دویست 300 نفره را نمیتوان به حساب ملت ایران گذاشت. این یک مساله سیاسی است که مسئولین سیاسی در تهران همین روزها باید پاسخ بدهند. پرسیدم پس شما هم در جریان بازیهای سیاسی هستید. گفت دیگر دست رژیم ایران و سوریه در این جریان چنان رو شده که هیچ شکی وجود ندارد و بعد اشاره کرده به مصاحبه نخست وزیر نروژ و وزیر امور خارجه که هر دو بطور بسیار شفاف دولت ایران و سوریه را مسئول دانستند.
از من پرسید نظر تو در این باره چیست. گفتم نظر من را خود شما بهتر می دانید، مگر چند نفر در تهران به این به اصطلاح توهین وقعی گذاشتند؟ گفت 200 تا 300 نفر، در جوابش گفتم گمان میکنید من در بین این 200 تا 300 نفر می گنجم!؟ خندید و گفت نه، می خواستم بدانم آیا به نظر تو این کاریکاتورها توهین آمیز بوده؟ در پاسخ گفتم، مگر مسلمانان کم به دیگران توهین میکنند!؟ خندید و گفت تو هر سوالی را با یک سوال دیگر پاسخ میدهی. از من پرسید نظرت در باره عکسالعمل دولت نروژ چیست. گفتم به نظر من خیلی ملایم رفتار کردهاند. به نظر من با رژیمهای توتالیتر باید با قدرت بیشتری برخورد کرد و اجازه نداد این چنین جولان بدهند.
گفت کار زیادی نمیتوان کرد. گفتم چرا ! وقتی ایران اعلام کرد که دانمارک را تحریم میکند تمام کشورهای اروپایی باید یک صدا اعلام تحریم یا حداقل حمایت میکردند، هرچه باشد دانمارک یکی از اعضای بازار مشترک است، آنوقت میدیدید چگونه رژیم تهران به التماس میافتاد، حکومتهای زور پرست را باید با زور پاسخ داد نه از موضع انفعال.
این مساله هر چه بود مثل مسائل دیگر خواهد گذشت فقط در جریان این سرو صدا ها تنها دو رژیم در خاورمیانه بیشتر از همه ضرر کردهاند یکی سوریه و دیگری ایران. اینها در این مساله بازنده اصلی شدند حالا چه بخواهند کوتاه بیایند چه نه.
مساله بسیار مهم دیگر اینکه، بعد از این درگیری در اروپا الان جوی برقرار شده که اگر فردا آمریکا وارد جنگ با ایران یا سوریه بشود دیگر حتی یک درصد از آن مخالفتهایی که با جنگ عراق انجام شد اتفاق نخواهد افتاد.
در بخش: ملای حیله گر
05
Feb
2006
این شعاری است که بر روی یکی از پلاکارتهای تظاهر کنندگان تهران برای اعتراض به مساله کاریکاتورهای محمد به نمایش گذاشته شده بود (لینک خبر). همین یک شعار کافی است تا به عمق فلاکتی که گریبان ما را گرفته پی ببریم. این شعارها فقط یک هدف را پیگیری میکند محمد جد مهدی است و آقایان هم که نماینده مهدی هستند، مگر یادتان رفته که برای همه آقایان حکومتی این روزها لیستهایشان را میبرند خدمت امام مهدی امضا کند!! عجب دکان دو نبشی مخصوصا وقتی تظاهر کنندگان این چند روز گذشته را بر صفحه تلویزیونها دیدیم بیشتر با این پدیده آشنا میشویم. عوام جو زده چه کارها که نمیتوانند بکنند.
از عوام بدتر آنهایی هستند که به اصطلاح خود را عوام نمیدانند! ارواح عمه جانشان بعضیشان حتی جو زده شدهاند و خیال میکنند روشن فکر هم هستند باور ندارید!؟ با نگاهی به بیانیه (مثلا هنرمندان کشورمان!!) باورتان خواهد شد. با دیدن این همه عجایب چارهای بجز گریستن برای ایران نداریم:
شنبه، 15 بهمنماه 1384 بیانیه کاریکاتوریست های ایرانی در محکومیت چاپ کاریکاتورهای اهانت آمیز
کاریکاتوریست های ایران با امضای بیانیه ای انتشار مکرر کاریکاتورهایی علیه رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) را محکوم نمودند.
