06
Dec
2006
در زندگی تان یقینا اوباش و اراذل را هر چند کم حتما یکی دو بار دیدهاید و با آنها برخورد داشتهاید. این جور جانوران دو پا را با هیچ شگردی نمیتوان به عقب راند، زیرا آنها چیزی برای از دست دادن ندارند. کسی که شرف و انسانیت را خورده و آبرو را استفراغ کرده، هیچ چیز با ارزش دیگری برای از دست دادن ندارد.
آقای هودر گرامی مرحبا به شما! شما یقینا جایگزین برازنده و خوبی برای برادر تواب ساز حسین شیعتمداری خواهید شد، البته اگر این رژیم تا آن موقع دوام بیاورد.
درگیریهای هودر با نیک آهنگ کوثر و جنگ و گریز این بچه بازاری را حتما تعقیب کردهاید!؟ اگر نکردهاید به شما اطمینان میدهم برای شناخت صحیح فرهنگ اسلامی روحانی و نورانی خمینیسم هم که شده حتما این درگیری را پی گیری کنید. این فرهنگ، فرهنگ اصیل اسلامی است که برای رسیدن به مقصود (مال و منال دنیوی) حتی اگر شده از روی جنازه یکدیگر هم رد خواهند شد. این بچه بازاری بارها ثابت کرده که فرزند خلف بازار تهران است و در نتیجه رفتار و فرهنگش هم از همان فاضلاب سرچشمه گرفته است.
این بار طرف رفته به چه حقهای این دامنه را به کنترل خودش درآورده بر من روشن نیست و حالا به سبک شریعتمداری دارد بیچاره را زیر فشار میگذارد. گرچه من برای نیک آهنگ هیچ سمپاتی ندارم ولی این راه و روش این فاحشه آخوندی را کمال بی ریشهگی و رذالت میدانم که برای خراب کردن رقیب از این گونه حربهها استفاده میکند.
شگردش را بررسی کنید، درست مثل شگرد سازمان امنیت خمینی و خامنهای ست انسانها را اول به لجن میکشند تا بعد به وسیله آن بتوانند آنها را در کنترل خود در آورند.
برای اینکه در جریان موضوع قرار بگیرید توضیح کوچکی میدهم.
اول هودر بدون اینکه از نیک آهنگ اسمی ببرد میرود و مطلبی مینویسد.
بعد یک نفر بدون نام و نشان میآید و پیامی در پیام گیر هودر میگذارد و آدرس دو سایت [1][2] را میدهد (یقینا پیام گذار خود هودر هست، این شگرد را قبلا هم بکار برده و حقه جدیدی نیست)
هر دو لینک به نظر بسیار واقعی مینمایند یا حتی ممکن است واقعی هم باشند ولی یقنا حقیقت پشت این ماجرا این چنین نیست که برای شما به نمایش گذاشته میشود. او یا دامنه را هک کرده یا قبلا در اختیارش بوده یا اینکه آنرا خودش خریده وگرنه عاقلانه به نظر نمی رسد که مالکش نیک آهنگ باشد، مخصوصا آن که به نام خود نیک آهنگ است
با این حیوان باید یک برخورد جدی کرد. آنهایی که به او لینک دادهاند مسئول این رفتار غیر اخلاقی او هستند و روزی باید پاسخگوی این رفتار خود باشند.
این هم آخرین اطلاعات از دامنه نامبرده، یقینا به همین منظور است که 25 روز پیش مجددا تغیراتی در رجیستر آن ایجاد شده:
Domain Name: nikahang.com
Status: REGISTRAR-LOCK
Registrar: ENOM, INC.
