08
Dec
2007
هرچه فکر کردم تیتر این مطلب را چه بگذارم چیزی بهتر از چسناله برای این اراجیف پیدا نکردم:
پیک نت:
دانشجويان معروف به چپ دانشجوئی پلاکاردهای “جنک نه!” را با شعار “با هر گونه دخالت خارجی در ايران مخالفيم” امسال بالا بردند. و از آزادی دفاع کردند. اما در کنار اين شعارها، که اقبال عمومی در دوران اخير يافته، شعار عجيب “تحريم انتخابات” را هم طرح کردند! چنين شعاری در جامعه ای که هر ساعت و روز آن آبستن تحولات و حوادث (حتی در درون حکومت) است، عمدتا به چپ نمائی هائی شبيه بود که در يک دوره پرچمدار آن امثال “حشمت الله طبرزدی” و “منوچهر محمدی” بودند. البته يکی بنام اسلام و ديگری بنام “مليون”. اما سرانجام مشخص شد که هر دو قربانی يک بازی زيرکانه امنيتی بوده اند.
چرا شعار تحریم انتخابات عجیب است!؟ مگر نه اینکه برای شرکت در چنین انتخاباتی باید پایبند به قواعد بازی آخوندی بود!؟ مگر نه اینکه حتی برای پائین ترین پست های درون حکومت ملایی هم باید به قواعد بازی آخوندی گردن نهاد!؟ آیا تحریم انتخابات در چنین حکومتی صحیح ترین گزینه موجود نیست!؟ چرا من و شمایی که در حکومت ملایی غیر خودی به حساب میآیم، باید در انتخابات چنین حکومتی شرکت کنیم و رای بدهیم!؟ چرا ما با شرکت در انتخابات هم شریک جنایات این رژیم شویم و هم مشروعیت جهانی برای آن دست و پا کنیم!؟ چرا ما که از اصل این حکومت را قبول نداریم و در پی سرنگونی آن هستیم، نباید کل این رژیم را با تحریم انتخاباتش زیر سوال نبریم و به مردم دنیا نگوییم که ما این حکومت را نمیخواهیم، ما با این حکومت ننگین همراه نیستیم. مگر راه دیگری هم برای ابراز چنین عقیده ای وجود دارد!؟ چرا حزب توده و زیر مجموعه آن فقط با دادن شعارهای توخالی دارند عوام فریبی می کنند!؟ چرا حتی قادر نیستند یک استدلال نیم بند برای این گونه شعارهایشان ارائه بدهند!؟ دلیل آن بسیار واضح است، آنها هیچ دلیل قانع کننده ای برای دفاع از این شعبده بازی که نام آنرا انتخابات می گذارند ندارند.
نگرانی حزب توده و شرکاء از این است که اگر بحث تحریم انتخابات در ایران نهادینه و همه گیر شود، اکبر شاه و شرکاء (توده ای و اسهال طلب) بیشترین ضرر را خواهند کرد و در نتیجه دار و دسته چپ دروغین (حزب توده و اکثریت) هم از چنین اتفاقی ضرر خواهند کرد، اینها بجز نوکری کار دیگری بلد نیستند. اصولا این دو گروه در جامعه چنان رسوا شدهاند که دیگر کسی برای آنها حتی تره هم خورد نمیکند. در نتیجه برای هاشمی و شرکاء دم تکان میدهند تا شاید از این جناح رژیم تیکه استخوانی هم نصیب آنها شود.
دو گروه در ایران بیشتر از همه بوی تعفن شان انسان آگاه را به سرگیجه میاندازد.
اولی آن حیله پیشه گانی هستند که جای مهر بر پیشانی دارند و با این ابزار نیرنگ جامعه را میچاپند، گروه دوم حزب توده و زیر مجموعه آن چریکهای اکثریت هستند، که با ادا و اطوار های چپ نما جامعه را از مسیر واقعی دور میکنند. هر دو گروه هم از روز اول انقلاب جزئی از بازوهای سرکوب گر و جاسوسان حلقه به گوش این رژیم ننگین بودهاند.
