21 Oct 2002

سلمان رشتی وطنی! گویا در

نوشته:     :::       Comments Off on سلمان رشتی وطنی! گویا در

سلمان رشتی وطنی!
گویا در وبلاگ عمومی با اینکه آزادی بیان ساری و جاری شده! و عنقریب است که دموقراسی برقرار شود ولی هنوز به روال جمهوری اسلامی بعضی ها آزاد تر و بعضی ها کمتر آزادترند!.
یکی از این کمتر آزادترها شیطان رجیم خودمان هست، همین پسر مامانی دوازده ساله با اینکه خداوند کله اش را عمل کرده و افکار پلیدش را از سرش بیرون آورده، ولی هنوز چون کمی تا قسمتی افکار شیطانی در سر دارد یا شاید بخاطر این باشد که بروش سلمان رشتی با دین اسلام کون کونک میکند و لاس خشکه میزند نمیتوان آن را در وبلاگ عمومی بروال دیگر وبلاگها که روزمرگی مینویسند پوشش خبری داد. این هم البته بخاطر دموقراسی نیم بند بسبک ایرانی آن است که نمیتوان در این امور وارد شد وگرنه غرض و مرضی درکار نیست!
شیطان امروز از روزمرگی های خاندان نبوت و دختش و حسن و حسین شهید مینویسد و واجب است بر مسلمانان عالم که این روزمرگی ها را بخوانند و به حال حُسین و خودشان یک فصل سینه زنی و گریه و زاری راه بیندازند، در ضمن شله زد هم میدهند گویا! حُسن آقا هم التماس دعا دارد!.

Comments Off on سلمان رشتی وطنی! گویا در   |    |     |     

20 Oct 2002

بهزاد خان نبوی کلمات گوه

نوشته:     :::       Comments Off on بهزاد خان نبوی کلمات گوه

بهزاد خان نبوی کلمات گوه هربارش
بهزاد نبوی: به‌ نظر من‌ اصلا مشكل‌ امروز ما،مشكل‌ قانون‌ اساسي‌ نيست‌. ممكن‌ است‌ در قانون‌ اساسي‌ اصولي‌ وجودداشته‌ باشد كه‌ احتياج‌ به‌ بازنگري‌ دارند. معتقدم‌ اين‌ نيز جزو شعارهاي‌ انحرافي‌ دوستان‌ ما كه‌ موضع‌ آوانگارد دارند،است‌ . اگر همين‌ قانون‌ اساسي‌ درست‌ اجرا شود،مشكلي‌ نداريم‌. يعني‌ به‌ اكثريت‌ اجازه‌ حكومت‌ كردن‌ داده‌ شود و حقوق‌ اقليت‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ شود.
حُسن اقا: پس این همه لاف زدن از دموکراسی و اینجور چیزها کس شعر بود وبس! و فقط برای روزهای انتخابات کاربرد داشت!؟ یا اینکه نکند خدای ناکرده ملت آنقدر نفهم شده که نمی داند ولایت وقیح یعنی چه!؟ به جناب ملا نبوی پیشنهاد میکنم حد اقل از این لغات قلمبه سلمبه (آوانگارد ) استفاده نکنید و بیشتر به همان عربی که زبان مادریتان هست سخن بگویید تا اشتباه لپی پیش نیاید!؟ یا شاید نکند توافقی پشت پرده رخ داده که عوام از آن بیخبرند!؟

