20
Jul
2006
آقایان و خانم ها در چند مطلب پیش سوالهایی را مطرح کردم که هر انسان عاقلی باید همین گونه سوالها را از آقای گنجی بکند.
آقای گنجی در نوشتهها و سخنرانیهای خود مدام گوش خلق الله را کر کردهاند و مدام میفرمایند طالب رژیمی هستند که مذهب را در کار دولت دخالت ندهد. اگر اشتباه میکنم لطفا دوستان منتقد مرا ارشاد فرمایند، البته به کمک بحث و استدلال نه چماق تکفیر.
خوب اگر سوال اولم از آقای گنجی بجاست پس باید از آقای گنجی سوال را با سوالی دیگر تکمیل کرد و پرسید. خوب جناب تئوریسین! این چه جدایی دین از حکومت است که شما قبل از شروع و قبل از بسته شدن نطفه آن حرف و حدیث اسلام دموکراتیک را پیش میکشید!؟ و یک مرتبه چند تا از مهرههای درگیر در تئوری اسلام دموکراتیک!! را وارد بازی میکنید؟ آیا این سوالها اشکالی دارد؟ آیا این حق را برای مردم مار گزیده ایران قائلید که این حداقل شک را به گفتههای آقای گنجی داشته باشند؟ مخصوصا وقتی که آقای گنجی قبل از حتی به رهبری برگزیده شدن یک مرتبه حرفهای زیبای خود را در باره جدایی حکومت از مذهب یک شبه نقض میکنند و اسلام دموکراتیک را مثل یک شعبده باز از آستین در میآورند و وارد بازی میکنند و بحث حکومت دموکراتیک را تبدیل میکنند به اسلام دموکراتیک و خلاصه مطلب اینکه یک مرتبه دیدی یک شبه ملت را برگرداندند به همان تئوری مسخره مردم سالاری دینی اسهال طلبان.
اگر قصد ایشان این نیست که دوباره مذهب را با حکومت قاطی کنند و معجونی من درآوردی را به خورد ملت بدهند پس این صیغه اسلام دموکراتیک این وسط چکار میکند!؟ آیا ما مار گزیدهها نباید سوال مطرح کنیم؟ آیا در چنین شرایطی باید دم خروس را باور کرد یا قسم ملا را!؟ شرایط امروز درست شده مثل شرایط قبل از انقلاب 57 آن دوران هم هر بدبختی که سعی میکرد به روشی خمینی و اوباشش را زیر سوال ببرد یک عده کاسه از آش داغ تر میپریدن وسط میدان و منتقد بیچاره را چنان میکوبیدند که کسی دیگر جرات نکند نقدی بر حرفهای آن شیاد مطرح کند و درست با همین ابزار توانستند بدون مطرح کردن هیچ گونه نقد سازندهای ملایی بی سواد و جلاد را سوار بر اسب سرکش قدرت کنند و بعد هم دیدیم که کمتر از 4 ماه حضرت ملا چنان جایگاه خود را محکم دید که دستور شکستن قلمها را صادر کرد. در آن دوران نیز اکثرا میگفتند رژیم شاه برود هر کسی که بیاید بهتر از رژیم شاه هست، آیا همان روش را امروز بکار نمیگیرند این مریدان حلقه به گوش!؟ چماق به دست دارند امامی دیگر میپرورانند تا فردا وقتی که جایگاه خود را محکم کرد دوباره سرکوب شروع شود و دوباره روز از نو روزی از نو. الحق که ما ملت ایران نمیتوانیم از تاریخ درس بگیریم و حق مان هست هر بلایی که بر سرمان نازل شود.
البته جای بسی شادی است که این شعبده بازی هم نتوانست عده زیادی را گرد آورد و دیدیم که کل حرکت قبل از شروع متوقف شد. باور کنید اگر بنا بر این است که یک بار دیگر باز فریب این یا آن شعبده باز را بخوریم همان بهتر که همین رژیم چند مدت دیگر بماند تا بلکه آلترناتیوی واقعی برای آن خود ملت فراهم کنند.
