08
Feb
2005
شاید برای آنهایی که منتظرند آمریکا حمله کند و کلید دروازههای ایران را بدستشان بدهد بد نباشد نگاهی به این سه خبر بیندازند.
برداشت خودم را از این سه خبر مینویسم شاید دوستان هم به همین نتیجه من برسند.
نکته اولی که باید به آن توجه داشت این است که مذاکرات ایران با اروپا مجددا شروع شده و در نتیجه این سه خبر را باید با توجه به این موضوع بررسی کرد.
خبر اول علنیترین و شفافترین حملهای است که انگلیسیها در بالاترین مقام ممکن به ایران کردهاند. این بدان معنی است که دیگر حاضر نیستند بازیچه دست آخوندها بشوند و خواهان نتایجی دلخواه از این مذاکرات هستند. این به معنی تسلیم صد در صد حکومت آخوندی است.
در خبر دوم و سوم دو شخصیت قدرتمند در جمهوری اسلامی یکی نماینده مستقیم ولی فقیه یعنی همان کسی که شب و روز پای منقل آقا نشسته و چنین بنظر میرسد که بستهای زیادی را با هم کشیدهاند پس حرفهایی که او میزند به این معنی باید تلقی شود که حرفهای رهبر است. ایشان بطور غیر مستقیم منافع ایران با آمریکا را در شرایطی همسو میداند اگر این یک چراغ سبز نیست پس من نمیدان چراغ سبز چه گونه چراغی است.
همین چراغ سبز را بسیار پررنگتر هاشمی شخص شماره دوم حکومت ملاها ابراز داشته و مستقیما از مقامات آمریکایی دعوت به عمل آورده تا بیایند و با هم کیک و چایی بخورند حتما این بار هم کیکاش از آمریکاییهاست و چاییاش از حاج آقا بهرمانی است دنیا را چه دیدیدت شاید یک بسی هم با هم زدند و کیفور شدند.
نکته بسیار جالبتر که باید آنرا به این اتفاقات در خاورمیانه در کنار هم بررسی شوند نزدیکی حکومت خودگردان فلسطین بسوی اسرائیل است. پس از این تحولات حداقل میتوان نتیجه گرفت که زمان تحولات اساسی بسیار نزدیک است.
این تحولات در مورد ایران دو حالت دارد.
حالت اول روابط ایران و آمریکا بهبود خواهد یافت و آقایان حالا یا رفسنجانی به تنهایی یا با همیاری رهبر مسؤلیت خواهند یافت تا ایران را آماده بهره برداری آمریکا کنند در چنین شرایطی یک قتل عام مثل سالهای 67 دور از انتظار نیست، البته اگر مقاومتی انجام شود. گرچه ممکن است با باز شدن پای آمریکاییها به ایران و بهبود وضع اقتصاد ایران این تحول ملت را کمی آرام کند و حکومت هم با سرکوبی محدودی سرکشها را قلع و قم کند و همه چیز بر وفق مراد هم آمریکاییها و هم ملاها سپری شود.
حالت دوم مذاکرات به شکست خواهد انجامید در آن صورت آمریکا یا باید کودتایی در ایران راه اندازی کند یا حمله نظامی. با دیدی که از سپاه پاسداران دارم گمان میکنم که گزینه اول کم هزینهتر باشد و یقینا اگر همه چیز بخوبی پیش برود یک کودتای محدود همه چیز را بر وفق مراد آمریکاییها راست و ریست کند.
البته در این معادلات هنوز ملت ایران حرف آخرش را نزده و یک اغتشاش زودرس میتواند همه این معادلات را بهم بزند.
این هم سه خبر مربوطه:
خبر اول:
نخستوزیر انگلیس در ادامه ادعاهای همپیمانان آمریکایی خود و همزمان با آغاز دور جدید مذاکرات تهران با انگلیس، فرانسه و آلمان، جمهوری اسلامی ایران را کشوری حامی تروریسم خواند و از ایران خواست تا به درخواستهای اتحادیه اروپا برای دستبرداشتن از آنچه پیگیری تسلیحات هستهای خواند، عمل کند. منبع خبر
خبر دوم:
مصاحبه ولایتی با “البیان”: اهداف و منافع ایران و آمریکا در برخی موارد یکسان است، ایلنا
ولایتی در پاسخ به این سؤال که همکاری غیر علنی بین ایران و آمریکا در عراق چیست؛ گفت: هیچگونه رابطه مستقیمی یا غیر علنی وجود ندارد اما ممکن است آمریکاییها اقدام به کاری در مکانی بکنند و در ورای آن، هدفشان مشابه همان هدفی باشد که ما برای آن تلاش میکنیم لذا ممکن است که در برخی نقاط چه بخواهیم و چه نخواهیم منافع ما با یکدیگر مطابقت کند. همانگونه که هر دو ما خواهان نمیخواستیم طالبان در افغانستان باشد. منبع خبر
خبر سوم:
مصاحبه هاشمی با یو اس ای تودی:
س: آیا شما تمایل دارید از اعضای بلندپایه کنگره آمریکا مانند “ریچارد لوگار” و “ژوزف بایدن” به ایران دعوت کنید؟
ج: آنها میتوانند بیایند. ما هیچ مخالفتی نداریم. اگر قرار است یک دیدار جدی باشد، ما از آمریکا انتظار داریم اقدامی را برای اثبات حسن نیتش انجام دهد و این نقطه آغاز خواهد بود. منبع خبر
در بخش: بدون دسته بندی
07
Feb
2005
ازقرار معلوم بهرام خان این رفیق مارو بدجور عصبانی کرده بهمین خاطر هم برداشته سه صفحه رو سیاه کرده حالا بخون و جواب بده.