Whois Server: whois.enom.com
Referral URL: http://www.enom.com
Expiration Date: 2007-05-01
Creation Date: 2004-05-01
Last Update Date: 2006-11-10
Name Servers:
ns2.protgp.com
ns1.protgp.com
Extended Information – :
IP Address: 66.172.92.22
IP Location: United States
Website Status: active
Server Type: Apache/1.3.37 (Unix) mod_layout/3.2.1 AuthMySQL/2.20 PHP/4.4.3 mod_ssl/2.8.28 OpenSSL/0.9.7b
Cache Date: 2006-12-06 15:46:00 MST
منبع اطلاعات
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
04
Dec
2006
اینکه چرا در باره تحریم انتخابات نمینویسم را قبلا توضیح دادم و دو باره توضیح نمیدهم فقط به اشاره مینویسم: “کسی که در این انتخابات شرکت کند نه معنی واقعی واژه انتخاب را می شناسد و نه معنی انتخابات را درک کرده و نه واقعیا اوضاع سیاسی ایران را میشناسد در نتیجه، برای چنین انسانهایی نمیتوان منطق بکار برد یا باید آنها را به زور سرنیزه از شرکت در انتخابات محروم کرد یا باید به حال خودشان رهایشان کرد تا بروند هر غلطی که دلشان میخواهد بکنند! این دسته اصلا نباید رویشان سرمایه گذاری کرد، این گروه آن دسته از شهروندان هستند که مثل بز سرشان را میاندازند زیر و از این یا آن حرکت پیروی میکنند وقتی باد از یک طرف وزید اینها از همان طرف میروند، برای این گروه باید طوفانی راه انداخت آن وقت خودشان مثل بز دنباله روی خواهند کرد. خلاصه مطلب اینکه روی این گروه اصلا نباید حساب باز کرد.
ولی وقتی عدهای میریزند سر این بیچاره عبدی یکی از خودیها و از او میخواهند (یقینا تهدیدش کردهاند) که حرف تحریم انتخابات را نزند، آنوقت باید به حضرات اسهال طلب بارک الله گفت که چه تعریف خوبی از دموکراسی و اصلاح طلبی دارند ارئه میدهند! فرق این حضرات اسهال طلب با آن دیگران (جناح اوباشان رژیم) تنها در یک چیز است، اینها با پنبه سرت را میبرند آنها باچاقو. در نتیجه عمل هم فرقی ندارد در هر دو صورت سرت را میبرند. من یکی که ترجیه میدهم سرم را با چاقو ببرند تا شاید از خونی که ریخته میشود دنیا آگاه شود که جنایتی اتفاق افتاده.
در این انتخابات هم مثل دو انتخابات قبلی این مفلوکین (اسهال طلبها) رای چندانی نخواهند آورد چون دیگر نمیتوانند آن طبقهای را که 9 سال پیش فریب دادند دوباره فریب بدهند، منظورم آن گروهی است که یک کمی تفاوت دست چپ و راستش را درک میکند. این گروه مار گزیده شده و مار گزیده هم از ریسمان سیاه و سفید میترسد چه برسد به مارهای خوش قد و بالایی مثل این اسهال طلبها. در نتیجه تعداد رایها این دوره تنها مربوط میشود به حقوق بگیران رژیم و معلولین مغزی همان گروهی که در بالا توضیح دادم، همان نمونه معلولینی که در تظاهراتها به نفع رژیم شرکت میکنند همان ها که مثل بره با پای خود به سلاخ خانه میروند و در بازگشت هم جنازه هاشان را توی یک کامیون گوشت بار میزنند و می آورند توی دکان قصابی آویزان میکنند. کسی که یک گرم سلولهای فعال در مغزش باشد نه برای چنین آش شله قلمکاری که نامش را گذاشتهاند انتخابات تبلیغ میکند و نه خود در آن شرکت خواهد کرد. کسی که شعور داشته باشد با چه استدلالی میخواهد در این به اصطلاح انتخابات شرکت کند!؟
در بخش: انتخاباتی
03
Dec
2006
نصف شبی از خواب پریدم داشتم خواب میدیدم، خواب که چه عرض کنم، داشتم کابوس میدیدم، یادم هم نمییاد خواب چی چی رو میدیدم، حتما دوباره یکی از این فاطی کماندوها اومد تو خواب سراغم که این چنین وحشت زده از خواب پریدم. با خودم گفتم حالا که دیگه خوابم نمیبره بیام یک چرخی روی نت بزنم چند تا مطلب بخونم. دیدم هنوز این ترکمون زده بلاگ رولینگ کار نمیکنه در نتیجه پیدا کردن وبلاگ هایی که به روز شدن کار چندان سادهای نست، بجز عده معدودی از وبلاگها که معمولا همیشه به روز هستند و مثل دکان نان سنگکی هر روز صبح میتونید برید و یک نان برشته خشخاش زده بخرید بیاید خونه و صبحانه خوری جانانهای راه بیندازید.
دیدم حالا که خوابم نمیبره فردا هم که یکشنبه هست شاید خر شدم یک سیستم بلاگ رولینگز وطنی هم درست کردم! تا مثل رئیس جمهور محبوب!! یک تو پوزی به این آمریکای شیطان بزرگ بزنیم!! نظرتون چیه!؟ منظورم بلاگ رولینگز هست ها نه تو پوزی به شیطان بزرگ!؟
یک چیزی شبیه به این.
پ.ن: گویا همین که آستین زدم بالا، بلاگ رولینگز ترسید و شروع به فعالیت کرد!!
حالا که در باره فاطی کماندوها نوشتم، سخنان گه هر بار یکی از این فاطی کوماندوها را هم بخوانید:
فاطی رجبی، همسر سخنگوی دولت احمقی نژاد: ” من انشاء الله اگر عمری باقی باشد کتابی خواهم نوشت به نام رنسانس اسلامی احمدی نژاد، احمدی نژاد در این مملکت رنساس به پا کرد، تجدید حیات کرد اسلام را، وقتی این حرفها را می زنیم آقایون راست می گویند: شما به رهبری تعریض می زنی، کجا به رهبری تعریض می زنم؟ مگر رهبری کم خون دل خورد در این مدت، خودشان در یکی از ملاقاتها با آقای احمدی نژاد در موردی نفرمودند، من به روسای جمهور پیشین هم بارها تذکر دادم ولی هیچکدام انجام ندادند. چگونه بگویند؟ چه کسی نمی دانست که رهبری در این کشور خون دل می خورده؟”
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
27
Nov
2006
قانون که در مملکتی برقرار شد همه چیز سر جای خودش قرار خواهد گرفت و اگر بی قانونی برقرار شد سنگ روی سنگ بند نمیشود.
سال 1978 و 1981 دادگاهی در نروژ شخصی بنام فریتز موئن (Fritz Moen) را به اتهام 2 فقره قتل و تجاوز محاکمه و محکوم کرد. او را 18 سال در زندان نگه داشتند. عدهای بر این باور بودند که این بیچاره را که کر و لال هم بود غیر عادلانه محاکمه کردهاند و او بیگناه است. در طول این سالها و همچنین پس از اینکه او از زندان آزاد شد. یک گروه وکلای انسان دوست در نروژ پیگیر کار او بودند و عاقبت موفق شدند دادگاه تجدید نظر دیگری را برای او تقاضا کنند و زیر فشار این افراد دادگاه برقرار شد و با شواهد جدیدی که بدست آمده بود (سال گذشته یک مرد در بستر مرگ به این دو قتل اقرار کرده بود) او را از اتهام تبرئه کردند. پارسال Fritz Moen بیچاره مرد ولی وکلای او از پا ننشستند و به تحقیقات خود ادامه دادن، داستان را کوتاه کنم. حالا نه تنها Fritz Moen را از اتهام قتل و تجاوز تبرئه کردهاند بلکه میخواهند گریبان قضاتی هم که او را محکوم کردند را بگیرند و آنها را به سزای خود برسانند. هرچه باشد این بیچاره بیش از 18 سال از عمر خود را برای گناهی که مرتکب نشده در زندان بوده و این تنها بخاطر بی توجهی قضات دادگاه و دیگر دست اندرکاران سیستم قضایی نروژ است.
حالا اوضاع ایران ما را مقایسه کنید با این جا تا عمق فاجعه را بهتر مشاهده کنید. دانشجویی را در خیابان به جرم اینکه با دختری هم صحبت شده، مامورین فاشیست حکومتی سلاخی میکنند، آب هم از آب تکان نمیخورد.
مطلبی در همین باره به انگلیسی
در بخش: حقوق بشر
22
Nov
2006
این وبلاگ نویسی هم برای عدهای خوب دکان دو نبشی شده ها! خصوصا این بچه مذهبیهای خارجه نشین، که هم از توبره میخورند و هم از آخور.
هم هوای حکومت چیها را دارند تا بتوانند حق و حقوق خودشان را در ایران حفظ کنند و هم کمی تا قسمتی نقش اپوزیسیون را بازی میکنند تا بتوانند در جوامع خارجی دکانشان را با منافع مربوطه بچرخانند، هم عرق غربیها را میخورند و هم شله زرد نذری حسین شهید را! به این میگویند کاسب کار حرفهای!