در بخش: مبارزه با رژیم
16
Jul
2006
قدیمها توی ایران هندوانه، خربزه و طالبی را بعضی از فروشندگان به شرط چاقو میفروختند نمیدانم امروز هم از این نوع فروشندگان هندوانه پیدا میشود یا با روی کار آمدن جمهوری اسلامی فروش به شرط چاقو هم منقرض شده. گاهی اوقات بعضی از این هندوانه فروشها بعد از اینکه هندوانه را برش میدادند و میدیدند تو زرد از آب در آمد با جر زدن سعی میکردند هندوانه بی رنگ و خاصیت را به خریدار قالب کنند.
این نوع بازاریابی و تبلیغات (مارکتینگ) پدیده تازهای نیست و در غرب هم بعضی از فروشندگان با دست یازیدن به چنین حقههایی سعی در فروش کالای خود میکنند و گرچه بعضی از آنها در این نوع بازاریابی موفق هم هستند ولی به علت اینکه جامعه باز و آزاد است دستشان راحتتر خوانده و رو میشود.
خمینی هم وقتی سال 56، 57 میخواست ما را فریب بدهد تقریبا مثل همین هندوانه خربزه فروشها میگفت به شرط چاقو و حتی وقتی از او پرسیدند که آقا شما چگونه دخالتی در حکومت خواهی کرد میگفت “من که یک طلبه هستم و کاری با حکومت ندارم فقط میخواهم این ملت را از دست شاه نجات بدهم و بعد هم خودم بروم قم طلبگی کنم و… هزار حقه بازی دیگر.
بعد ها در سالهای اسهال طلبی هم خاتمی و شرکا حرف مردم سالاری دینی را پیش کشیدند و وقتی از آنها میپرسیدند این چه صیغهای ست آقایان چاقو بیرون میکشیدند و میخواستند به شرط چاقو جنس بنجل خود را به خورد ما بدهند. باز هم ملت فریب هندوانه فروش متقلب را خوردند و این بار نیز بعد از اینکه خاتمی و شرکاء هندوانه را شکافتند و تو زرد از آب درآمد جر زدند و تعبیر دیگری از آن چرندیاتی که قبلا به نام مردم سالاری دینی به خورد مردم داده بودند را مجددا به خورد ملت دادند، وقتی هم دانشجویان در دانشگاه به خاتمی حمله لفظی کردند و او را زیر انتقاد گرفتند حضرت هندوانه فروش متقلب فرمودند کاری نکنید که بدهم بیرونتان کنند (عجب مردم سالاری دینی!). معلوم است وقتی خر کسی از پل گذشت همه قولها و قرارها را فراموش کند و هم مثل هندوانه فروش حقه باز جر بزند و یک چرندیات دیگری به خورد ملت بدهد.
حالا باز عدهای از همان فریب کاران و شرکای قبلی آقایان اسهال طلب آمدهاند و اینبار در لباسی دیگر مثلا خربزه فروش و باز هم میخواهند به شرط همان چاقو جنس مرغوب!! به ملت بچپانند. غافل از اینکه، یک بار جستی ملخک دو بار جستی ملخک … عاقبت یک بار به دام خواهی افتاد، حتی خر قبرسی هم بیش از دو بار پایش در یک سوراخ نمیرود، بار سوم مراقب است که پایش در همان سوراخ قبلی نرود. اگر میبینیم امروز کسی به این مانوورهای سیاسی وقعی نمیگذارد برای همین حقه بازیهایی است که آقایان بارها تکرار کردهاند و هر بار موفق شدهاند خود را از دام سرنگونی برهانند.
حالا هم آقای گنجی به خارج از ایران آمدهاند تا با همان روشهای قبلی و با یک چاقو سیاست قدیمی و تکراری را به شرط چاقو به مردم قالب کند. غافل از اینکه بابا این ملت بارها از انواع مختلف آخوند حقه خوردهاند یکی با عبای سیاه میآید آن یکی با عبای شکلاتی و حالا هم آخوند بدون عبا و عمامه را میخواهند به شرط چاقو به خورد ملت بدهند الحق که خندهدار است. آیا واقعا فکر میکنید که اینبار هم باز ملت فریب این نیرنگ و ریا را بخورند!؟ گمان نمیکنم.