پیک نت سایت اینترنتی ارگان حزب توده، سه سال قبل در دوران انتخابات ریاست جمهوری زمانی که از هاشمی حمایت کرد به وضوح و آشکارا نشان داد که مزد بگیر هاشمی و شرکاء ست، گرچه مواضع این جرثومههای ننگ، بر همه آشکار بوده و هست، ولی وقتی که به آشکارا جارو کش بارگاه خلیفه اکبر شاه میشوند، دیگر جایی برای ابهام باقی نمیماند که اینها تنها سگهای شکاری حکومت هستند و برای یک تیکه استخوان حاضرند هر آزادهای را بفروشند و هر جنایتی را همراهی کنند.
در بخش: سیاسی
04
Dec
2007
تصمیم داشتم مطلبی در رابطه با دبی بنویسم، حتی مطلب را هم آماده کرده بودم ولی با اتفاقاتی که در مدت اقامتم در دبی افتاد و مسائلی را که دیدم تصمیم گرفتم این مطلب را به اسلام و مسلمین اختصاص بدهم.
هر چه بیشتر بر اوضاع مسلمین ریزبین تر میشوم و هرچه بیشتر حرکات و رفتار آنها را زیر زرهبین میگذارم بیشتر به این موضوع اعتقاد پیدا میکنم که افکار و اعتقادات بیشتر مسلمانها، خصوصا ایرانیها بر پر کاهی استوار شده که با فوتی از بیخ و بن و از پایه فرو خواهد ریخت.
داستان را از خانواده خودم شروع میکنم، چه بیشتر می شناسمشان. خانواده مادری من و حتی خانواده پدریام مذهبی هستند، یا بهتر است بگویم بودند. چون آن اسلامی که آنها در دوران شاه به آن اعتقاد داشتند، با آن اسلامی که امروز به آن اعتقاد دارند از زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
در دوران شاه یادم میآید آن روزهایی که من تازه از اسلام روی برگردانده بودم و به قول خانواده کافر شده بودم هر اظهار نظر من بر علیه اسلام با واکنش شدید خانواده روبرو میشد و گاهی حتی به کدورت و جنگ و دعوا تبدیل میشد. در سالهای بعد از انقلاب کمتر با آنها رابطه نزدیک داشتم، دلیل آن هم دوری من از ایران بود. بعد از اینکه راه ایران تا حدودی باز شد و پای من به ایران رسید، رفتار خانواده را بیشتر زیر زرهبین قرار دادم و حرکات آنها را ثبت کردم. با اطمینان میتوانم بگویم که فرو ریزی باورهای مذهبی آنها روز به روز مشهود تر میشود. مردها که بطور کلی اکثرا لامذهب شدهاند و علنا به اسلام و دین و محمدش فحش و ناسزا میگویند. زنها هم با اینکه بطور مستقیم با اسلام گلاویز نمیشوند، ولی در مقابل رفتار مردها بیشتر جانب سکوت و بردباری را انتخاب میکنند و از رویارویی دوری میجویند.