Comments Off on بهزاد خان نبوی کلمات گوه   |    |     |     

20 Oct 2002

خاتمه ی خوش یک بحث

نوشته:     :::       Comments Off on خاتمه ی خوش یک بحث

خاتمه ی خوش یک بحث
ای کاش همه چیز به همین خوبی و خوشی تمام میشد! از روزی که جر و دعوا بر سر پرنو بودن یا اروتیک بودن یا بد بودن و خوب بودن یا اسلامی و غیر اسلامی بودن و .. بر سر نوشته های نوجوان در وبلاگ عمومی شروع شد من هم با همین زبان الکن ام، که نوشتنم همچون راه رفتنم کج و معوج است شروع کردم به نوشتن و پرخاش کردن و منطق بافتن، ولی امروز خوشحالم میدانید چرا؟ چونکه نوشته ی فروغ را خواندم که نوشته بود برمیگردد و دوباره مینویسد، نوشته بود که قهر نکرده بود، اگر من این لغت را بکار بردم بیشتر بخاطر تحریک بود. من میخواستم با تحریک دیگران این بحث را داغ نگاه دارم، در جایی دیگر نوشته بودم که وبلاگهایی که روزمرگی مینویسند از نظر من بدتراند از وبلاگهای پرنو هستند و فروغ آن جمله را به دل گرفته بود و بگمانم به خودش گفته بود، که من غیر مستقیم به او اشاره کرده ام!. حالا اجازه دهید از فروغ سوال کنم چگونه این فکر را کردی دختر خوب، تو که انسانی منطقی هستی، مگر نه اینکه من مدام مینویسم که از وبلاگهای روزمرگی بدم می آید! پس چرا لینک تو را اون طرف چپ گذاشته ام!؟ برای اینکه تو روزمرگی مینویسی!؟ دوست گرامی اگر تو روزمرگی مینوشتی که من بدون اینکه در مورد این موضوع صحبتی بکنم از کنار آن میگذشتم تا شاید سرو صدا بخوابد و شما هم از صحنه ی وبلاگ عمومی بروید و کس دیگری جای شما را بگیرد و نیازی به درگیری نبود.
در هرصورت چیزی که عاقبتش خوش است دیگر نباید زیاد در باره اش نوشت چون مثل یک فیلم زمانی که آخر فیلم با نشان دادن صحنه ی زیبایی فیلم را به پایان میبرند.
در هرصورت این تجربه ی خوبی بود و ما را به جایی رساند که بایستی به تمام کسانی که در این چالش شرکت کردند تبریک گفت و دست همه شان را فشرد و از فضولک و نيما بخاطر زحمتهاشون و پیش کسوتی که کردند و این معرکه را با بیطرفی گرداندند و آن را به مقصد رساندند. گرچه در اوایل بحث گفتم که من اعتقاد ندارم که این بحث هم مثل قبلی به نتیجه برسد ولی خوشبختانه برعکس پیشبینی من شد و گویا نيما هم جمع بندی از این کار کرده که بنظر قابل قبول می آید و چیزی نمی ماند جز آرزوی موفقیتشان.
از زیباترین نوشته ای که در این چالش نوشته شد هم باید نامی برد، بشما پیشنهاد میکنم اگر نخواندید ش حتمآ بخوانید. اکبر سردوزآمی با تحلیلی زیبا و رسا یک معضل اجتماع ایران را بدون ترس و واهمه به نقد کشید.

Comments Off on خاتمه ی خوش یک بحث   |    |     |     

20 Oct 2002

دموکراس à la norvégienne قوانین

نوشته:     :::       Comments Off on دموکراس à la norvégienne قوانین

دموکراس à la norvégienne
قوانین نروژ اجازه ی مجازات پادشاه رو نمیده و طبق پاراگراف 5 قانون اساسی نروژ پادشاه از مصونیت برخوردار است.
تا اینجای داستان که شباهت زیادی به پادشاهی سید علی گدای خودمون داره، ولی ماجرا در نروژ جور دیگر است.
ماجرا در نروژ از این قرار است که قوانین این رو میگن ولی جامعه چیز دیگری را رقم میزند. جامعه پادشاه را مبرا از خطا تصور میکند در نتیجه به او مصونیت میدهد، حالا اگر این منطق رو برعکس ش هم کنیم بایستی قابل اجرا باشه، یعنی اگر کسی مبرا از خطا نباشد نمیتواند پادشاه باشد یا بشود، در افکار عمومی نروژ همچین چیزی را میتوان ردیابی کرد، این یک قانون نانوشته هست، گرچه پاراگراف نوشته شده در قانون اساسی بصراحت میگه که پادشاه مصون از مجازات هست ولی افکار عمومی یک چیز دیگه میگه و معمولآ هم افکار عمومی پیروز میشه.
همه ی این اراجیف را نوشتم تا شما را به این مطلب که در روزنامه ی صبح نروژ بنام Aftenposten نوشته شده ببرم و ماجرای روز جمعه ی پادشاه بیچاره ی نروژ را برایتان تعریف کنم، مینویسم بیچاره برای اینکه باور بفرماید حُسن آقای کله پز هم حاضر نیست بر کرسی پادشاهی نروژ تکیه بزنه، چون دردسرش بیشتره تا منفعتش.
حاج آقا پادشاه رو روز جمعه هنگامی که رانندگی میکرده درست فهمیدید خودش داشته مثل بچه ی آدم رانندگی میکرده و مثلآ داشته میرفته مهمونی، حالا فرض بفرمایید خونه ی عمه جانش یا چمی دونم کی! توی راه پلیس درحال کنترل سرعت در جاده های اطرف بوده و دست بر قضا یک ماهی درشت رو در تور خود گیر می اندازه! گرچه پس از اینکه مشاهده میکنه که حاج آقا پادشاه مفلوک نروژ هست او را رها میکنند ولی میدانید که ستون پنجم دموکراسی در نروژ بسی قوی است و این موضوع به روزنامه ها کشیده میشه و خلاصه آخوند بیار و باقالی بارکن.
حالا هم یک آقایی هست بنام Carl A. Fleischer این آقا استاد حقوق هست، پاشو کرده توی یک کفش که آقا جان این قوانین قدیمی است و عقب افتاده و بهتر آن است که حاج آقا پادشاه جریمه رو بده و مثل بچه ی آدم بر سر کار و زندگی ش و گرنه باز آخوند بیار و باقالی بار کن. در ضمن بگم که این بدبخت پادشاه سرعت ش بجای 60 کیلومتر در ساعت 70 کیلومتر در ساعت بوده و برای 10 کیلومتر باید هزار فحش خواهر و مادر بخوره و عاقبت هم جریمه رو بده تا دست از سرش بردارند! درصورتی که حُسن آقای کله پز این کار رو کرده بود فقط جریمه رو میداد و از شر همه چیز خلاص میشد ولی حاج آقا پادشاه باید حالا حالاها پاسخگو باشه.