در بخش: ملای حیله گر
13
Jul
2006
میگویند تا سه نشود بازی نشود، بهمین دلیل مطلب امروز را هم در ادامه دو مطلب قبلی خواهم نوشت با کمی نگاه به زمینههای دیگر.
آقای گنجی در مصاحبه با بیبیسی میفرمایند: “گنجی: خواست من تغییر رژیم جمهوری اسلامی است”
خوب این خواست همه ماست فقط باید از آقای گنجی مجددا سوال کرد که چه نوع بر اندازی مد نظر ایشان است، آیا میخواهند همراه با عدهای از اسهال طلبهای بازنده براندازی کنند! و بجای عبا به دوشهای مشکی پوش، عبا به دوشهای کرم رنگ و شکلاتی را بر سر قدرت بیاورند؟
این جملات را با هزار بار نشخوار در اینجا مطرح میکنم تا مبادا فردا کسی به من اتهام خیانت و نوکری جمهوری اسلامی بزند.
حالا دلایل و پیش زمینه این ادعا کدامند. اگر در مصاحبههای دیگر آقای گنجی کمی دقت کرده باشید ایشان در ادامه همین حرکتهای آخرشان در مصاحبهای با رادیو فردا میفرمایند.
لینک مصاحبه:
“غرب بجای بلند کردن صدای بن لادن های ایرانی و ملاعمرهای ایرانی باید صدای مسلمان دموکرات ایرانی را بشنود. صدای آیت الله منتظری، صدای عبدالکریم سروش ها، محسن کدیور.من سعی می کنم پیام آور صدای صلح از ایران به جهان باشم.”لینک برای داخل ایران
خوب اگر این صداهایی که آقای گنجی فرمودند، صدای اسهال طلبهای درون رژیم نیست پس صدای چه کسانی است!؟ آیا این اسامی که آقای گنجی فرمودند همانهایی نیستند که هنوز خود را در همان طیف اسهال طلب میدانند!؟ تازه خنده دار تر از همه این است که دو نفر از اسامی که آقای گنجی فرمودهاند عملا ملا هستند و هر دو از مهرههای موثر جمهوری اسلامی بوده و هستند.
آیا هنوز باید ادعاهای آقای گنجی را در این زمینه که میفرمایند برانداز هستند باور کرد!؟ آیا به همین زودی ماجرای خاتمی و حیلههای ملاها را فراموش کردهایم!؟ آیا زمان آن نرسیده که بدون جو گیر شدن مسائل را بررسی کنیم؟ به نظر من آقای گنجی و پشتیبانان ایشان (همانها که آقای گنجی صدای دموکراتیک اسلام مینامد) هدفی جز نجات اسلام عزیزشان ندارند پس نباید فریب این مساله براندازی و اینجور چیزها را خورد.
فراموش نکنید که بازی های سیاسی امروز بسیار حساس شده و داریم وارد یک مرحله بسیار مهم و حساس میشویم. دولتهای اروپایی و آمریکا دیگر حاضر نیستند وقت کشیهای رژیم را بپذیرند و رژیم را در تنگنای بدی قرار دادهاند در نتیجه بازیهای سیاسی روند تندتری به خود خواهد گرفت یا بهتر است بگویم که گرفته. حمله اسرائیل به غزه در فلسطین و جنوب لبنان را باید در همین زمینه دید. من حتی میتوانم ادعا کنم که این حملات پیش لرزههای یک زلزله بزرگ در خاورمیانه است در نتیجه رژیم حالا چه اسهال طلبان آن و چه جناح تند رو آن مجبور به بازی کارتهای آخر خود هستند. و به نظر من آمدن یک باره گنجی و چند فعال سیاسی دیگر هم که همین اواخر یک مرتبه سروکلهشان در آمریکا پیدا شده نشان از همین تند شدن روند حوادث سیاسی است.
نکته اساسی که باید در این دوران در نظر بگیریم این است که رسانههای همه گیر مثل روزنامهها و تلویزیونها به خاطر اینکه هزینه بر هستند پس در نتیجه همه این رسانهها یا بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم دمشان به این یا آن حکومت یا ارباب سرمایه بند است و تحلیلها و حمایتهایشان هم از همین مساله سرچشمه میگیرد درصورتی که وبلاگها امروز میتوانند بخاطر همین دلیلی که در بالا گفتم مستقل باقی بمانند و خبررسانی بدون قرض و مرض را انجام بدهند. پس خواهشمندام این مساله را جدی بگیریم و از این ابزار که امروز به سادگی در دسترس همه است استفاده بهینه کنیم
این از این.
پ.ن.:
اگر باز هم شک دارید میتوانید خودتان سخنان آقای گنجی را گوش کنید.
با سپاس از بلوچ عزیز
پ.ن.2: با بمباران فرودگاه بیروت اسرائیل علنا ایران و سوریه را در دخالت حملات حزب الله به اسرائیل متهم کرد. پیامدهای این بازی سیاسی برای ملت بیچاره ایران بسیار خطرناک خواهد بود
یک توضیح فنی:
دوستان عزیز چند روزی است سروری که وبلاگ من را سرو میکند با مشکلاتی روبروست که ممکن است یک مرتبه تلنگش در برود و اگر چنین اتفاقی افتاد ممکن است یکی دو روز این وبلاگ از صحنه جهان اینترنت مفقود شود، نگران نباشید من خواهم بود و دوباره سرور را یا یک سرور دیگری را (بخوانید یک پی سی قراضه دیگر) سرپا خواهم کرد. پس دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
در بخش: سیاسی
10
Jul
2006
در مطلب قبلی گنجی را از این نوع انقلابیون جدا کرده بودم و نوشتم “حدیث اکبر گنجی پیچیده تر از آن است که بنده وارد تحلیل آن شوم” دلیل اینکه گنجی را در این گروه دسته بندی نکرده بودم تنها این بود که مبارزه گنجی را در مسیر سرنگونی رژیم میدانم ولی او را تنها یک ابزار میشناسم نه یک لیدر یا مهرهای موثر.
من هیچ گاه مثل دیگران گنجی را متهم به مهره رژیم بودن نکردهام (حداقل در مقطع کنونی) و چنین استدلالهایی را هم قبول ندارم. دلیل اصلی این استدلال هم این است که تنها همراه و همیار با رژیم بودن تا مقطعی را نمیتوان دلیل کافی برای مهره بودن کسی به حساب آورد هر کسی میتواند اشتباه کند و تا مسیری و مقطعی با رژیم همراه بوده باشد، گرچه مدتی که گنجی با رژیم همراه بوده بسیار طولانی است ولی باز باید برای پیش برد جنبش دست و دلبازانه عمل کرد تا بلکه مهرههای بیشتری را از رژیم به مجموعه نیروهای جنبش ضد رژیم جذب کرد.
رضا باقری در پیام مطلب قبلی مینویسد:
من فکرنمی کنم مسئله گنجی زیاد پیچیده باشد.
آدمهایی در سطح گنجی نمی توانند پیچیده باشند،
ادمی که در هر موضعی دو آتشه است!
اوایل یک انقلابی دو آتشه و حالا یک شخصیت ضد خامنه ای دو آتشه( فقط ضد خامنه ای!)
در نوشته رضا نکتهای نهفته است که برای تحلیل ما بسیار مهم است که در زیر به آن خواهم پرداخت.
دلیل اینکه نمیتوان آقای گنجی را به عنوان یک لیدر یا حداقل شخصیتی در این حد از جنبش ضد رژیم دانست چیست؟ این نکته بسیار اساسی است: هر کس که بخواهد خود را وارد این مجموعه کند باید بعنوان یک حداقل “رژیم و کلیت آنرا محکوم کند”، کاری که آقای گنجی تا آنجایی که من میدانم نکرده است. گنجی و دیگر مخالفین رژیم که خود را روشنفکر دینی میخوانند هیچکدام شان ریشههای این رژیم را محکوم نکرده و نمیکنند و تنها به محکوم کردن شاخههایی از این رژیم بسنده میکنند و بعد توقع دارند به عنوان یکی از نیروهای مخالف رژیم قلمداد شوند زهی خیال باطل چنین عملی هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه بخواهیم دوباره این جنبش را هم مثل جنبشهای قبلی به بیراه بکشانیم.
آقای گنجی با اینکه نوک هرم رژیم (خامنهای) را هدف قرار داده ولی هیچگاه کلیت رژیم را به صورت شفاف نقد و محکوم نکرده. آقای گنجی هیچ گاه ریشه اصلی حکومت اسلامی آخوندی (خمینی) را محکوم نکرده و هنوز به باور من یکی از مقلدین(مرید) پر و پا قرص خمینی است. حالا همان گونه که در پاراگراف بالا نوشتم اگر برای پیوستن به جنبش رهایی و سرنگونی طلب ایران این یک شرط را شرط اصلی بدانیم آقای گنجی در این امتحان مردود خواهد شد. و بر همین اساس همچنین باید خیلی دیگر از نیروهایی که خود را جزو نیروی اپوزیسیون مینامند بررسی شوند و اساس باید محکوم کردن کلیت رژیم باشد نه اینکه در مقابل شاخه یا شاخههایی از این رژیم موضع مخالف گرفته باشند. با دقت در کار اصلاح طلبان و دیگر نیروهای درون رژیم هم همین پدیده قابل رویت است که همگی هیچگاه ریشه و پایههای اصلی این رژیم را زیر سوال نمیبرند و تنها قصد اصلاح شاخههای رژیم را دارند. بر اساس همین استدلال هم میتوان آقای گنجی را یک اصلاح طلب دانست و نه یک انقلابی و سرنگونی طلب، یک نفر نمیتواند هم اصلاح طلب باشد و هم انقلابی! با همه این استدلالها باز بر این عقیده استوارم که باید به اینگونه مهرهها اجازه بازی داد تا هم از آنها بعنوان ابزاری برای پیش برد جنبش استفاده کرد و هم به آنها اجازه داد تا شاید روزی خود را اصلاح کنند تا بتوانند به عنوان یک عضو از نیروهای سرنگونی طلب قبول و پذیرفته شوند.
اینکه آقای گنجی حتی تا پای جان برای اهدافش پیش رفته نمیتوان او را یک انقلابی مفید دانست فراموش نکنید که روزانه دهها نوجوان نا آگاه فریب بن لادن و شرکا، خامنهای و شرکا را میخورند و با بستن بمب به خود به خیال خودشان انقلابی میشوند ولی این پدیده “از جان گذشتن” نمیتواند به تنهایی دلیل کافی برای انقلابی بودن کسی پذیرفته شود.
در بخش: سیاسی
08
Jul
2006
یک جایی چند وقت پیش خواندم زرفشان نوشته بود و هشدار داده بود که عدهای زندانی سیاسی هستند که یک روز داخل زندانند روز بعد بیرونند و سه روز بعد دوباره زندانند (نقل به مضمون). همینها در داخل شدید ترین انتقادات را مستقیما به نوک قدرت رژیم می کردند و میکنند بدون اینکه عواقبی برای آنها داشته باشد درصورتی که اگر کس دیگری همین انتقادات را بکند یک شبه سر خود را به باد خواهد داد.
حالا این چند مدت گذشته هر روز میبینیم همانها که مستمع آزاد به زندان میرفتند حالا سر و کله شان در خارج پیدا شده و همگی شان هم ادعا می کنند که به ایران باز خواهند گشت. همین ها حرفهای گنده گندهای میزنند که بیا و ببین.
ممکن است ما خیلی ساده انگار و هالو باشیم ولی گمان نمیکنم که تا این اندازه خنگ تشریف داشته باشیم.
اشتباه نشود منظور اکبر گنجی نیست حدیث اکبر گنجی پیچیده تر از آن است که بنده وارد تحلیل آن شوم.
تا نظر شما چه باشد.
یک مطلبی را در وبلاگ ما اینیم خواندم آنرا به شما هم پیشنهاد میکنم. مطلب در سه بخش است هر سه بخش را بخوانید.