پاسخی به بهرام و بهرامها
چندی است که در این وبلاگ به عنوانین مختلف نگرانیها و مخالفتهائی با علاقه آمریکائیها به دخالت احتمالی آمریکا در امور داخلی ایران به بهانه پشتیبانی از آزادی و آزادیخواهان درون و بیرون ایران, مشاهده میگردد. این سلسله نوشته ها که به ذات خود مثبت هستند سری مقولاتی را بهمراه خود آورده اند که پرداختن به آنها جالب بنظر میرسد. منهم بسهم خود سعی میکنم با این نوشته در این بحث شرکت کنم و نظرات خویش را به محک بگذارم.
پیش از اینکه وارد مطلب اصلی شوم میخواهم که چند چیز را در حاشیه بیان نمایم که در ابتدا شاید کمی بیربط بنظر برسند ولی در میان نوشته ام به آنها گذری میزنم و از اینرو نوشتنشان را لازم میدانم.
در میان هم سن و سالهای ما شاید باشند کسانی که حسین کلانی فوتبالیست سابق تیم ملی و حشمت الله مهاجرانی سرمربی همان تیم را بخاطر بیاورند. حسین کلانی که بهمراه تیم ملی در برزیل در تورنمنتی بنام جام جهانی کوچک شرکت کرده بود از سوی روزنامه های برزیل بعنوان پله سفید معرفی گردید و این امر باعث شد که بهنگام بازی دیگر بازیکنان تیم ملی که کمی رشک برده بودند, او را کمتر ببازی بگیرند. اینرا داشته باشید تا بعد. (1)
ملت آلمان پس از جنگ جهانی دوم با استفاده از کمک آمریکا به بازسازی کشور خویش پرداخت و دوباره مبدل به قطب صنعتی و اقتصادی گردید. ملت آلمان بهای بسیار سنگینی نیز برای این کار پرداخت. ابتدا نیم کشور آلمان را به روسها واگذار کردند تا در ازای آن نیمی از شهر برلین پایتخت آلمان را از روسهائی که زودتر از آمریکا و انگلیس و فرانسه به آن درآمده بودند دریافت نمایند زیرا از نظر سمبولیک گرفتن بخشی از پایتخت رایش سوم هیتلر برای متفقین مهمتر بود تا سرنوشت مردمی که در نیم واگذار شده به روسها مجبور به تحمل رنج هم سفره بودن با ایشان برای مدت چهل سال گردیدند. از آن گذشته مردم آلمان مردمانی کاری و سختکوش و مبتکر بودند و از فرصت دوباره ای که در دسترسشان قرار گرفته بود نهایت استفاده را برای ترقی نمودند و هیچگاه نیز آن نیم جدا شده را نفی و فراموش نکردند و در اولین فرصت بدست آمده با بعهده گرفتن هزینه های بسیار سنگینی که سر به هزار و صد میلیارد دلار میزد ( بنشینید و فقط یکساعت صفرهای این عدد را بشمارید, بدست آوردنش که جای خود دارد), نیمه رفته را با کسب رضایت مردم آلمان شرقی دوباره به پیکر اصلی برگرداندند. اینرا هم داشته باشید تا بعد (2)
در جریان جنگ جهانی دوم آمریکا برای بزانو درآوردن ژاپن از بمبهای اتمی استفاده نمود. این نه برای این بود که وجود این بمبها لازم بود بلکه برای این بود که ارتش روسها پس از فتح برلین در جبهه های شرقی هم با موفقیت غیرمترقبه و زیادی روبرو شده بود و بیم آن میرفت که توکیو نیز چونان برلین زودتر بدست روسها بیفتد تا آمریکائیها که در اینصورت آمریکائیها دوباره مجبور به معامله و مبادله میگشتند و این چیزی نبود که ایشان را خوش آید. ژاپن را کامل میخواستند و بهای ژاپن کامل تحت تسلط آمریکا را مردمان هیروشیما و ناگازاکی پرداختند. مردم ژاپن نیز مردمی کاری و فعال بوده و هستند و این نیز باعث شد تا پس از جنگ دوباره ابتکار عمل را در زمینه های اقتصادی و صنعتی بدست بگیرند. اینهم از آخریش. پس تا اینجا شد (3) لطفا یادتان نرود که من به آنها برخواهم گشت.