هم از دولتهای خارجی بودجه برای مبارزه با حکومت آخوندی میگیرند و هم با این و آن چهره قدرتمند داخل لاس میزنند تا مبادا منافعشان درصورتی که آخوندها بر قدرت باقی ماندند در آینده به خطر بیفتد. کاسبکار از این بهتر!؟
این جماعت در طول سال با شعبده بازی هاشان چهرهای مخالف رژیم برای خود دست و پا میکنند و درست هنگام انتخابات یک مرتبه میبینی شروع میکنند به تبلیغ برای این یا آن کاندیدا یا حزب آخوندی. در طول سال هم گاهی اوقات با هم جنگ زرگری راه میاندازند یا شاید هم جنگ واقعی بر سر منافع کوتاه مدت، ولی یک شبه میبینی جنگ زرگری شان را فراموش میکنند شمشیرهای چوبی شان را غلاف میکنند و در یک جبهه به مبارزه!! میپردازند، به این میگویند همزیستی کاسبکارانه.
یکی آفتابه بدست دنبا کون رهبر راه میافتد، آن یکی هم با دستمال یزدی، فلان هاشمی و مافیوزهای اطرافش (اسهال طلبها) را میمالد.
این یکی از دویچه وله حق و حقوق میگیرد، آن یکی کاسه گداییاش را پیش هلندیها میبرد. این یکی از بازار تهران سهم و باج میگیرد آن یکی از روابط پنهانیاش در پاریس و لندن حقوق مکفی میگیرد. این وسط هم ماندهاند عدهای جوان نا بالغ که طبق معمول به راحتی فریب این حرفهایهای کاسب کار را میخورند و بدون اینکه از خود بپرسند که آیا شرکت در شعبده بازی رژیم انتخابات نام دارد!؟ به دام این دامداران کاسبکار میافتند.
این بیچارههای فریب خورده دنباله رو هنوز معنی انتخاب را نمیدانند وگرنه نام شعبده بازیهای رژیم آخوندی را انتخابات نمیگذاشتند. این شعبده بازی ممکن است برای کاسبهای تورنتو انتخابات باشد ولی یقینا برای ملت ایران که اسیر و منتر دست این کلاشان شدهاند فریبی بیش نیست.
پس بشتابید بیخبران! به معرکه گیری شعبده بازان و کاسبکار حرفهای
پ.ن:
یک آدم!! روزنامه نگار!:
نمی شود آدم در کار رسانه باشد و آن رسانه هم فارسی زبان باشد اما ایران نرود. سفر به ایران قبلا هم نوشتم که برای همه ما خارج نشینان ایرانی واجب است اما برای کسانی مثل من واجب تر. آدم روزنامه نگار نمی تواند و نباید از ایران دور بماند. خوشحالم که هر چند دیر و محدود اما به هر حال از ایران دیدن کردم.
اولین چیزی که در ایران توجه کسی را که بیش از یک دهه است در آنجا نبوده جلب می کند نوسازی است. ایران به نحوی پیگیر و گاه خیره کننده در حال نوسازی است. همه جا در حال ساخت و سازند. ساختن هزینه بر است. ایرانی ها از دولت و ملت پولدار شده اند. خوب خرج می کنند.
ماشین ها نونوار شده اند. جاده ها دو سه بانده و اتوبانی شده است. پلها و زیرگذرها و خیابانهای جدید از شمار بیرون است. همه جا برج ها سر برآورده اند.
این اراجیف را یکی بقول خودش “آدم!! روزنامه نگار” مینویسد!
باید طرف کور و کر باشد که ایران را به این شکل دیده است. طرف یادش رفته برود مناطق فقیر نشین را ببینید. طرف یادش رفته که به قول خودش روزنامه نگار است و باید ایران را با دیده یک منتقد ببیند نه یک مامور رژیم. ایشان فراموش کردهاند بروند به همان مناطقی که شهروندان کلیه فروش در آن مسکن دارند، آن مناطقی که دختران خود را برای سیر کردن شکم خود میفروشند، آن مناطقی که برای یک وعده غذا رای شهروندی خود را برای سیر کردن شکمشان میفروشند، تا آقایان برج ساز برج بسازند و آقای روزنامه نگار برود آنجا و “عیاشی و شکمچرانی” کند و بیاید اروپا و چرندیات به خورد ملت بدهد. همان مناطقی که شهروندانش یک بار حکومت ننگین 2500 ساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ فرستادند.