اتفاقی که در دبی افتاد مرا واقعا شوکه کرد. ماجرا خصوصا با یکی از آنهایی شروع شد که اصلا برایم غیر قابل پیش بینی بود. یکی از نزدیکان که تا چند سال پیش حتی نماز میخواند و روزه میگرفت و مراسم اسلامی را تا حدود زیادی اجرا میکرد، در برابر چشمان ناباور من، وقتی که به او در دبی آبجو تعارف کردم و او بعد از مکثی و لبخندی لیوان را گرفت و تا آخر سر کشید، مرا در یک شوک رعشه آور فرو برد. چشمانم میدید ولی در افکارم نمیتوانستم آن چیزی را که میدیدم باور کنم، حتی امروز که این مطلب را مینویسم بارها به چیزی که دیدم شک میکنم، چه او را انسانی راست کردار میدانم، او انسانی بوده و هست که هیچ گاه بر خلاف اکثر ایرانیان انسانی درست کردار بوده و هست و از نیرنگ و ریا دور بوده و هست و اگر تا این سالها در باورهای اسلامی خود استوار بوده نه از روی حیله و نیرنگ که یقینا از روی باور و اعتقاد بوده. وقتی چهره مادرم را در مقابل نوشیدن آبجو این عضو خانواده دیدم باورم نمیشد، چه او همیشه رفتارهای غیر مذهبی از این دست را سرزنش کرده و میکند ولی این روزها حتی وقتی که روسری از روی سر خودش بر میدارم، با چهرهای خندان به من اعتراض میکند و چون میداند که این روزها من در رفتارم سخت استوار هستم، از مقاومت دست بر میدارد. مادرم تا قبل از انقلاب همیشه با چادر زندگی کرده، ولی از چند سال پیش که چند باری نزد ما آمد و او را مجبور کردم دست از سر چادر بردارد، کم کم به روسری تن داد. این روزها حتی در ایران هم با حجابی بسیار سبک یا به قول خودش بد حجاب از خانه خارج میشود.
خلاصه بگویم، بیشتر آنهایی که هنوز در ایران به اسلام اعتقاد دارند، منظورم آنهایی است که از خودیهای رژیم نیستند، اسلام شان دست کمی از تصویر بالا ندارد. پس از وظایف اصلی ما برای مبارزه با رژیم یکی هم همین زیر ضربه قرار دادن باورهای اسلامی مردمی است که به رژیم وابسته نیستند. هرچه این باورها را سست تر کنیم فرو ریزی رژیم زودتر اتفاق خواهد افتاد.
پ.ن.:
حسن آقای عزیز
دوست ندارم این نوشته لابلای کامنتها گم بشه. ممنون میشم توی وبلاگت پابلیشش کنی.
آقا یا خانوم مارمولک
لازم دیدم چند کلمه برایت بنویسم تا بدانی انسانها کس خل نیستند.
1. هیچکدام از دوستانی که اینجا در مقابلت جبهه گرفته اند شکی ندارند که قران کلام الله کیری مسلمانان است. ولی در عین حال همه این افراد آنقدر عقل دارند که بدانند انسان بودن و مانند انسان زیستن با خزعبلانی چون کلام الله هیچ نسبتی ندارد.
2. علاوه بر تمام چیزهایی که تو می دانی، این افراد می دانند که این الله کیری ساخته ذهن معیوب موجود انگلی است به نام محمد و بر خلاف نظر شما این الله آفریننده جهان نیست.
3. علم به راحتی می پذیرد که درجه ای از هوشمندی کل هستی را اداره می کند. می توانی این هوشندی را خدا بنامی یا کیر حسن آقا یا هر چیز دیگر. در وجود این نیرو شکی نیست. ولی ما به خوبی می دانیم این نیرو دست کم الله کیری محمد نیست که جهان بینی اش از آلت تناسلی اش فراتر نمی رود. در این جهان از زنان عرب حرمسرا می سازد و در آخرت به پیروانش 72 باکره می بخشد. ناراحت نشو. این الله که به جای آموزش و هدایت گمراهان را گردن می زند و دست پا می برد و به باورمندانش در بهشت دروغینش کس و کون می بخشد اگر کیری ننامیم چه بنامیم. حال انتظار داری باور کنیم که این الله کیری آفریننده این جهان است؟ این لطیفه ایست بسیار کودکانه که من هر بار می شنوم از خنده در تنبانم می شاشم و بعد به یاد می آورم که باید بشاشم به باورمندانی که این الله کیری را آفریننده جهان می دانند و محمد زنباره را فرستاده او. البته باید اعتراف کنم که من هم چون مسلمانان باور دارم که محمد فرستاده این الله کیری است. ولی دی عین حال باور دارم این الله کیری ساخته و پرداخته ذهن بیمار محمد است.