بهرام در قسمت نظر خواهی به مطالبی پرداخته که اتفاقا بعضیشان مورد تائید و تاکید منهم بوده و هست. از اینکه ملت ایران دچار ضعف و پوچی و بیهوده گی گشته, در آن هیچ حرفی نیست. از اینکه مردم ایران در بزهکاری و مفتخواری دست رژیم خود را از پشت بسته اند و دروغ و نیرنگ و کلاهبرداری شعار روزمره شان شده و هرکس در این موارد موفقتر باشد وجهه اجتماعیش بالاتر میرود در این هم بحثی با بهرام ندارم ولی اینکه اگر رژیمی تعویض شود مردم در مدتی نه چندان طولانی فرشته گشته و از اینرو به آنرو میشوند در این بسیار تردید دارم. اینکه اگر آمریکائیها بیایند مردم ایران شربت قانون دوستی و انسانیت سر خواهند کشید زیرا که معلمین خوبی خواهند داشت ( از همان معلمینی که بمحض ورود به عراق به سراغ آثار باستانی موجود در موزه ها رفتند تا به یغما برندشان) به این اصلا معتقد نیستم. به اینکه مردم ایران پس از ورود آمریکائیها راه خود را پیدا میکنند باور ندارم. مگر نه این بود که در زمان شاه نیز هفتادهزار مستشار نظامی آمریکائی در ایران بودند. آیا این روحیه تن پرور و آماده خور مردم را تغییر داد؟ مگر نه اینکه شاه با آمریکا روابط خوبی داشت, آیا این از مردم ما ملتی منظبط درست کرد؟ مگر نه اینکه رژیم شاه و اکنون نیز رژیمهای پاکستان و عربستان با حمایت آمریکائیها برپا هستند ولی این از مردم این کشورها نوابغ آفرید؟ چرا این هفتاد هزار مستشار آمریکائی که در ایران بودند در ایران نماندند و مقاومت نکردند تا ما آزاد بمانیم؟ مقایسه ایران احتمالی پس از آزاد شدن توسط آمریکائیها با آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم مقایسه بس عبث و بی معنائی است زیرا وجدان اجتماعی این کشورها را با وجدان کار و اجتماعی ایرانیان نمیتوان مقایسه کرد و این فقدان وجدان کار و اجتماع چیزی نیست که به رژیم فعلی و یا حتی رژیم سابق وابسته باشد بلکه ریشه در تاریخ گذشته نزدیک این مملکت دارد. اینرا هم بهرامها میدانند و هم من. تنها چیزی که هست هیچکس حاضر نیست که در موردش صحبت کند. کار را که افغانیها باید برایمان انجام دهند. صنعت و برزگری را که به اروپا و آمریکا میخواهیم واگذار کنیم. برنامه ریزی را ژاپنی ها و آلمانها موظفند که برایمان انجام دهند و امور پزشکی را هم که بعهده انگلیسها گذاشته ایم. مگر چیزی مانده بجز نق زدن و شکایت از روزگار و مقایسه حالمان با دیگران که ما انجامش بدهیم؟
در قانون طبیعت اصلی برپاست که اگر موجودی خود را با شرایط روزگار خویش وفق ندهد و در برابر موجودات دیگر که موجودیت وی را تهدید میکنند راه چاره ای پیدا نکند, آن موجود محکوم به زوال و نابودی است. این امر در مورد ایرانیان در جامعه بین المللی هم صدق میکند. اگر ایرانیان به بقای خود علاقه دارند پس بایستی که برای این بزه های موجود در جامعه که خود بزرگترین مسبب و خریدار و فروشنده اش هستند راه حلی پیدا کنند. میگویند برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است. لطفا زودی فکر نکنید که قوی شدن فقط با هالتر زدن و دنبل زدن منظور است. سعی کنید مغز و تفکر را هم وارد محاسباتتان بنمائید. باور کنید ضرر نمیکنید.
کسی نمیتواند مرا بفریبد که اینها را رژیمها آورده اند. نه, رژیمهای وقت ایران یکی از سفره خواران این ضعفهای ما بوده و هستند و مددکاران خارجی نیز کار دیگری انجام نخواهند داد حتی بدتر. امیدوارمان به داشتن چیزی میکنند که نداشتین و هیچوقت هم نخواهیم داشت و آن عادت به تفکر و پویا بودن, صبور بودن و ساعی بودن است بدون اینکه هدف را در پیش چشم از دست بدهیم و بدون اینکه اصلاحاتی در راههائی که ابتدا گزینه کرده بودیم انجام دهیم. از دید کشورهای اروپائی و آمریکا امروزه صحبت بر سر این است که مردم ایران از حق قانونی و پذیرفته شده بین المللی برای تولید اورانیوم و استفاده از انرژی هسته ای تا ابد چشم بپوشد و خریدار باقی بماند و بس و این را نیز بهانه ای کرده اند تا بوسیله آن بدرون آیند و به هدف اصلی خویش که همانا کنترل و هدایت منابع عظیم گاز و نفت منطقه و همچنین بازار پرسود ایران مصرف کننده است دست یابند و بس. بدبختی مردم ایران اینستکه میل به مبارزه فرهنگی و قانونی برای نیل به اهدافش را ندارد علی الخصوص که این مبارزه بایستی که در دو جبهه داخلی و خارجی باشد. بدبختی مردم ما اینستکه حاضر به پرداخت بهای آزادی نیستیم. منظورم از بهای آزادی را دادن کشتن و کشته شدن نیست که این کار دیوانگان است بلکه تفکر و اندیشیدن و راه حل پیدا نمودن بشیوه دو بند (2) و (3) با آگاهی از اینکه مددکاران خارجی خود مرده ریگخواران آتی هستند, میباشد. اینکه بهرامها در ایران نشسته اند و زجر میکشند, ایشان را مبری از گناه همکاری مستقیم و یا غیر مستقیم در بوجود آمدن فساد در جامعه ای که خود از دست مضرات و شرش بستوه آمده اند, نمیکند و حتی بدتر این بشیوه خود درخواست تعزیه از دیگران برای هفتاد میلیون حسین تقلبی میباشد و بس. کدامیک از ما بهنگامی که نا بهنجاری میان نزدیکان خویش دیدیم قاطعانه مخالفت کردیم؟ کدامیک از ما حتی در چنین مواقعی از خندیدن و مزاح در این گونه موارد خودداری کردیم و ضابطه را جانشین رابطه نمودیم؟ این خود بگونه ای تائید غیر مستقیم همان معضلاتی است که جمع گشته و تنومند و امروزه ما را آزار میدهند. اینها همان کرمهای بی آزاری هستند که بدانها میخندیدیم و امروز افعی و اژدر گشته اند و ما را میترسانند و امید داریم که دیگران در رفعشان برای ما بکوشند. میگویند که شاه عباس میخواست بفهمد که تنبل ترین فرد مملکتش کیست. برای این منظور برای تمامی حکام و ولایتداران و ایالتداران کشور نامه نوشت تا در روز معینی تنبل ترین شخص حوزه ماموریت خویش را به اصفهان بفرستند. در روز معین که همه تن پرورها جمع گشته بودند, شاه عباس دستور داد تا تون حمامی را گداختند و تنبلها را با پای برهنه بدرون فرستادند و آب را نیز بر ایشان بست. پس از چندی تنبلها که یکی یکی پاهایشان به سوختن افتاده بود برخاسته و بیرون رفتند تا خود را از بلای سوختن برهانند تا سرانجام پس از چندی فقط دو نفر باقی ماندند که میلولیدند و میسوختند و ناله میکردند. عاقبت یکی از آنها که طاقت از دست داده بود فریاد برآورد که وای مردم برسید سوختم , بیائید و مرا بیرون ببرید. دیگری که ازو هم تن پرورتر بود گفت آقا خدا خیرت دهاد یک داد هم برای من بزن.
حال ملت ایران هم به این شبیه شده. خداوند ما ایرانیها را آفریده تا خرابکاری کنیم (بطور مستقیم از طریق حکومت و یا غیر مستقیم در میان خود و در روابط اجتماعی مابین خود) و از دیگرانی به صور مختلف همچون خدا و امام زمان و آمریکا و ازما بهتران ووووو بخواهیم که بیائید و ما را از منجلاب بیرون بکشید و آزادمان بگذارید و بعد هم بروید دنبال کارتان. این انتقاد به تک تک ملت ایران به فراخور رتبه اجتماعیش وارد است و از آن گریزی نیست. و تا چنین است نبایستی هم متوقع باشیم که وضعمان با آمدن این و رفتن آن بهتر شود. میدانم که خواهی گفت اگر بهتر میزنی بیا اینجا بستان و بزن. برای حاطر جمعی تو مینویسم اولا اینجا هستم و ثانیا این حرف بیشتر به حالت کلانی و مهاجرانی شبیه میشود (1) که اگر مهاجرانی ایرادی به بازی کلانی بگیرد پس کلانی هم حق دارد به مربی بگوید یا حرف بمن نزن و یا اگر بهتر میدانی تو بیا و جای من فوتبال بازی کن. کلانی هیچگاه چنین نگفت و اگر باور ندارید از خودش بپرسید. اتفاقا او هم در ایران است.
در بخش: بدون دسته بندی
06
Feb
2005
این نامه را هم یکی از دوستان فرستاده:
جناب آقای جرج دبلیو بوش رئیس جمهور منتخب مردم آمریکا! با عرض سلام بعنوان یک ایرانی به عرضتان میرسانم که سخنان شما بهنگام گزارش وضع ملت در مجلس آمریکا مایه خوشوقتی اینجانب نیز گردید!! از اینکه در بیاناتتان اظهار نمودید که در کنار آزادیخواهان ایران قرار دارید نهایت سپاس را دارم!!
ملتهای ایران و آمریکا, همواره در تلاش بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی ,اجتماعی و سیاسی خویش را دو ملت میبینم که با علاقه وافر بیکدیگر در هر زمان نزدیکی و همکاری با یکدیگر را در چارچوب موازین بین المللی جسته و خواستار هستند و این خود مایه خوشوقتی اینجانب نیز میباشد که علیرغم میل باطنی عناصری که جدائی این دو ملت بزرگ را در دل میخواهند, دوستی و مودت با یکدیگر را کنار نگذاشته و نهایت کوشش را در پیشبرد مقاصد مشترک!! بر طبق قوانین بین المللی و انسانی مینمایند!!
جناب بوش خوشبختم که بدانم در صورت نیاز ملت زجر دیده من میتواند بر روی کمکهای شما حساب کند و نیز میدانم که ملت غیور من که از حافظه تاریخی خوبی نیز برخوردار است, ذاتا ترجیح میدهد تا مسایل داخلی و خارجی خویش را خود و بطریق و دست خود حل و فیصله نماید و این خود انگیزه ایست که ضمن تشکر و قدرانی از نیات خیرتان!! در مورد وطن و هموطنان من, از شما درخواست نمایم تا به خود رنجه نفرموده و تا زمانیکه مردم ایران طی همه پرسی از شما درخواستی ننموده باشند, سربازان غیور و حافظ صلح و مبشر آزادیتان را به مملکت من گسیل نفرمائید که خدای ناکرده به مثابه میهمان ناخوانده میشوند و سوء تفاهمات عظیمی را در روابط حال و آینده دو ملت مسبب میگردند.
با عرض تشکر مجدد
ایرانی خود چاره جو و خود چاره گر
در بخش: بدون دسته بندی
06
Feb
2005
نوشته سه روز پیش من بحثهایی را پیش کشید که بد ندیدم باز به این موضوع برگردم و مخصوصا با روشنتر شدن آتش جنگ این پدیده حمایت از آمریکا را نگاهی به آن بیندازم
سه نفر با نامهای آزاده و بهرام و بهداد که چنین بحثی را پیش کشدهاند گویا چنان جوان هستند که هنوز حتی وقت آن نداشتهاند که تاریخ را مرور کنند یا حتی بخود زحمت ندادهاند که به گفتههای رئیس جمهور سابق آمریکا کلینتن در همین چند روز گذشته را که اقرار کرده و خطای مداخله آمریکا در ایران را گوشزد کرده را هم بخوانند. به قول معروف جوانی است و هزار عیب شرعی.
مساله سرنگون کردن حکومت ایران تا آنجا که به ملت ایران مربوط میشود یک مساله داخلی است و حتی در قوانین بینالملل هم چنین مکانیزمی در نظر گرفته شده که کشورها اجازه مداخله در امور یکدیگر را ندارند. حالا چه شده که آمریکا چنین حقی را دارد؟ باید از این دوستان پرسید. باور کنید اگر مداخلات آمریکا و اروپا نبود شاید انقلاب هم اتفاق نمیافتاد چه رسد به آنکه ما بعد از نزدیک به 26 سال مجبور باشیم این همه ضرر و زیان را تحمل کنیم.
اگر مداخلات آمریکا با کودتای 28 مرداد 1332 حکومت قانونی و دموکراتیک مصدق را سرنگون نکرده بود نه رژیم شاه بعد از این تاریخ مانده بود نه ملاها هیچگاه به حکومت رسیده بودند که امروز 50 سال بعد ما مجبور به سرنگونی آنها شویم.
آنهایی که در دستگاه عریض و طویل آمریکا قدرت را بدست گرفتهاند به نئوليبرال معروف شدهاند که اگر نگاهی به روشها و منشهای آنها بیندازیم به وضوح تولد نئوفاشیزم را خواهیم دید، تنها این نوزاد بد ترکیب هنوز به رشد کافی نرسیده است تا بتوان کراهت آن را به وضوح دید. پس از دگردیسی چهره کریه نئوفاشیزم از پشت صورتک بدترکیب این هیولا نمایان خواهد شد.