در بخش: سیاسی, ملای حیله گر
06
Jul
2006
زنی است 45 ساله، تمام زندگیاش از تصدق سر این رژیم دگرگون و نابود شده. گاهی اوقات تلفنی یا اگر روی نت باشد از طریق MSN باهاش صحبت میکنم. او هم مثل خیلی از زنهای شهر نشین اگر روشنفکر نباشد ولی حداقل از تصدق سر شهر نشینی و تماس با جامعه کمی مدرنتر و تا حدودی دست چپ و راست خود را از هم تشخیص میدهند. از اوضاع ایران میپرسم، میگوید گرانی غوغا میکند و حتی آنهایی هم که تا امروز لقمهای نان برای سیر کردن شکم خود داشتند حالا دیگر همان ها هم دارند به سطح فقر و گرسنگی میرسند.
با عصبانیت میگویم، حقتان هست وقتی بعد از 27 سال فریب و نیرنگ دزدی و جنایت هنوز به پای صندوقهای رای میروید و به این جنایت پیشگان رای میدهید دیگر حق اعتراض ندارید.
یک مرتبه از دهانش در میرود و میگوید چه میدانستیم گفتیم شاید اینها بهتر از آنها باشند. باورم نمیشد وقتی این جملات از دهانش دررفت، حداقل گمان نمیکردم رژیم قادر باشد او و امثال او را هم بتواند فریب دهد. نزدیک بود گریهام بگیرد با فریاد پرسیدم تو هم!؟ آیا خریت شما حد و مرزی میشناسد!؟ با بغض گفت: میگفتند اگر رای ندهیم و مهر توی شناسنامه ما نخورده باشد دخترم برای رفتن به دانشگاه با مشکل روبرو خواهد شد.
با عصبانیت گفتم خاک بر سر تو و دخترت و خاک بر سر آن دانشگاهی که با این وسیله بخواهید واردش شوید. دانشگاهی که دانشجویانش بجای پرداختن به مسائل علمی و اجتماعی از بانک پول وام میگیرند و با آن میروند حج عمره اگر چنین دانشگاهی را به توالت عمومی تبدیل کنید منفعتاش برای ملت بیشتر است تا اینکه دانشگاه باشد. حس کردم دارد پشت تلفن گریه میکند، از خودم هم متنفر شدم، با خودم فکر کردم چه باید کرد تا این انسانها را از این منجلاب نجات داد!؟ با زور یا با محبت با فریاد یا با مدارا، آیا کسی راه را میشناسد!؟ واقعا از کدام ابزار برای نجات این گمراهان باید استفاده کرد!؟ از کدام وسیلهای برای نجات این انسانهایی که از چهارپایان نادانتراند باید استفاده کرد تا بلکه از این راه مرگبار نجات شان داد!؟
در بخش: ملای حیله گر
03
Jul
2006
این جمله گههربار را همه بخاطر دارند که امام سیزدهم خمینی شیاد به خورد ملت داد تا بعد از آن هرآنچه در آن مملکت ساخته و اندوخته شده بود را به سود خودیها قبضه کنند.
سیاست اقتصادی عدالتمدار اساس رشد و تعالی یک ملت را پیریزی میکند وقتی که در مملکتی این اصل زیر پا گذاشته شود به مرور زمان پیشرفت آن ملت متوقف خواهد شد. این مساله نه ربطی به اقتصاد چپ و نه راست دارد نه میتوان از این اصل به آسانی گذشت بدون اینکه آسیبهای اساسی به وحدت ملی وارد کرد.
حالا بعد از 27 سال که امام سیزدهم اقتصاد را مال خر دانست امام چهاردهم پس از 27 سال غارت و چپاول اموال ملت حکم خصوصی سازی را زیر فشار بانک جهانی صادر فرمودهاند!
بر اساس اصل 44 قانون اساسی، بخش دولتی شامل کليه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، نيرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و مخابرات، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راه آهن و نظایر اینها توصیف شده است.