3. چند سال پیش در دبی زندگی می کردم و با یک آقای لبنانی دوست بودم. این آقا یک ایمیل دریافت کرد که شما در یک لاتاری برنده شدید و برای دریافت یک میلیون پوند تشریف بیارین انگلیس. این طفلک هم باور کرد و راه افتاد رفت انگلیس. وقتی رفت اونجا بهش پیغام دادن که برای دریافت جایزه باید 5000 پوند به فلان حساب واریز کنه. این دوست عزیز هم همین کار رو کرد و از اون لحظه به بعد کل ارتباطش با لاتاری قطع شد. سرش کلاه گذاشتن و 5000 دلار ازش دزدیدن و آقا رو با کون پاره برگردوندن دبی. حالا این داستان رو با پیامبری محمد مقایسه کن. محمد بهت مژده میده که تو برگزیده شدی که الله کیری بهت بهشت و کس و کون و باغهای سر سبز و شراب ناب بده. بعد ازت می خوان در راه همین الله کیری و پیامبرش از خودت مایه بذاری (5000 پوند) تا جایزه عظیم گیرت بیاد. آخرش هم تو رو حواله یک ناکجا آبادی می کنن که کسی ازش خبر نداره. نکته اینجاست که اگر این دوست لبنانی من 200 هزار پوند تو حساب بانکیش بود یه خورده عقلش رو به کار می انداخت و طمع یک میلیون پوند اون رو به چنین حماقتی وا نمی داشت. شما هم اگر در طبیعت زیبای ارو پا زندگی می کردی و می تونستی آخر هفته یک سری به کلوپهای شبانه بزنی و دختر بازی کنی و مشروبت رو بخوری، جنده خانه محمد و الله کیری اش که بهشت نام دارد انگیزه نمی شد که بیایی اینجا کس شعر بنویسی و ز رسالتش دفاع کنی. اگر حکومت اسلامی تو رو از سکس و شراب منع نمی کرد یه خورده فکر می کردی و محمد مج نمی تونست تو هزاره سوم خرت کنه که به هوس کس حوری و شراب ملکوتی سرگردان وبلاگها بشی تا تاریخ رو نبش قبر کنی.
این نوشته رو چند بار بخون. اگر به هوشمندی جهان (منظورم الله کیری نیست) باور داری به یاد داشته باش که بخشی از این هوش هم سهم تو هست و وظیفه داری ازش استفاده کنی. یه خورده فکر کن…
در بخش: نقد اسلام
27
Nov
2007
مدت زیادی است که از جماعت مدام شنیده بودم، دوبی فلان است دوبی بهمان است، حتی چند مورد هم شنیدهام نروژیها همین نظر را بدهند.
راستش را بخواهید از همان لحظه ورود، توی فرودگاه، احساس کردم که این جهنم جایی برای دیدن ندارد، حتی گرمای آن هم واری گرمای دلپذیر است، انگاری در جهنم را باز کرده باشی تنها چیزی که اینجا نظر مرا جلب کرده تضادها ست.
دبی دنیای تضادها ست، فقیر و غنی در صلح صفا با هم و در کنار هم زندگی(!!) میکنند. یکی زندگی میکند یکی هم زندگی او را میکند.
هندی و پاکستانی مفلوک توی این گرمای طاقت فرسا دارند درخت بتن و آهن در زمین میکارند، عرب شکم گنده توی مرسدس بنزهای گران قیمت با شیشههای سیاه و تهویه متبوع نشسته و توی خیابانها بی در و پیکر جولان میدهد.
اتوبان شیخ زائد (ضایع) را که میبینی بی اختیار به یاد منهتن و برجهای دوقلو و آسمان خراشهای آمریکایی میافتی و اینکه روسای حکومت گر در امارات متحده عربی را که خواهان بزرگترین ساختمانهای جهان هستند و حتی گفته میشود که پروژه برج دبی را میخواهند با کندی به پایان ببرند، تا اگر چینیها و آن برج زهرماری شان را که میخواهند بزرگترین برج جهان شود تمام کنند، تا اگر آن بلند تر از برج دبی شد، اینها چند متری به آن بیفزایند تا رکورد بلند ترین برج جهان را در اختیار خود داشته باشند. به قول معروف دراز و کلفت باشد حتی اگر کیر خر باشد چه فرقی میکند!!؟
در بخش: اجتماعی
24
Nov
2007
دیشب ساعت 23.30 رسیدم دبی تا از فرودگاه خارج شدم و به محل سکونت رسیدم دو ساعت و نیم طول کشید.
صبح اول وقت از خواب بیدار شدم، اول گشتم یک وایرلس باز پیدا کردم، وصل میکنم، بعد از اتصال رفتم سراغ وبلاگ خُسن آقا، صفحه که باز میشود میبینم یکی از آیکونهای سمت راست نمایش داده نمیشود، همان آیکونی که برای مبارزه با سانسور ساخته شده.
وقتی سعی میکنم صفحه را باز کنم با این پیام مشمئز کننده روبرو میشوم.
از خیر اینترنت میگذرم، تصمیم میگیرم بروم بیرون برای هواخوری.
قبل از رفتن یک نکته بسیار حساس را گوشزد کنم.
اینجایی که من مستقر هستم چند تایی وایرلس باز باز را میتواند ردیابی کرد، همه چیز واز و ولنگ است انگاری لنگ فاطمه زهرا! بیچاره آنهایی که مالک این وایرلسها هستند. فکرش را بکنید در مملکتی که سانسور حکم فرماست ممکن است یک روزی سرو کله سازمان اطلاعات دوبی پیدا شود و بیایند سراغ آن بدبختی که وایرلس اش را واز ولنگ گذاشته، استفاده از این وایرلس مرا دچار وجدان درد میکند!
توی خیابان انگاری جهنم است، با اینکه چند روزی بیشتر تا اول دسامبر باقی نیست، آفتاب سوزان دبی تا مغز استخوان آدم را گرم میکند. از خیر پیاده روی در این آب و هوای کویری میگذرم، بر میگردم خانه، باید صبر کنم تا شب که هوا خنک تر بشود.
در بخش: اجتماعی
22
Nov
2007
حتما خاطرتون هست که کمتر از سه ماه پیش، علما و سگهای علما (مامورین انتظامی) دست به یکی کرده بودند تا سگهای خانگی را هم مثل صاحبان آنها دستگیر و به زندان و حتی اعدام محکوم کنند.[لینک خبر] در روزگاری که سگ و سگ بازی نجس بود و جرم محسوب میشد، حجت الاسلام حسنی، امام جمعه ارومیه، در سخنان خود کسانی را که سگ نگه میدارند، فاسد الاخلاق ناميد و تهدید کرد که، اگر نیروی انتظامی اقدام به جمع آوری سگهای خانگی نکند خود او شخصا اقدام خواهد کرد.[لینک خبر]
یقینا آن عده از شما هم که هم سن و سال حقیر هستند، سخنان گههر بار رهبر انقلاب خمینی ملعون را به خاطر دارید، زمانی که خاویار را حلال اعلام کرد!؟
حالا که آقایان با پرداخت میلیونها تومان پول نفت ملت بدبخت و گرسنه ایران، که بنا به قول و قرارهای احمدی نژاد قرار بود سر سفره ملت آورده شود، رفتهاند و سگ خریدهاند، باید از ایشان پرسید چگونه است که اگر ملت سگ در خانه نگهدارند نجس است و گناه کبیره مرتکب شده، ولی اگر همان نیروی انتظامی که قبلا سگ میگرفت امروز سگ بازی کند و سگ خریداری کند، آن هم با این قیمت گران، مرتکب گناهی نشده است!؟ [لینک خبر]
یقینا این مارمولک دوباره استدلال خواهد کرد که بیضه اسلام است و باید با هر قیمتی حفظ ش کرد! خاک بر سر شما مسلمانها، بیضه تان هم از بیضه آغا محمد خان بی بخار تر است.