آنهایی که گمان میکنند آمریکا برای نجات ایران از دست ملاها لشکر کشی خواهد کرد و بدون خونریزی کشور را بدستشان خواهد داد شاید بد نباشد نگاهی به این مطلب بیندازند. ماشین جنگی آمریکا یک هیولای خطرناک، متوحش و بیمار است.
دل بستن به این یا آن قدرت خارجی مرا بیاد داستان بلدرچین و جوجههایاش میاندازد که در کتابهای دبستان میخواندیم. و پند و اندرز بلدرچین مادر را بخاطر بسپاریم و همچنین این مثل معروف را که میگوید “کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من” و برای سرنگونی حکومت آخوندی از بازوی توانای خود استفاده کنیم البته اگر خواهان ایرانی مستقل و آزاد هستیم.
هشداری هم به آنهایی که گمان میبرند اروپا بهتر از آمریکاست. سخنان “كمیسر روابط خارجی اتحادیه اروپا” را بخوانید اینها هر چقدر هم که سعی میکنند چهره خود را در پشت شعارهای دموکراسی خواهی پنهان کنند عاقبت موفق نمیشوند و دم خروس نمایان میشود. ایشان پس از گفتن چند جمله در دفاع از دموکراسی:
«اروپا و آمریكا درباره ضرورت جایگزینی دمكراسی در ایران و سوریه متفقالقولند، اما درباره راههای رسیدن به آن با یكدیگر اختلاف نظر دارند.»
یک مرتبه جملاتی بدون کنترل از دهانشان بیرون میافتد که مقاصد پلیدشان را نمایان میکند:
«اتحادیه اروپا در جریان مذاكرات خود با ایران تلاش كرده است در زمینههای تجارت و همكاری با یكدیگر به توافق برسند.»
این سخنگو در ادامه با اشاره به اظهارات آمریكا مبنی بر اینكه طرح اروپا درباره ایران “مكمل” سیاست آمریكا است، ابراز خرسندی كرد.
مگر نه اینکه حکومت آمریکا یک حکومت سرمایهداری است. پس باید از دوستان پرسید آیا تا کنون سرمایهداری را دیدهاید که نقش بنگاه خیریه را بازی کرده باشد و در امور خیریه شرکت کند!؟ آمریکا و اروپا مثل همه سرمایهداران در هر مراودهای ضرر، زیان و ریسک را محاسبه میکنند و بعد برای منافع خود دست به کار میشوند. حالا یا ما (ایرانی ها) هشیاریم و فاکتورهای مورد محاسبه را به گونهای تغییر میدهیم که ضرر حمله به ایران بیشتر از منفعت آن بشود تا بلکه آنها را مجبور به عقب نشینی کنیم یا خوشباورانه به امید ناجی، آنها را در اجرای نقشههای پلیدشان راحت میگذاریم تا هرچه بخواهند برسرمان بیاورند. در حالت دوم باید توجه داشته باشیم که گناه از خودمان بوده و بعد دیگران را متهم به این یا آن جرم نکنیم.
اهداف آمریکا و اروپا روشنتر از آن است که بتوان با اما و اگرهایی ملت را فریب داد اینها پیگیر منافع خود هستند و بزودی خواهید دید یا با این رژیم به توافق خواهند رسید یا آنرا سرنگون خواهند کرد و رژیمی دست نشانده بجای آن خواهند نشاند. البته هنوز آلترناتیو سومی هم در کار است البته اگر ملت ایران بخواهد و برای آن حاضر به پرداخت هزینه مربوطه باشد در غیر این صورت روز از نو روزی از نو یک حکومت دست نشانده و دوباره بعد از یک دوره بیست سی ساله دوباره نسل بعد باید همین مرارتها را مجددا تجربه کند.
در بخش: بدون دسته بندی
05
Feb
2005
خُسن آقا: من از اینها میخوام!
آقای رئیس: این به چه درد تو میخوره!؟
– میخوام باهاش بازی کنم!
* مردیکه گنده خجالت نمیکشی اومدی از من بازیچه میخوای!؟
– برای بازی نمیخوام میخوام باهاش ریسرچ کنم!
* خنده آقای رئیس، حالا من آمدم این ماسماسک را خریدم اگر فردا اداره ممیزی آمد و از من پرسید این را برای چه استفادهای خریدهاید چه جوابی به آنها بدهم!؟
– بگو خُسن آقا حواس پرتی گرفته مجبور شدیم براش این GPS رو بخریم تا بتونه وقتی رفت توالت صحیح و سالم برگرده توی دفتر کارش!!
* خنده آقای رئیس، برو بخر ولی به کس دیگه توی اداره نشون ندی ها!
– میخوای یکی شو هم برای تو سفارش بدم!؟
* خوب حالا به ممیزی گفتم برای خُسن آقا خریدیم چون حواس پرتی داشته برای خودم چی چی بگم!؟
– بگو بعضی مواقع حتی با GPS هم توی اداره گم میشه بهمین خاطر یکی هم برای خودم خریدم تا بوسیله اون بگردم دنبالش!