این اراجیف را کسی مینویسد که مزد بگیر دولتهای سلطه طلب شده تا هم از توبره بخورد و هم از آخور. شرم بر تو و آنهایی باد که برای گذران زندگی از این ابزار استفاده ابزاری میکنید.
در بخش: انتخاباتی
21
Nov
2006
روز 27 آبان توحید غفارزاده یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد سبزوار، به ضرب چاقوی یک دانشجوی عضو بسیج دانشجويی کشته شد. به همین راحتی فرزندان آن دیار اسلام زده را سر میبرند و سلاخی میکنند هیچ کس هم عکسالعملی نشان نمیدهد
محسن فلاحیان فرزند آخوند علی فلاحیان وزیر اطلاعات دولت رسمنجانی در یک درگیری لفظی با یک گروهبان بیچاره که در خیابان نظام آباد صورت میگیرد گروهبان ارتش به نام بیگی توسط چندین گلوله که بوسیله محسن فلاحیان شلیک شده بود کشته میشود. تحقیقات عدالت خانه آخوندی نشان داد که محسن فلاحیان پسر آخوند فلاحیان وزیر اطلاعات دولت رفسنجانی میباشد و دادگاه عدل اسلامی پس از یکسال محسن فلاحیان را به دلیل دفاع از خود تبرئه میکند!
آقایان هر بلایی که بخواهند سر ملت میآورند و هچی قدرتی هم نمیتواند حتی از آنها بپرسد چرا؟
حادثه متروی کرج که روحانی نیروی انتظامی (بسیجی)، جوان 20 سالهای را به نام علی احمدی پور به قتل رساند را به خاطر دارید؟ ملای جلاد، جوان 20 ساله را در برابر چشمان مردم در روز روشن سلاخی میکند و حکمی شبیه به این میگیرد. تازه با شناختی که از دستگاه عدالت خانه عدل علی داریم اینکه حتی این حکم نیز اجرا شده باشد بعید مینماید
عاطفه رجبی را که حتما بخاطر دارید!؟ همان دختر بیچاره 16 سالهای که بوسیله قاضی و مامورین انتظامی نکا مورد تجاوز قرار گرفته بود و مامورین دولت عدل علی برای اینکه کسی از این ماجرا با خبر نشود با سرعت تمام دخترک بیچاره را به جرم فحشا اعدام کردند. عدل علی را می بینید!؟
از این بدتر قاضی القضات حکومت آخوندی سعید مرتضوی با دستان خود ژورنالیست بی دفاع زهرا کاظمی را در زندان به قتل میرساند باز هم آب از آب تکان نمیخورد. با عرض پوزش از اشتباه من! آب از آب تکان میخورد! قاضی مرتضوی به خاطر این خدمت شایان از پست قاضی معمولی به پست قاضی القضاتی حکومت عدل علی ارتقاء درجه مییابد. این همه جنایت تنها گوشههای کوچکی از جنایات این رجالهها ست، اینها سر سوزنی است در کنار جنایاتی که ملاها در این 27 سال انجام دادهاند. قتل های زنجیره ای را به خاطر دارید!؟ قتل عام سالهای 67 را چطور!؟
میگویند وقتی که مغولها به ایران حمله کرده بودند، تعدادی از جنگجویان مغول در بین راه چند ایرانی را میگیرند و چون سلاح همراه نداشتهاند به آنها میگویند همین جا بایستید تا برویم و شمشیر بیاوریم و سر شما را ببریم، فلاکت زدههای ایرانی هم همان جا میایستند تا سربازان بروند و شمشیر بیاورند و سرشان را ببرند.
آیا به نظر شما شرایط امروز مثل آن دوران نشده!؟ آیا زمان آن نرسیده که در مقابل این همه بی عدالتی و جنایت بایستیم و اجازه ندهیم این چنین این اعراب بدوی هم میهنان ما را سلاخی کنند؟
در بخش: حقوق بشر