May
12
2002
امروز بر حسب اتفاق گزارم به يک تار نمای فارسی بنام “نوانديشان جوان” افتاد در صفحه اول اين تارنما عکسی را ديدم که مشاهده مينماييد. عکس ماه نماز جمعه تهران:نفيسه مطلق- خبرنگار عکاس تهران با خود تصميم گرفتم که اين عکس و عکسی ديگری را که از روی يک تارنمای نوديست ها برداشتم مقايسه کنم. […]
May
12
2002
:: حدودآ سه سال پيش برای اولين بار بعد از 19 سال رفته بودم به ايران، نپرسيد چرا. بعد از روزهای اول که با هيجان گذشت بدون اينکه من بتونم چيزی از دور و ور خودم درک کنم چون ميدونيت همه چيز تازگی داشت، همه چيز نو بود همه چيز بوی خوب خونه رو ميداد. […]
May
11
2002
خواب و خيال من معمولآ خواب کم ميبينم، به عقيده من خواب بستگی مستقيم به اتفاقات روزمره ما دارد. يعنی اتفاقاتی که در روز می افتد در شب بسراغ ما می آيند. ديشب خوابی ديدم که بی تاثير از اتفاقات ديروز نبود. شايد بپرسيد که ديروز چه اتفاق مهمی افتاده بود که باعث شد منی […]
May
07
2002
من معمولآ دو سه ساعتی روزانه پشت اين ابو قراضه مينشينم تا از اوضاع دنيا وبخصوص ايران باخبر بشم. اوايل وقتی به کامپيوتر رو ی آوردم بيشتر برای فرار از سياست بود، اين برميگرده به اواخر سالهای 80 (ميلادی) زمانی که جمهوری لجن در اوج بکش بکش همفکران من بود، باورکنيد نه بخاطر ترس از […]
Mar
30
2002
پاسخی به پينکفلويديش شما مينويسيد: آهان حالا فهميدم. دو روزه عين اين احمقها نشستم جلوي اين قامپيوتر نامه ميخونم و جواب ميدم. ول معطلم که بابا من چي گفتم و واي واي من چه بدم. واي که من چقدر خشنم و بي تمدن. ملت هميشه در صحنه اين دفعه واقعا در صحنه حضور داشتن!! خيلي […]
Mar
29
2002
نشسته بودم نيرنگستان صادق هدايت رو ميخوندم رسيدم به اينقسمت دلم نيمد تنهائی بخونم گفتم بنويسم ديگرون هم بخونن: قاشق زنی: اگر کسی ناخوش داشته باشد به نيت سلامتی او در شب چهاشنبه سوری ظرفی برداشته ميرود در خانه همسايه ها در را ميکوبد و بدون اينکه چيزی بگويد با قاشق به آن ظرف ميزند […]