پ.ن.: با عرض پوزش در مورد استفاده از واژه های انگلیسی مخصوصآ وقتی کوتاهشان می کنی می شود یک چیز هچل هفی که بیا و ببین.
مرسی SH جان بخاطر لینک. این هم توصیح برای GPS البته به زبان انگلیسی.
در بخش: بدون دسته بندی
04
Feb
2005
عسگراولادی مسلمان را همه میشناسند. او که یکی از ارکان قدرت در جمهوری اسلامی است بدون عمامه قادر است به اندازه یکی از عمامه داران پر قدرت اعمال نفوذ کند. فقط جهت اطلاع جوانترها که در جریان انقلاب نیستند و از آن دوران کمتر میداند باید گفت که انقلاب ایران بدون پول بازاریها و از جمله همین عسگراولادی میسر نمیشد، بهمین دلیل هم هست که اینها (بازاریها) در این بیست و پنج سال بیشترین منفعت را بردهاند.حالا وقتی آیت الله بدون عمامه عسگراولادی مسلمان در باره آمدن یا نیامدن هاشمی در انتخابات با شفافیت کامل میگویند که “ايشان گفتند بنا را بر نيامدن من بگذاريد” یا “اصلا به مصلحت ایشان نیست كه وارد رقابتهای انتخاباتی شود” باید منتظر جنگ قدرت شدیدی در ارکانهای چندگانه حکومت ملاها بود. برای اینکه قدرت و نفوذ عسگر خان را بدانید کافی است به شفافیت سخن گفتن ایشان در باره هاشمی دقت کنید تا متوجه شوید که این پیر مرد بد ترکیب چقدر قدرت در بازو دارد. حالا اگر محاسبات را جمع بندی کنیم داریم:
1. اختلاف شدید بین دم و دستگاه رهبری با اصلاح طلبها، این اختلاف که تقریبآ هشت ساله است ودیگر میتوان آنرا مرض مزمن نامید.2. اختلاف بازاریها با گروه هاشمی و دار و دسته او، این اختلاف را میتوانید از همین سخن پراکنیهای عسگر خان به خوبی مشاهده کنید.3. اختلاف دستگاه خلافت امام چهاردهم با همین آقای عسگر خان و جماعت بازاری.4. اختلاف امام چهاردهم با هاشمی و ایل و تبار او.5. اختلاف اصلاح طلبها با هاشمی. این اختلاف از حذف هاشمی در مجلس ششم سرچشمه میگیرد.
حالا به این اختلافات اختلافات جهان را با همه این دسته بندیها بیفزایید و بعد از آن علاقه ملت ایران به نگهداشتن دولت عمامه و عبا و نعلین در راس قدرت را هم در این جمع بندی منظور کنید. همه این کارها را که کردید به من بگویید آیا این حرامزادگان جان سگ ندارند که هنوز زندهاند!؟ با پوزش از رستم سگ هاله جان، هاله جان این یک اصطلاح است تقصیر من نیست و اصلا قصد توهین به سگ محترم شما و بطور کلی سگ جماعت را ندارم.منبع خبر ایسنا
در بخش: بدون دسته بندی
04
Feb
2005
از حرکت زندانیانی که اعتصاب غذا کرده اند حمایت کنید. اگر اسم خُسن آقا را در لیست نمی بینید به این دلیل است که من اینگونه حرکت ها را با نام حقیقی ام امضا می کنم.
شما هم تا آنجا که برایتان مقدور است با نام حقیقی امضا کنید.
درصورتی که به خاطر سانسور قادر به خواندن متن بیانیه نیستید آنرا در زیر می آورم و باری حمایت کافی است میلی را به این آدرس با نام و نام خانوادگی خود ارسال نمایید
طومار امضا در حمايت از اعتصاب غذای زندانيان سياسی در رجايی شهر کرج
( اطلاعيه شماره ۲) 4 فوریه۲۰۰۵ برابر ۱6 بهمن ۱۳۸۳!!
آزاديخواهان !!
در دهمين روز از اعتصاب غذای زندانيان سياسی در رجايی شهر کرج ، جان زندانيان اعتصابی در خطر است ، برای دفاع از جان بينا داراب زند ، دکتر فرزاد حميدی ، فعال اعتصابی آریو سراجی که از تبریز به تهران آمد و خود را با زنجير به میله های درب دفتر سازمان ملل متحد بسته بود ، توسط ماموران اطلاعاتی دستگیر شد و دست به اعتصاب غذا زده است ، و همینطور دستگیری عباس خرسندی از فعالین مشهد و همچنین اعتصاب غذای ولی فیض مهدوی به همراه شش زندانی رجایی شهر کرج و همراهی مهرداد حیدر پور از بند 350 اوین در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان ، و سیعا پشتیبانی نماییم !!