Comments Off on دموکراس à la norvégienne قوانین   |    |     |     

19 Oct 2002

در اخبار آمده بودکه: بهزاد

نوشته:     :::       Comments Off on در اخبار آمده بودکه: بهزاد

در اخبار آمده بودکه:
بهزاد نبوي کروبي را تا آستانه سکته پيش برد
در جلسه اخير هيئت رئيسه مجلس شوراي اسلامي بهزاد نبوي با اعتراض و بر خورد تندبا کروبي موجب شد حال رئيس مجلس بهم بخورد
حُسن آقا:
ای چه بد شد! آخه میدونید ما ملت شانس نداریم این آخوندا هم که جون سگ دارن اگه بنا بود به این زودیا سقط بشن که خوب اسم مارو هم بجای اینکه بگذارن ایرانی میگذاشتن شانسعلی!

Comments Off on در اخبار آمده بودکه: بهزاد   |    |     |     

19 Oct 2002

در خبرها آمد كه تيم

نوشته:     :::       Comments Off on در خبرها آمد كه تيم

در خبرها آمد كه تيم اميد ايران به مقام قهرماني آسيا دست يافت.
ضمن اينكه خبر خوشي براي ايرانيان و فوتبال دوستان ايران بود كه با وجود تيمهاي بسيار نيرومندي چون كره و ژاپن كه در رده هاي بالاي فوتبال جهان قرار دارند، سكوي قهرماني آسيا به ايران تعلق گرفت، بيانگر اين واقعيت نيز ميباشد كه به مانند ميادين فوتبال اگر شگفتي و خلاقيت و عرضه هنر از كسي ميتوان توقع داشت، همانا جوانان اين آب و خاك ميباشند كه داراي ظرفيتهاي عظيم براي قبول مسئوليت و ارايه بيدريغ و ميهن پرستانه خدمات ميباشند. با آرزوي موفقيت و شادكامي براي ايران و ايراني. جوانان ايران، خواسته هاي ايشان و آينده آنها را دريابيد.

Comments Off on در خبرها آمد كه تيم   |    |     |     

19 Oct 2002

آیا توافقی در کار است!

نوشته:     :::       Comments Off on آیا توافقی در کار است!