قابل توجه آن دسته از مارمولکها که صبح تا شام پول مفت نفت میگیرند و از این رژیم فاسد دفاع میکنند: لطفا یک توجیه هم برای این تناقض سگ نجس و سگ رئیس جمهور پیدا کنید!؟
قابل توجه مسلمین احمق: اسلام دینی است بسیار کشــــــــــــدار، این کـــــــــش داری و انعطاف پذیری تنها برای آخوند و مفتی است که جایز است، شما که نه مفتی هستید نه آخوند باید بروید سرتان را بگذارید زمین بمیرید.
این مطلب را چند وقت پیش خوانده بودم، بسیار زیبا این کشدار بودن اسلام را به تصویر کشیده:
…پس از آنکه تکلیف اشیاء سنگین تر معلوم شد نوبت به مرتب کردن پرونده ها رسید.پرونده های مختومه باید دور ریخته می شدند چون تکلیف صاحبان آنها معلوم شده بود. پرونده ی آدمهایی که خاویار خورده بودند و حالا خمینی خاویار را حلال کرده بود.پرونده ی آدمهایی که خاویار را با عرق خورده بودند و خمینی ان را هم به زودی حلال اعلام می کرد…
حتما باقیمانده نوشته را هم بخوانید که بس طعنه آمیز است و زیبا.
بچه های خوبی باشید و اینجا زیاد جر بحث نکنید، من میروم چند روزی به ملاقات آفتاب.
این هم لیکهایی در باره سگ گیری حکومت
مهرنیوز
http://activistchat.com
در بخش: نقد اسلام
19
Nov
2007
در خبری آمده بود که هاجر خانمی 11 ساله در شهر وینی پگ ایالت مانیتوبا در کانادا به دلیل اصرار بر حفظ حجاب خود، از شرکت در مسابقات تورنمنت جودو محروم شد.
تا اینجای داستان را که میخوانی، اگر یک انسان آزادهای باشی به خودت میگویی، کشور کانادا عجب کشور دیکتاتور زدهای است ها! ولی اگر از آن گونه آزادی خواهانی باشی که کمی در این مقوله نگرش کرده باشی و کمی سرد و گرم روزگار چشیده باشی، بی درنگ میگویی خوب کردند که از حضور او در این مسابقات جلوگیری کردند.
نکته اصلی که در این گونه مسائل باید به آن توجه داشت این است که یک دختر 11 ساله نه چیزی از اسلامی میداند و نه چیزی از آزادی و دموکراسی. او دست پرورده فرهنگی است که در آن گرفتار افتاده. او اسیر دست پدر و مادری است عقب افتاده، که میخواهند او را هم به زور با خود به بهشتی ببرند که وجود خارجی ندارد.
تعداد این نوع مسلمانان این اواخر در اروپا و آمریکا چنان زیاد شده که مرا هم به وحشت انداخته. سوال اساسی را که باید از این نوع جانوران دوپا پرسید، این است که اگر فرهنگ غرب منحط است! اگر فرهنگ اسلامی شما بهترین گزینه است، پس چرا شما از آن فرهنگ والای اسلامی! فرار کردهاید و به این فرهنگ منحط روی آوردهاید!؟ حقیر نیازی به پاسخ این جانوران ندارم، چه خود پاسخ آنرا بهتر از این سوء استفاده کنندگان میدانم. اینها همگی برای یک زندگی بهتر به غرب روی آوردهاند، ولی همزمان بر افکار عقب افتاده خود که باعث و بانی این فلاکت و بدبختی است اسرار میورزند. هر وقت هم که به آنها اعتراض بکنی، بلافاصله گردن کج میکنند و دنیای غرب را به نژاد پرستی و الخ متهم میکنند.
دو اظهار نظر در این موضوع را بسیار جالب دیدم که برایتان نقل میکنم.