اقتصاد از نظر من باید آزاد باشد البته نه آزاد به این صورتی که آقایان برنامه آنرا خواهند ریخت. اگر اقتصاد واقعا آزاد باشد و دسترسی به بازار آزاد در اختیار همه و بصورت برابر برقرار شود، یقینا پدیدهای مثبت خواهد بود (اما) در حکومت خودکامهگان اقتصاد نمیتواند آزاد باشد زیرا از اول هدف قدرتمداران از کنترل قدرت سیاسی چپاول اموال ملت است وگرنه بیمار که نیستند که فقط بدنبال قدرت سیاسی باشند و همچنین قدرت سیاسی بدون در کنترل داشتن قدرت اقتصادی ممکن نیست.
درست همین (اما) است که کار را خراب خواهد کرد.
آنهایی که تحولات ایران را پیگیری میکنند میدانند که همین امام چهاردهم فرمانی 8 مادهای را برای مبارزه با مفاسد اقتصادی صادر فرمودند که عاقبتش را همه بهتر از من میدانند. حالا چگونه میتوان به این فرمان جدید دلخوش کرد!؟
خندهدارتر از همه اینکه حضرت آیت الله خامنهای دامن افاضاته در بین اقلامی که میخواهند به بخش خصوصی منتقل کنند، البته اگر بخواهند تمام موارد ذکر شده در ماده 44 قانون اساسی را از جمله رادیو و تلویزیون را هم منظور فرمایند! هر ناآگاهی میداند که چنین آزاد سازی اصلا در عمل غیر ممکن است. آزاد سازی به این معنی است که هر سرمایهداری یا بطور کلی هر جنبندهای که قادر به پرداخت قیمت سهام حتی یک سهم باشد بتواند در بخشهای آزاد شده بصورت برابر شرکت و سرمایه گزاری کند. فرض بفرمایید ایرانیان مخالف رژیم که در خارج از ایران زندگی میکنند و سرمایه هنگفتی نیز در اختیار دارند بخواهند در همین یک زمینه سرمایه گزاری کنند و رادیو و تلویزیونی را با سلیقه خود راه اندازی و اداره کنند! اصلا اعلام چنین خبری هم خندهدار است چه رسد به عملی بودن یا نبودن آن.
پس باید از این فرمان “واگذاری” بخشهای سرمایه گذاری دولتی به بخش خصوصی این نتیجه را گرفت که یقینا خود آقایان که امروز تمام قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست دارند فردای خصوصی سازی هم با سرمایههای دزدی و به یغما برده شده ملت باقیمانده آنچه را هم که امروز بصورت اسمی در اختیار دولت است را بصورت رسمی به بخش خصوصی (بخوانید آیت الله خامنه ای و فزندان، هاشمی و فرزندان، طبسی و فرزندان، آیت الله مکارم و فرزندان، آیت الله مصباح و فرزندان) منتقل کنند تا از این به بعد سند این سرمایههای ملی هم بصورت رسمی به نام آقایان ثبت شود.
روند خصوصی سازی را دولت نروژ بطور جدید هشت نه سال پیش شروع کرد و صدای همه مخالفین خصوصی سازی را در آورد ولی حالا پس از چندسالی نتیجه این خصوصی سازی را میتوان در عمل دید البته باید گفته شود که سیاستهای پولی دولت نروژ بر تقسیم ثروت استوار است و با این پیش شرط به خصوصی سازی روی آورد. همچنین دولت در تمام این زمینهها بعد از خصوصی سازی کنترل دارد و اجازه جمع شدن سرمایهها در دست یک یا چند نفر را نمیدهد، همزمان از افتادن سهام به دست سرمایه گزاران خارجی بصورت بی رویه (بیش از 50 درصد) جلوگیری میکند همچنین از بوجود آمدن مونوپل و کارتلهای بزرگ نیز جلوگیری میکند.
روند خصوصی سازی در نروژ در این هشت سال نشان میدهد که این تحول اقتصادی به نفع مصرف کننده بوده و رقابت سالم باعث پائین آمدن قیمتها شده و تا حدودی از روند بی رویه تورم جلوگیری کرده.
یقینا خصوصی سازی در ایران هم مثل همه زمینههای دیگر با روش سیاست خودی و غیر خودی اجرا خواهد شد و این عمل باعث جمع شدن بیشتر سرمایه در دست قدرتمداران خودی عمامه بسر خواهد شد.
در بخش: اقتصادی, دزدی های رژیم, ملای حیله گر