« هنر مقوله ایست که به دنبال زیبایی است هنرمند دنیا را زیبا می خواهد، از این منظر هنر با آموزه های قدسی که به دنبال مهرورزی و ترویج صفات ستوده انسانی و زیبایی معنوی است، تقارن و همخوانی دارد.
پر واضح است که هنر اگر بخواهد ریشه بدواند و شاخه بگستراند باید مجال رویش بیابد. چرا که بیان آزاد با بیان هرزه تضاد دارد. ما کاریکاتوریست های ایرانی اقدام موهن و سخیف تعدادی از کاریکاتوریست ها و ژورنالیست های دانمارکی را که باورها و حریم های قدسی مسلمانان را به سخره گرفته اند، شدیدا تقبیح می کنیم و رسالت خود می دانیم، ضرورت احترام به باورهای دینی را به رسانه های گروهی جهان یادآور شویم و نسبت به این بی مبالاتی ها و غرض ورزیها هشدار دهیم.» منبع
در بیانیه آقایان میخوانیم:
“هنر مقوله ایست که به دنبال زیبایی است هنرمند دنیا را زیبا میخواهد…” (چقدر رمانتیک!!)
چیزی که دوستان هنرمند به آن توجه نمیکنند یا شاید هم منافعشان اجازه نمیدهد توجه کنند، چگونگی دست یافتن به این دنیای زیباست.
آیا برای رسیدن به دنیای زیبا خیالی دوستان هنرمند!! نباید اول زشتیها را شناخت و از میان برداشت تا زیباییها پدیدار گردند؟ یا حداقل با ابزاری که در دست داریم با زشتیها مبارزه کرد؟
شاید بد نبود دوستان (هنرمند!!) در این زمینه هم بیانیه میدادند و در آن روش و ابزار مبارزه با زشتیها را هم به ملت بیچاره نشان میدادند.
مشکل ما از آنجا آغاز میشود که عوام که در تظاهرات تهران شرکت میکنند با (هنرمندان!!) و روشنفکرانی از نمونه کاریکاتوریستهای بیانیه دهنده هستند تفاوت چندانی با هم ندارند.
آیا عاقبتی برای این همه توحش هست؟ اخبار این روزها که نشان از خون ریزی دیگری میدهد.
توحشی که ریشه در اسلام دارد. عکس مقابل علی را در حال گردن زدن نصربن هارت در مقابل محمد نشان می دهد.
عکس مقابل از این سایت برداشت شده. سایت نامبرده کاریکاتورهایی دارد که به مراتب بدتر از کاریکاتورهای دانمارکی است.
در بخش: نقد اسلام
03
Feb
2006
بحث آقایان عربده کش در جریان ماجرای کاریکاتورهای محمد بر این اساس پی ریزی شده که: در اسلام نشان دادن یا ترسیم عکس محمد و شرکا گناه محسوب میشود و هر کس این کار را کرد مستوجب فلان و بهمان است. اگر بخاطر داشته باشید آقایان اوایل انقلاب هم از همین اراجیف زیاد بهم میبافتند ولی همین که منافعشان ایجاب کرد تبصرهای برای آن ساختند.
چیزی را که آقایان در این جریان از بس دروغ گفتهاند فراموش میکنند این است که در هر کوچه و برزن در هر خانه و خلاصه در هر گورستانی از آن دیار فلک زده عکسی از این فسیلهای تاریخ آویزان است و استدلال بر اساس آن بجز باز کردن مشت آقایان نتیجه دیگری ندارد.
سه سال پیش که رفته بودم ایران توی همه دیدنیها یک عکس هم دیدم از حضرتاش، درست فهمیدین همان حضرتی که امروز دارند بر سر کاریکاتورش دنیا رو به آتش میکشند.
دلیل اینکه این عکس نظر مرا جلب کرد این بود که تا آن روز هر عکسی را که از محمد عرب دیده بودم خیلی عادی بودند یا حداقل برای من عادی شده بودند ولی برعکس این یکی چنان او را طناز ترسیم کرده بود که تصمیم گرفتم عکسی از آن بگیرم. همان زمان هم در باره این عکس مطلبی نوشتم. قسمتی از آنرا امروز دوباره نقل میکنم و باقی قضایا را میگذارم به اختیار تخیلات خود شما عزیزان:
نوشته شده به تاریخ 11 ژانویه 2003:
محمد در این عکس با حالت خاصی طناز و زیباروی طراحی شده که سعی دارد با نشان دادن شانهی چپ خود از بیننده دلربایی کند!.