آیا توافقی در کار است!
جامعه ی ایران یک جامعه ی کاملآ قطبی است، تمام شواهد نشان از این قطبی بودن دارد از حکومت گرفته تا انسانهای کوچه و بازار مثل من، شما، فروغ و نوجوان. در این جامعه ی دوقطبی هیچ کس و هیچ گروهی حاضر به کوتاه آمدن در برابر دیگری نیست، حتی در مواقعی که در دل آگاهانه میدانیم که حق با ما نیست!. در یک مسابقه ی فوتبال نتیجه ی بازی ممکن است به نفع این طرف یا آنطرف و یا حتی مساوی خاتمه یابد. چرا نمیتوانیم قبول کنیم که در یک جامعه نیز رسم بر این قرار است!؟ مگر نه اینکه همین حالت در جامعه برقرار است!؟ منظورم همین در گیری مسابقه ای است!؟ چرا میخواهیم قواعد را عوض کنیم!؟
آیا فکرش را کرده اید که گاهی اوقات بنفع طرفین در گیر یک مسابقه(مناقشه) اجتماعی ست که همچون یک مسابقه ی فوتبال نتیجه ی مسابقه مساوی شود!. البته منظور از این مساوی نه مساوی یک بر یک ولی میتوان به یک نتیجه 1.5 بر 1 هم توافق کرد و خود را با قبول این نتیجه ی مساوی (1.5 بر 1) هم قانع کرد، و از پله اول به پله ی بعد رساند تا شاید در مسابقه های بعدی بتوان نتیجه را حتی 2 بر صفر بنفع گروه خود خاتمه داد!؟ اگر فرض را بر این بگیریم که در یک سیستم به این شکل:
ف را نقطه ی فروغ فرض کنیم و ن را نقطه ی نوجوان، چرا نمیتوان با درایت به یک نقطه ی قابل قبول رسید! و تلاش کرد تا در چالش بعدی شاید آن نقطه ی مشترک را باز با درایت (نه زور و گردن کلفتی و چماق داری) بنفع عقاید خود تغییر داد!؟
در این درگیری نوشتاری تا آنجا که به من مربوط میشود من با حرفهای فروغ کمی تا قسمتی موافقم و با نوشته های مهشید تقریبآ موافقم ولی باز با خود بر سر چالش اینکه سانسور را بپذیرم مکافات دارم، میدانید چرا!؟ چون اعمال سانسور را حتی بر انصار حزب الله هم جایز نمیدانم.
من اگر خاطرتان باشد در جدال قبلی برای اولین بار به یکی از این چند وب لاگ پرنو رفتم و محتوای دو مقاله ی آنرا خواندم و حتی در یک مورد رای به مجرم بودن نویسنده اش صادر کردم. ولی باز گفتم که با سانسور مشکلات ما حل نمی شود بلکه با این کار مشکلات را در پستو ی خانه مخفی میکنیم و باز پس از چندی با همان مشکل فقط به صورت حاد تر و مخرب تر روبرو خواهیم شد. خانم مهشید من حرفهای شما را کاملآ قبول دارم ولی آیا اگر همین وبلاگهای پرنو نبودند، آیا این بحثها در میگرفت!؟ آیا این مشکلاتی را که فرا روی ماست را میدیدیم!؟ آیا اگر شما دریابید که کسی از نزدیکان شما به بیماری سرطان مبتلاست سعی در مخفی کردن این بیماری میکنید!؟ اگر اینکار را بکنید بشما خواهم گفت که شما دوست نادان هستید و از دشمن دانا خطرناکتر!؟ آیا نه اینکه با مخفی کردن بیماری سرطان به فوت دوست خود کمک کرده اید! و از مداوای بیماری بطریق منطقی جلوگیری کرده اید!؟. دوست گرامی نوجوان، من از تو دفاع کردم نه برای اینکه موافق پرنو هستم یا مایل به خواندن پرنو باشم، از تو دفاع کردم چون به آزادی بیان عقیده دارم، گرچه تو و نسل تورا درک میکنم که با طغیان میخواهید از مشکلات خود را برهانید، باور کن هیچ کس نمیتواند با طغیان کور به تنهایی و بدون داشتن یک درایت منطقی در پشت این طغیان به نتیجه ی مطلوب برسد. دلیل میخواهی!؟ این هم دلیل: مگر نه اینکه انقلاب 57 یک طغیان کور بود و درایتی در کار نبود!؟ البته اگر شما حکومت خمینی را درایت بدانید که خوب من هم ادعایم را پس خواهم گرفت.
همان طور که در مطلب اولم در مورد این مشکل نوشتم، ما پس از یک درگیری هر بار در وسط معرکه، زمانی که دوطرف مناقشه خسته شدند، مشکل را رهاکرده ایم و بدون نتیجه گیری وپایان کار! میدان مبارزه را ترک گفتیم و منتظر مناقشه ی بعدی شدیم. این روش کار غلط است. پس بیاید این مرتبه مثل انسانهای منطقی عمل کنیم و این درگیری را به یک نتیجه ی قابل پذیرش در حد قبول طرفین برسانیم. البته اگر همدیگر را بعنوان شهروندان وبلاگ شهر قبول داریم وگرنه “بگرد تا بگردیم”.
من از خانم فروغ یک سوال دارم: چه میشد اگر شما بجای تحریم و کناره گیری میرفتید و این وبلاگها را میخواندید و یک تحلیل درست و حسابی بر روی آنها مینوشتید و با این کار نمیگویم همه ی طرفداران این وبلاگها را به راه درست هدایت میکردید ولی حتی اگر موفق به جلب نظر یک نفرهم میشدید با این عمل یک کار مثبت انجام داده بودید. باور کنید من صد درصد با افکار شما به این معنی که این وبلاگها به شاءن زن توهین میکنند موافقم و در این استدلال هیچ شکی ندارم، ولی با مخفی کردن کثافت نمیتوان نظافتچی خوبی بود.
امید دارم که پس از خواندن این مطلب و مطالب دیگری که دوستان نوشتند بتوان از مرحله ی معاینه بیماری و بحث در مورد بیماری و پیدا کردن بیماری، حالا بتوانیم بحث خود را درمورد راهکارهای مبارزه با این بیماری فراهم کنیم و با عمل به این راهکارها بیمار را از حالت مرگ نجات دهیم.

Comments Off on آیا توافقی در کار است!   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی