29
Jul
2007
در خبری میخوانیم که مراجع تقلید قم به ملاهای کویتی اجازه دادهاند که بدون عمامه ملا باشند. این تغییر ظاهر یقینا در آینده نچندان دور در ایران نیز به اجرا گذاشته خواهد شد. یقین بدانید با وضعی که لباس ملایی در ایران و بطور کلی در خاورمیانه بهم زده، دیری نخواهد پایید که یکی یکی ملاهای حیلهگر عمامه و حتی عبا از تن برخواهند کند و خود را در بین مردم عادی استتار خواهند کرد.
در روزهای قبل و بعد از انقلاب شخصا شاهد تغییر لباس عدهای بودم که یک شبه عمامه و عبا دار شدند بدون اینکه حتی یک روز هم درس مذهبی خوانده باشند. یک آقایی بود که نامش را به خاطر نمیآورم، او دفتردار دبیرستان شاهپور شیراز بود، این آدم بسیار کثیف و بی پرنسیپ بود. ما به او لقب “دله” داده بودیم. یکی دو ماه به انقلاب مانده یک مرتبه دیدم اول عبایی روی دوش انداخت و بعد از انقلاب شنیدم که عمامه هم به سر گذاشته. آن تغییر ظاهرها آن روزها برای این بود که تغییر لباس از شخصی به ملایی منافعی را بهمراه داشت، این تغییراتی را هم که این روزها مشاهده میکنیم همه نشان از آن دارد که پوشیدن لباس آخوندی هزینههایی دارد، پس یقین بدانید که به زودی شاهد تغییر لباس دادن عده زیادی از آخوندها خواهیم بود. و اینها همه نشانه های ریزش حکومت ملایی است.
در بخش: ملای حیله گر
26
Jul
2007
زیرکی آمریکا در مقابل حماقت جمهوری اسلامی را باید در مساله گروگان گیری دو کشور دید. آمریکا پنج ایرانی به قول ایران دیپلمات را در عراق دستگیر کرده (گروگان گرفته) در عوض ایران چهار ایرانی را در مقابله با عمل آمریکا به گروگان گرفته است. آیا همین یک مساله در رابطه ایران و آمریکا نشان از ضعف مفرط رژیم ایران ندارد؟ ایران با این عمل خود عملا به دنیا دارد نشان می دهد که آمریکا در عمق ایران نفوذ دارد و همچنین حاضر است برای مقابله با آمریکا شهروندان خود را به گروگان بگیرد، درصورتی که آمریکا پنج مهره مهم سپاه را در عراق به گروگان گرفته. اگر این مساله ضعف مواضع جمهوری اسلامی نام ندارد پس چه میتوان آنرا نامید!؟
ایران در چند ماه گذشته بارها علاقه خود را در باره مذاکره مستقیم با آمریکا ابراز داشته و هر بار این آمریکا بوده که می گوید با ایران تنها در رابطه با مشکلات عراق مذاکره می کند. اگر این مواضع از موقعیت ضعف نیست پس چیست!؟
حالا باید به رهبر که سکاندار کشتی شکسته سیاسی جمهوری اسلامی است که فرمودند:
عدهای دم از مذاكره با آمریکا میزنند كه این افراد یا با الفبای سیاست و یا با الفبای غیرت آشنایی ندارند.
گفت: آیا زمان آن نرسیده که حالا ما به رهبر حرفهای خودش را تکرار کنیم و بگوییم:
شما نه تنها غیرت ندارید که بدتر از آن شرف و حیثیت هم ندارید.
در بخش: روابط خارجی
25
Jul
2007
در این سالها که در نروژ اقامت داشتهام به مسائل اجتماعی پی بردهام که قبلا با هزار نوع مطالعه تئوریک هم ممکن نبود. باید هر مساله تئوریکی با یک نوع کارآموزی عملی همراه باشد وگرنه بی ارزش خواهد بود، حتی اگر بهترین ایدئولوژی یا تئوری باشد. چرا؟
تئوریها و ایدئولوژیها همه مزخرفاتی هستند بر روی کاغذ تا اینکه آنها به محیط واقعی منتقل شوند و بصورت عملی مورد تست و آزمایش قرار بگیرند. نگاه کنید به تئوریهایی که مارکس و دیگر تئوریسینهای مارکسیسم و کمونیسم ارائه دادند، عاقبت بعد از نزدیک به یک قرن بصورت عملی به همه ثابت شد که اجرایی کردن این تئوریها هر چند زیبا باشند در عمل بسیار مشکل، اگر نگویم غیر ممکن است.
حالا برگردیم به جریان آن آقای ریشو و مشکلاتی که اعتقاد بدون پشتوانه عملی به “عدالت”، “دموکراسی” و اینجور تئوریها بوجود میآورند.
چند سال پیش یکی از دوستان که یک شرکت ساختمانی دارد، یک آقای مسلمان معتقد را استخدام کرده بود. این آقا را یک نفر دیگر با هزار التماس، چونکه طرف قادر نبود کاری پیدا کند به این دوست من تحمیل کرده بود. این دوست ما هم کمی برای اینکه توی رودربایستی قرار گرفته بود و کمی هم برای اینکه ایدهآلیست بود، آقای مسلمان را به کار گماشته بود.
روزی این آقا را میفرستد سر یک کاری، بعد از یکی دو ساعت مسئول پروژه به رفیق ما زنگ زده بود و توضیح داده بود که آقای مسلمان حاضر نیست آنجا کار کند. وقتی جریان را پیگیری کرده بود، طرف گفته بود که اینجا یک کلیسا است و من نمیتوانم پیش کفار کار کنم. رفیق ما بلافاصله طرف را از کار مرخص کرد.
این مسلمانان قلابی وقتی میآیند اینجا همه جور حقه میزنند تا پذیرفته شوند و سالها بعضی از اینها پول کفار را میگیرند و میخورند بدون اینکه مشکلی با پول کافر داشته باشند، ولی همین که بنا میشود در یک کلیسا یا هر جای دیگر کار مثبتی انجام دهند، یک مرتبه میبینی رگ مسلمانیشان ورم میکند و جفتک میاندازند.
دوستان دموکرات بودن یا عادل بودن خصوصیت خوبی است، ولی نباید چنان دموکرات شد که از آنطرف پشت بام افتاد. نگاه کنید به گروههای سیاسی از آن جمله ملاهای خودمان تا زمانی که قدرت در دستشان نیست، داد و فریاد میزنند که دموکراسی نیست! ولی همین که قدرت را به دست میگیرند با شدیدترین شکل همه را سرکوب میکنند حتی مسلمانانی که مثل آنها فکر نمیکنند.
با فاشیزم باید با ابزار خودشان با آنها مبارزه کرد، در غیر این صورت وقتی بر خر مراد سوار شدند دیگر نه از دموکراسی اثری باقی خواهد ماند و نه از من و شما که از آن دفاع کنیم.
نگاه کنید به تاریخ اروپا چگونه هیتلر و دیگر نیروهای نازی و فاشیست، قدرت را با ابزار دموکراتیک بدست گرفتند، ولی بلافاصله همه پلهای مرتبط با دموکراسی را خراب کردند. به نظر من مسلمانان معتقد اصلا جایی در سرزمین کفار ندارند، چه رسد که تقاضای حق هم بکنند. اینها باید برگردند پیش ملا عمر و خامنهای و شرکا و آنجا زندگی کنند. اصلا من نمیتوانم درک کنم که یک مسلمان چرا مملکت امام زمان را ول میکند و میآید سرزمین کفار زندگی کند!؟
در بخش: اجتماعی
24
Jul
2007
در حیطه کاریام سالیانه یک کار آموز سهم من میشود. معمولا این کارآموزان جوانانی هستند که پس از خاتمه تحصیل برای اینکه با محیط کاری آشنا شوند، خصوصا اینکه کار ما فنی است، این افراد را میفرستند پیش ما تا راه و چاه را نشانشان بدهیم.
معمولا در انتخاب سعی میکنم جهت عدالت را رعایت کنم. امروز با اینکه وسط تعطیلاتم هست و هنوز تعطیلاتم خاتمه پیدا نکرده رفتم دفتر کارم برای مصاحبه با دوتا از این کارآموزان تا طرف بعد از تعطیلات شروع به کار کند.
اولین کسی که آمد یک خارجی بود، از اسم و ریخت وشکلش هم معلوم بود که مسلمان زاده است. همان گونه که گفتم سعی میکنم در انتخاب عادل باشم، ولی وقتی طرف را با یک کیلو ریش مثل حزب اللهیها دیدم، یک مرتبه یکه خوردم و نزدیک بود دستم را هم برای دست دادن و خوش آمد گویی به طرف او دراز نکنم. حتما ناخودآگاه به فکر دست دادن خاتمی با آن خانم ایتالیایی افتادم، بدون اینکه متوجه باشم که طرف نامحرم نیست. خلاصه بعد از نیم ساعتی صحبت و سوال و جواب به او گفتم تا آخر همین ماه باهاش تماس خواهم گرفت. در بین سوال و جوابها به طرف به شکلی حالی کردم که من شدیدا با اسلام مشکل دارم، تا گوشی دستش باشد با چه آدم بی دینی باید کار کند. نفر دوم خوشبختانه یک انسان پاک و پاکیزه بود در ضمن مونث هم بود و بسیار زیبا روی، خلاصه این ماجرا انتخاب را تا حدودی ساده کرد.
نظر شما در این باره چیست!؟ شما کدامیک را پیشنهاد میکنید!؟ آیا به نظر شما اگر بخواهم عادلانه عمل کنم کدامیک را باید انتخاب کنم؟
جهت اطلاع: نمرههای خانم زیبا روی کمی ضعیفتر از آقای ریشوی مسلمان بود.
این شوی تلهویزیونی فرزاد حسنی را شما هم حتما دیدهاید!؟ اگر ندیدهاید، بخشی از آن را میتوانید در این آدرس ببینید.
برای آنهایی که سن شان کمتر از سن انقلاب است و دوران شاه را به یاد نمیآورند باید در این باره توضیح داده شود که دوران شاه هم در اواخر یکی دو سال قبل از اَنقلاب همین شامورتی بازیها را رژیم قبلی شروع کرده بود و مثلا داشتند تمرین دموقراسی میکردند و سعی داشتند بوی تعفن دیکتاتوری را کمی از فضای داخل دفع کنند. این شعبده بازیها کنترل شده است و تنها به عنوان سوپاپ اطمینان جاسازی شده تا یک مرتبه مثل روزها جیره بندی بنزین ملت شیرازه رژیم را به هم نریزند.
خلاصه گفتم به جوانها گوشزد کرده باشم که یک مرتبه جو یر نوشند و فریب این حقههای آخوندی را نخورند. این حقه ها دیگر کهنه شده.
این مساله مبارزه با بدحجابی و فشارهای جدید اجتماعی، همه برای این طراحی شده تا ملت را مثل گله گوسفند کوچ بدهند به پای صندوقهای رای. با این روش رای دهندگان را به سوی اسهال طلبها خواهند فرستاد. این روش را رژیم یک سیستم مفید ارزیابی کرده و با این حقه هر از چند سالی با ترسانده رای دهندگان از یک جناح و رماندن گله رای دهندگان به سمت جناح دیگر رژیم را به صورتی بیمه میکند. یقین بدانید در انتخابات بعدی یک سرخر دیگری را علم خواهند کرد که قولهایی مثل خاتمی بدهد و با این روش باعث شود درصد زیادی به پای صندوقها بروند تا به دنیا نشان بدهند که ملت خواهان حکومت آخوندی هستند. یک چیزی مثل بیمه ابوالفضل!
در بخش: سیاسی
22
Jul
2007
این واژه را میتوان از آن واژههایی دانست که حکومتها روی آن زیاد کار میکنند و یکی از معیارهای سنجش وضع جوامع امروزی است. اینکه مینویسم جوامع امروزی منظورم جوامع شهر نشینی است، اگر شهر نشین نبودیم شاید احتیاج چندانی به این پدیده نداشتیم!
بی خود نیست که جمهوری اسلامی هرگاه میخواهد سر مخالفین را زیر آب کند و صدای آنها را خفه کند، از این واژه سوء استفاده میکند تا اعمال غیر انسانی خود را توجیه کند.
حال ببینیم این پدیده مهم اجتماعی چه معجونی است که این همه ما را خصوصا در ایران با مشکل روبرو کرده است.
اگر تعریف امنیت را خلاصه کنیم میشود یک چیزی به این سادگی که “من و شما (ما) در کنار هم بدون ترس و تهدید از پدیدهای، بتوانیم به یک زندگی عادی ادامه دهیم”.
یک مثال پیش پا افتاده میزنم تا موضوع روشنتر شود.
فرض بفرمایید شما روزها برای کسب درآمد از خانه خارج میشوید. باید در آن نا کجا آبادی که شما زندگی میکنید، نظمی برقرار باشد که هم خانه و کاشانه شما را از گزند متجاوزان ایمن بدارد و هم شما در راه خانه تا محل کسب و کار خود در امان باشید و هم در محل کار شما این ایمنی برقرار باشد و شب وقتی به خانه برگشتید درآمد روزانه شما بتواند یک حداقلهایی از یک زندگی را برای شما تامین کند.
این را میتوان یک زندگی بسیار ساده شده ایمن به حساب آورد.
حالا باید برای اینکه به مشکل اصلی ما ایرانیها بپردازیم نکاتی را زیر زربین ببریم.
آیا شما وقتی که از خانه خارج میشوید این امنیت را دارید که زندگی شما به طریقی مورد تعرض قرار نگیرد!؟ یقینا پاسخ هر انسان آگاهی به این سوال منفی است. نه تنها ممکن است با بیرون رفتن شما از خانه همه دارایی شما در منزل را یک دزد بدزد، بلکه در راه خانه به کار هم هیچ امنیتی ندارید یا حداقل چنین امنیتی به هیچ وجه تضمین نشده است. وضع کار شما هم به همین شکل است، آنجا هم هیچ امنیتی ندارید.
حالا اگر این روند امنیت شدیدا مختل شود، دیگر در چنین جامعهای سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و شیرازه همه چیز در چنین جامعهای به مرور زمان از هم پاشیده میشود و بی امنیتی حکمفرما میشود.
در چنین جوامعی شهروندان عاقبت به این نتیجه میرسند که برای کشیدن گلیم خود از آب (بخوانید فاضل آب) خود را محق به انجام هر کاری بدانند و در ترویج و گسترش این بی نظمی و بی امنیتی شرکت کنند.
هر انسانی حتی آنها که پاک ترین هستند، اگر امنیت و زندگی آنها مختل شود دست به هر کاری خواهند زد تا زندگی خود را ایمن کنند. فرض بفرمایید شما نان آور یک خانواده هستید و در نتیجه این بی امنیتی، شما شغل خود را از دست دادهاید و دیگر قادر نیستید پولی برای تامین زندگی خود و خانواده خود بدست بیاورید. یقینا پس از مدتی مشقت، وضع موجود شما را هم مجبور خواهد کرد تا برای کسب حداقل ها و ایمن کردن زندگی خود و خانواده دست به هر کاری بزنید. یا در بهترین حالت انسانی پاک باقی بمانید و دست به خودکشی بزنید و از این وضع خود را خلاص کنید.
یک سوال اساسی در این زمینه همیشه مطرح است: چرا امنیت در بعضی جوامع از بین میرود و وضع به شکلی که در ایران است در میآید؟ اولین دلیل آن نگاه غلط به پدیده امنیت است. در چند هفته گذشته اکثرا شنیدهاید که وقتی که رژیم حرف از اوباش و اراذل میزند، عدهای نا آگاه از مواضع رژیم دفاع میکنند و عمل دستگیرهای گسترده و اعدامهای بی رویه و غیرقانونی این افراد را به نفع جامعه میدانند، بدون اینکه از خود بپرسند خوب چرا این اوباش و اراذل فقط در کشورهایی وجود دارند که امنیت در آن وجود ندارد!؟ چرا چنین اوباش و اراذلی در کشورهای پیشرفته یافت نمیشوند؟ یا اگر یافت شود بسیار محدود است!؟ آیا هیچ گاه به خود این زحمت را دادهایم و از خود پرسیدهایم که چرا یک نفر به راه اوباش و اراذل میرود!؟ آیا فکر میکنیم که این افراد از روز تولد اوباش و اراذل بودهاند!؟ یا اینکه جامعه فاقد امنیت، آنها را به این راه کشانده است؟
این بحث بسیار طولانی است و جای چنین بررسیهای عمیقی در یک مطلب وبلاگی نیست، به همین خاطر از ادامه این بحث خودداری میکنم، ولی در خاتمه یک سوال اساسی از شما دارم.
اگر امنیت زندگی شما مختل شود چه کار خواهید کرد؟ منظورم این است که وقتی که دیگر هیچ راهی برای شما برای تامین یک زندگی ساده وجود نداشت. آیا در چنین شرایطی دست به دزدی، کلاشی، قاچاق و یا هر کار غیر قانونی، غیر اخلاقی دیگری نخواهید زد!؟ و اگر اینچنین نیست آیا دست به خودکشی خواهید زد!؟ راستی من و شما در چنین شرایطی چه عکس العملی نشان خواهیم داد؟
در بخش: اجتماعی
22
Jul
2007
کسی میداند نام این ترانه چیست. برای اولین بار است آنرا میشنوم، باور کنید اگر بتوان قیامی در ایران سامان داد این قطعه ابزار خوبی است برای این کار. چنان به هیجان میآورد انسان را که نگو. تا حالا کمتر قطعهای بوده که این چنین مرا به هیجان آورده.
در بخش: فرهنگ و هنر
20
Jul
2007
در یکی دو هفته گذشته سه توریست در دو واقعه مختلف در نروژ کشته شدهاند، خیر اشتباه نکنید! کسی آنها را نکشته، آنها در طبیعت وحشی نروژ کشته شدهاند. در هر سه مورد جوانان جویای هیجان در آبهای خروشان رودخانههای نروژی غرق شدهاند.
تلویزیون نروژ امشب گزارشی داشت از این دو واقعه و از مسئولین سازمانهای توریستی نروژی انتقاد میکرد که چرا آگاهی کافی به توریستها ندادهاند تا چنین واقعهای رخ بدهد و باعث شود که وجحه نروژ در خاطره توریستها تخریب شود.
در یکی دو هفته گذشته هم شاهد حوادثی در ایران هستیم که حکومت آخوندی بلایی سر سه توریست ایرانی مقیم خارج آورده که خاطر هر انسان آزادهای را مکدر میکند. حکومت چند ایرانی مقیم خارج را به گروگان میگیرد و آنها را شکنجه میدهد تا اقرار کنند که بر علیه حکومت آخوندی توطئه کردهاند. اشتباه نکنید من از حکومت قرون وسطائی آخوندی توقع ندارم که توریستهای خارجی را از خطرهای طبیعت ایران باخبر سازند ولی حداقل میتوانم این توقع را داشته باشم که حداقل اگر عمل مثبتی برای توریستها انجام نمیدهند از زجر دادن آنها خودداری کنند.
این یازده روزی که رفته بودم دوبرونیک واقعا از تعطیلاتام لذت بردم، ملت کروات همه هم غم شان این بود که به توریستهای خارجی خوش بگذرد و بیشترین سعی شان این بود که تصویر مثبتی از کشور خود در ذهن خارجی ها جا بگذارند.
در بخش: اجتماعی