درنگ لازم نيست ، بايد يک صدا آزادی بی قيدو شرط تمامی زندانيان سياسی را سر داد و فرياد دادخواهی و مظلوميت خانواده های زندانيان را همصدا بگوش جهانيان رساند . لازم می نمايد ازهر اقدام مشترکی در سراسر جهان بهره گیریم و افکار عمومی جهان را در جریان رویداد ها قرارداد!!
فراخوان عام شخصيت ها ، نهاد ها و انجمن های فرهنگی _ اجتماعی اروپا ، کانادا و آمريکا در محکوميت نقض حقوق بشر و وضعيت اسفناک زندانيان سياسی در ايران !
به نهادها و مجامع بين المللی و گزارشگر ويژه کمسيون حقوق بشر سازمان ملل خانم ياکين ار تورک !
خانم ها و آقايان:
در ايران روزی نيست که مطبوعات و رسانه های خبری اخبار دستگيری ها ، زندانی شدن ها ، شکنجه ، محاکمات در دادگاههای در بسته و بدون هئيت منصفه ، فوج دستگيری فعالين اجتماعی ، دانشجويان و فعالين کارگری ، وبلاگ نويسان و صدور احکام اعدام را گزارش ننمايند.
از جمله : حکم ضد انسانی برای حشمت الله طبرزدی به ۱۴ سال و تبعيد به برازجان ، تجديد محاکمات فعالين کارگری سقز که با اعتراض جان مانکس ، دبير اول کنفدراسيون اتحادیه های سراسری اروپا و فعالین کارگری مستقل و سازمانها و احزاب روبرو شده است ۰
همچنين نامه ها و گفتگوی افشاء گر خانم صبح ناز داراب زند ، شیوا نظر آهاری ، تقی حمیدی ، پدر دکتر فرزاد حمیدی با راديو برابری و گزارشا ت « کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی » ، « کميته پيگيری وضعيت زندانيان سياسی زندان رجايی شهر » مبنی بر اینکه ، ۶ تن از زندانيان سياسی زندان رجایی شهرکرج از روز دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳ ، آقايان : بينا داراب زند ، ارژنگ داوودی ، حجت زمانی ، مهرداد لهراسبی ، فرزاد حميدی ، جعفر امامی در اعتراض به عدم تفکيک جرايم و اجراء طرح طبقه بندی زندانيان سياسی از زندانیان عادی ، دست به اعتصاب غذا زده اند۰
گفتنی استکه : ترفند تازه رژيم در برخورد فعالان سياسی دانشجويان ، روزنامه نگاران ، وبلاگ نويسان ، نگهداری آنها در بند های غير سياسی در کنار زندانيانی با جرايمی چون قتل _ سرقت مسلحانه و شرارت است.
زندان رجايی شهر از مخوف ترين زندان های ايران است ۰ اين زندان اعدام های سال ۶۷ را نيز به خود ديده است ! در اکثر بند های اين زندان خريد و فروش مواد مخدر و تجاوز به جوانان کم سن و سال که توان دفاع از خود را ندارند ۰ توسط افشاء گری بينا داراب زند و ياران او به بيرون زندان رسيده است ۰
ما امضاء کننده گان اين فراخوان ، بار ديگر توجه تمامی نهادهای حقو ق بشری ، گزارشگر ويژه کمسيون حقوق بشر سازمان ملل خانم يا کين ار تورک ، تمامی آزاديخواهان جهان و مردم شرافتمند ايران را به نقض گسترده حقوق اين زندانيان اعتصابی جلب نموده و آنها را به حمايت از خواسته های به حق تمامی زندانيان سياسی فرا می خوانيم و يکصدا ، ضمن همبستگی با اعتصاب غذا کننده گان زندان رجايی شهر کرج ، اعلام می داريم :
۱ _ ضمن محکوم کردن هر گونه دستگيری فعالين سياسی ، زندان ، شکنجه ، خواهان پايان بخشيدن محاکمات دربسته و صدور احکام سنگسار واعدام در سراسرايران می باشيم!
۲_ ما خواهان آزادی بی قيد و شرط تمامی زندانيان سياسی می باشيم !
۳_ اعزام يک هئيت از جانب نهاد های بين المللی ، جهت باز ديد زندان ها ، گفتگو با زندانيان سياسی و ملاقات با خانواده های زندانيان سياسی و ارائه گزارش به افکار عمومی جهان ، خواست ما می باشد!
ما شما را فرا می خوانيم تا در صورت همراهی با اين فراخوان عام ، حمايت خود را از طريق آدرس زير اعلام نماييد:
Kanon_anjoman@yahoo.com
در بخش: بدون دسته بندی