با آگاهی از اینکه در آن دوران محمد پیغمبر خدا نبوده پس در نتیجه از جایگاه بخصوصی بجز چوپانی جوان و دلربا برخوردار نبوده است و با آگاهی از اینکه اعراب در آنزمانها دختران خود را زنده بگور میکردهاند و درنتیجه کمبود زن درجامعهی عربستان بایستی مشکل ساز میبوده و با نگاهی به زیبایی محمد در این عکس میتوانید خود نتیجه بگیرید که حاصل کار چه شوربایی از آب در خواهد آمد. بیخود نیست که در اسلام مجازات لواط سنگسار است! [متن اصلی]
این هم نظر بهروز عزیز و ترجمهای از یک مقاله روزنامه سوئدی که به وسیله ایشان در پیام گیر مطلب قبلی نوشته شده را با هم می خوانیم شاید درکی از آزادی بیان بدست آوریم.
از بس تصوير يك مشت آدمهاي چركوي كوته نظر رو كه هي پرچم آتيش ميزنن و تهديد ميكنن خستم شد، اين مطلب زير رو امروز خوندم و يه قسمتيش رو ترجمه كردم كه ببينيم بابا اين روشنفكري غربي راجع به اين مطلب چطور بحث ميكنه!
سر مقاله روزنامه داگنس نيهتر (ليبرال) سوئد – جمعه 3 فوريه 2006
هنر دفاع از موردي ناخوشايند!
اقدامي كه در اين بعد زماني از اتحاديه اروپا انتظار ميرود اعلام همبستگي با دانمارك است، البته نه همبستگي با عمل چاپ نقاشيهاي روزنامه ييلاندس پوستن (عملي كه بنظر بيل كلينتون ميشود آنرا با تصاوير ضد يهودي كه در دهه 30 انتشار پيدا كرد مقايسه شود) بلكه همبستگي در برابر تهديد و خشونت و اعمال ديپلماتيك كشورها و گروههائي كه توانائي فهميدن فرق حكومت و جامعه مدني آزاد را ندارند!
البته انكار نميشود كرد كه مشاهده اين نوع فرق / اختلاف ميان (جامعه مدني آزاد و حكومت) مقداري قوه تفكر ميخواهد. گفته اي از فيلسوف دوران روشنگري ولترباين شرح ميباشد: “من عقيده ترا ناخوشايند ميدانم ولي با جان و دل از حق تو براي ابراز عقيده ات دفاع ميكنم”. خب گفتن اين مطلب ساده و باجرا گذاشتنش مشكل! شايد كه اين اصل كلا با ابتدائي ترين اصول روانشاسي آدمي تضاد داشته باشد: “اگر من چيزي را ناخوشايند تصور ميكنم خب سعي ميكنم ظهور و پيشرفت آن چيز را متوقف كنم!”
عليرغم اين مطلب درست قوه بالانس كردن احساسات بي اختيار و خرد است كه پايه هاي بنياني يك جامعه آزاد مدني را بوجود ميآورد. آزادي بيان هرگز نميتواند عملا مطلق باشد، اما در يك بعد زماني وسيعتر، آزادي تبادل و بروز عقيده و تعددگرائي (پلوراليسم) كه در اين نوع جامعه بردبار بوجود ميآيد به نفع تمامي شهروندان خواهد بود. باين خاطر ميشود گفت كه كلا عكس العمل نخست وزير دانمارك آندرس فوگ راسموسن غير عقلاني نبوده، چون به بحث گذاشتن مطالبي كه در مطبوعات چاپ ميشود با سردمداران يا نمايندگان دولتهاي خارجي يك تهديد غير مستقيم براي آزادي بيان محسوب ميشود.
لب مطلب از داشتن روابط ديپلماتيك اين هم هست كه امكان مقابله با رژيمهاي دگرگونه وجود داشته باشد. آن انتقاد پلاتوسي داخلي كه به اقدامات دولت دانمارك وارد شده نشان از اين دارد كه دولت دانمارك ميبايستي از قبل سعي ميكرد كه راه گفت و شنود ديگري بدون سازش بر سر موضع اصولي خود پيدا كند.
در بخش: نقد اسلام