اولین اظهار نظر مربوط به خود دختر 11 ساله است:
هاجر که از شنیدن این خبر اندوهگین شده بود با چشمان اشکبار گفت:” ورزش باید برای هر فردی با هر گونه عقیدهای قوانین یکسان داشته باشد”. (کدام قوانین یکسان!؟ قوانین مسلمین یا قوانین غیر مسلمین!؟)
والدین هاجر با اظهار تأسف از شنیدن این خبر، تصمیم مذکور را اعمال تبعیض بین ورزشکاران عنوان و تأکید کردند ، در کشوری که افراد با اعتقادات گوناگون زندگی می کنند، قوانین نیز باید متناسب با آن تنظیم شود”.
از این والدین باید پرسید آیا همین عقیده و منش را هم شما مسلمانان در کشورهای خود اجرا میکنید!؟ یا فقط از دیگران توقع دارید با شما بر اساس خواسته شما رفتار شود!؟ همین مسلمانان که در ینگه دنیا گردن کج میکنند و مظلوم نمایی میکنند در کشورهای خود سر هر تنابندهای را که از قوانین قرون وسطایی آنها تخطی کند، بی درنگ از بدن جدا خواهند کرد.
در خاتمه باید گفت.
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان.
از من میپرسید، باید همگی این مسلمانان را سوار یک قطار کرد و فرستاد به همان خراب شده یا جهنم درهای که از آن آمدهاند، اینها هیچ حقی ندارند در کشورهای پیشرفته زندگی و از موهبتهای آن استفاده کنند، اینها اصلا لیاقت آنرا ندارند.
در بخش: نقد اسلام
15
Nov
2007
خود باوری مهمترین سلاحی است که یک انسان می تواند به آن دست یابد. اگر این خودباوری در جامعه رشد و نمو کرد در آن صورت هیچ نیرویی نه خارجی نه داخلی نمیتواند بر گرده انسانها سوار شود.
اینکه میبینید حکومت گران با این شدت و حدت دست به هر کاری میزنند و از عواقب آن هم هیچ ترس ندارند، این در نتیجه خودباوری است که به آن دست پیدا کردهاند. فرقی نمیکند که این خود باوری بر یک تئوری منسوخ شده مثل اسلام متکی باشد یا هر تئوری دیگری، همین که اینها به این خود باوری رسیدهاند باعث میشود که در هر زمینهای فعال شوند و بدون ترس بر دیگران غلبه کنند. پس اگر میخواهیم این نیروی بسیج شده (مسلمانان را میگویم) را قلع و غم کنیم باید به سلاح خودباوری دست یابیم.
اولین و شاید هم موثر ترین راه برای رسیدن به این خود باوری، تخریب خود باوری نیروی مقابل (مخالف) است. حالا از چه راهی این نیروی مقابل را تخریب میکنیم و در مقابل آن نیروی خود را بازسازی و ترمیم میکنیم راه و روشها میتواند متفاوت باشند، ولی یک نکتهای را نمیتوان از نظر دور داشت اینکه اگر مدام به خود و جامعه القاء کنیم که ایران و ایرانی ظرفیت یا لیاقت دموکراسی را ندارد، یا اینکه مدام بگوییم که این رژیم قوی تر و سرکوبگر تر از آن است که ملت بتواند با آن دست و پنجه نرم کند، خود به خود خواسته یا ناخواسته به نیروی مقابل کمک کردهایم. پس وظیفه همه نیروهای وطن پرست است که این خودباوری را در ملت تقویت و در مقابل خودباوری نیروی رژیم را تخریب کند.
یک بچه تازه به دنیا آمده را در نظر بگیرید. هرچه به این نوزاد تلقین کنید که میتواند فلان کار یا بهمان عمل را انجام بدهد زودتر به نیروی خود واقف میشود و زودتر دست به کارهایی میزند که دیگر نوزادان هم سن حتی خواب آنرا هم نمیبینند. البته باید پذیرفت که هر نوزادی ظرفیت خود را دارد ولی این اصل خودباوری در هر حال موثر است.
اگر به اخبار کنار این وبلاگ توجه کرده باشید اکثر خبرهای این لیست اخباری است که به گونهای یکی از گروههای داخل رژیم را در مقابل گروه دیگر قرار میدهد. این یک تاکتیک شناخته شده است که میگوید اختلاف بینداز و حکومت کن (تضعیف نیروی مقابل). حالا اگر خواسته باشیم نیروی مقابل را که مجموعه داخل حکومت است را تخریب کنیم، هیچ ابزاری بهتر از استفاده از خود آنها نیست، یعنی یک گروه را در مقابل گروه دیگر قرار دادن و تضادها را دامن زدن.
تیتر کردن و درشت نمایی جملات رئیس جمهور محبوب! زمانی که اسهال طلبها را به بزغاله تشبیه میکند یا برعکس وقتی که نیروهای مقابلش او را به تحجر متهم میکنند، خود باعث میشود تا به درگیریها و تضادهای درونی رژیم دامن زده شود.
اینکه گاهی اوقات یک جمع بندی بکنیم و ببینیم کجای کاریم چیز بدی نیست، حداقل از این سیر پر سرعت و سرسام آور تحولات کمی فاصله میگیریم و نگاهی به عقب میاندازیم تا بلکه یک مرتبه از جاده اسفالتی به جاده خاکی نزنیم.
نکته اساسی که این روزها باید به آن توجه ویژه کرد این است که عاقبت اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی سرشاخ شدهاند و از آن هم بدتر! (برای ما بهتر) یک اسلام دیگری هم دارد یواش یواش از کنارش زائیده میشود (هرچه این نیروها از هم جدا شوند ضربه پذیریشان ملموستر میشود).
این سه نوع اسلام را به اختصار نام میبرم.
اسلام ناب آمریکایی: به اسلامی گویند که با آمریکا هم کاسه شده و برای حفظ بیضه اسلام (بخوانید حفظ پست و مقام برای در کنترل در آوردن دلارهای نفتی و دیگر منابع ایران) این گروه دست به هر کاری میزند، از آن جمله، جاسوسی و دادن اطلاعات اتمی رژیم به غرب. این اسلام را اسهال طلبها، چپولهای نوکر شوروی سابق (حزب توده و اکثریتی و الخ) به سرکردگی هاشمی دزد رهبری میکنند.
اسلام دوم شاید هم اسلام اول، این بستگی دارد که کدام یک از اینها را امروز سوار بر توسن قدرت ببینیم. به گمان من که هاشمی و شرکاء دارند کم کم قدرت را دوباره قبضه میکنند، البته به کمک و فشار غرب، باید منتظر ماند تا بعد از انتخابات و دید که کدام بیضه اسلام برنده میشود، بیضه چپ یا راست اسلام. میگفتم! اسلام دوم اسلام ناب محمدی است، که باز اینها هم مثل آن یکی اسلام، خواهان حفظ بیضه اسلام هستند، البته به شکل و شمایلی بس متحجر تر. یعنی نه فقط منابع مالی ملی ایران را طلب میکنند که از همه بد تر روان و جسم جامعه را هم میخواهند به تصرف خود در آورند. این گروه از یک خودباوری بسیار قوی برخوردار است، در نتیجه ضربه زدن به این گروه از همه مهمتر و واجب تر است.
این اواخر چنین که به نظر میاید اسلام اول دارد یواش یواش دو شقه میشود و یک طفل حرامزاده دیگر هم از این دو اسلام شکل میگیرد. این یکی را باید کمی صبر کرد و دید که آیا این حرامزاده تازه متولد شده میتواند در مقابل آن دو دوام بیاورد یا نه.
اینکه میگویم اسلام ناب آمریکایی حقیقت دارد، این آقایان اسهال طلب دست کمی از آن دیگریها ندارند، فقط اینها کمی رند تر و کمی دنیا دیده تر اند، درنتیجه ظاهر خود را حداقل به شکل و شمایل دنیای امروز در آوردهاند و به این صورت میخواهند خود را در دنیای امروز جا بزنند(راز بقا!). انتخابات پیش رو بیشتر ماهیت این ها را برملا خواهد کرد. باید صبر کرد و دید که از دل انتخابات آینده چه جانوری خارج خواهد شد.
در بخش: سیاسی