16
Mar
2006
زدی در کسی می زنند درت
داستان ما و شیعیان بی مغز را بخوانید.
احترام به دیگران یک امر بدیهی است این البته شامل کسانی می شود که احترام متقابل دیگران را نگه دارند نه اینکه یک این مساله یک طرفه باشد. آقایان مذهبی مخصوصا از نوع شیعه آن قرن ها به همه ادیان و باورها بی احترامی کرده اند و خوب تا زمانی که دنیا به شکل امروزی اش نبود امکان چنین امری بود مثلا اگر هزارتا دو هزارتا مسیحی یا یهودی در یک شهر مسلمان نشین زندگی می کردند خوب حضرات مسلمان هم می توانستند هر بلایی دلشان می خواست بر سر این گروه اقلیت بیاورند و آب هم از آب تکان نمی خورد بلاهایی را که مسلمانان بر سر بهایی ها در ایران آورده اند (حتی در دوران حکومت شاه) یک مثال خوب این موضوع است. یادم نمی رود زمانی که در شیراز زندگی می کردم دوران بچگی را می گویم محله ای که ما زندگی می کردیم تقریبا ساکنین نیمی از خانه ها یهودی بودند فراموش نمی کنم این مسلمانان چه حرف و حدیث هایی که پشت سر اینها نمی زدند من از همان دوران بچگی آدم کنجکاوی بوده ام و در ضمن هر چرندیاتی را هم بدون دلیل و مدرک قبول نمی کردم به همین خاطر حرفهای همسایگان هم تاثیری در من نداشت و با عده ای از بچه های یهودی هم محل دوست بودم، همین مساله باعث شده بود که بچه مسلمان های دو آتشه با من هم لج باشند.
باز ههم فراموش نمی کنم همان دوران را که جشن عمر سوزان توی شیراز داشتیم و عده ای آن روز را بیشتر از حتی عید نوروز جشن می گرفتند و شادی می کردند. از صبحانه شان بگیر (کله پاچه می خوردند و عقیده داشتند که این کله عمر است) تا شام و وقتی که کپه مرگشان را می گذاشتند، شب به سبک آتش بازی چهارشنبه سوری آتش برپا می کردند و عروسکی از پارچه یا کاغذ درست می کردن درست به اندازه قد یک انسان و توی آن را با ترقه پر می کردند و آنرا آتش می زدند و با هم می خواندند و می رقصیدند و سرود “عمرعمرو سگ پدرو” می خواندند. این روز روز بخصوصی بود برای این دسته از مسلمانان.
چند سال پیش با یک خانم نروژی رفته بودم ایران یکی دوجا دعوت بودم، جاهایی که معمولا نمی روم ولی خوب بخاطر معضوراتی مجبور شدم بروم و در نتیجه این خانم نروژی را هم با خود بردم. حتی اتفاقات آنروز را نمی توانم توضیح بدهم چون حالت چندش آوری به من دست می دهد هرگاه حتی به آن فکر می کنم
این ها را نوشتم تا فکر نکنید که دلیل تنفر من و فحاشی های من به مسلمانان دو آتشه بی دلیل است من ذاتا با هیچ مذهب یا فرقه یا باوری دشمنی ندارم ولی وقتی می بینم گروهی چه اقلیت چه اکثریت می خواهند با طرفندهایی گروهی دیگر را از میدان بدر کنند و خلاصه زندگی را بر آنها تنگ کنند آنوقت است که دیگر نه احترامی برای این جماعت قائلم و درست برعکس برای ضربه زدن به آنها از هر وسیله ای که در دسترسم باشد استفاده می کنم.
در بخش: بدون دسته بندی
15
Mar
2006
حتما میپرسید چرا یک مرتبه مچ پای ملای کانادایی را گرفتهام!؟ اگر این مطلب ملا رو بخونید و بعد چرندیات آصفی رو هم بخونید و مقایسه کنید میفهمید از چیچی مینالم.
آقا این ملای کانادایی توی مطلب قبلیش برداشته نوشته “پرونده ايران گم شد!” (برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب) تا این برداشته از قول رئیس جمهور نوشته پرونده ایران گم شد، یک مرتبه اون مرتیکه آصفی هم باورش شده که اینها گفته های رئیس جمهوریه و اومده جلو غریب و خودی، جلو خبرنگار خارجی و داخلی، نه زیر گذاشته نه رو گفته: “پرونده ایران به شورای امنیت نرفته”! یکی نیست به این ملای کانادایی بگه کاکو این آخوندزادهها خیلی خراند شوخی و طنز هم سرشون نمیشه نه زیر میزارن نه رو زرتی هرچی نوشتی برای خبرنگارهای خارجی تعریف میکنن و آبروی ملت میره یکی هم نیست به این مرتیکه آصفی بگه احمق حالا ملای کانادایی برداشت یک چیزی به طنز نوشت توی احمق هم باید حرفهای وزاری خارجه پنج شیشتا کشور گردن کلفت دنیا رو به تخم چپت حساب کنی و بچسبی به حرفهای ملای یک لا قبای کانادایی! آخه آدم از دست احمقهایی مثل این مرتیکه آصفی به کی پناه ببره!؟ خدا عاقبت اون ملت فلک زده رو به خیر کنه!!
بابا یکی بیاد به این آصفی احمق حالی کنه که بدخت همین روزاس که تخمهای نداشتتونو بزارن لای منگنهی شورای امنیت، حالا هی پشت سر هم چرند بهم ببافید!
در بخش: طنز
15
Mar
2006
این چند روز خیلی شنیدهام که ای تهران از کنترل خارج است، ای این مردم خیلی در برگزاری جشن چهارشنبه سوری اسراف میکنند، ای قدیمها اینجوری نبود و خلاصه کلی از این دست حرفهای منفی.
دوستان عزیز این اتفاقهای نا هنجار در نروژ هم که واقعا ملت متمدنی هستند میافتد. همین جا شب سال تحویل حداقل ده بیست مورد آتش سوزیهای بزرگ رخ میدهد. اینها هزینه جشنهای اینچنینی است و باید این هزینهها را پرداخت عدهای زیاده روی میکنند، این هم همه جای دنیا در چنین روزهای بخصوصی طبیعی است. این قدر به خود و دیگران سخت نگیریم، بگذارید این حداقلها را از هم دریغ نکنیم. باور کنید هزینه افسردگیها بسیار بسیار بیشتر از هزینه این گونه شادی هاست. فرق موضوع در این است که افسردگیها در یک شب بخصوص روی نمیدهند در تمام سال در جریان است. وقتی میشنوید پسر یا دختر همسایهتان خودکشی کرده یا میبینید که جوانها از اون مملکت فلک زده فراری هستند بخش کوچکی از همین هزینههای گزافی است که برای افسردگی میپردازیم، این گونه اتفاقها هر روز و هر شب رخ میدهند بهمین دلیل به آنها عادت کردهایم و دیگر حتی قادر به دیدنشان هم نیستیم.
شاد باشید! هزینه شادی بسیار کمتر از هزینههایی است که برای افسردگی میپردازیم. حکومت آخوندی بر پایه شیون و گریه و افسردگی استوار شده برای فرو ریختن آن باید زمینههای آنرا محو کرد.
در بخش: اجتماعی
14
Mar
2006
امشب رفتیم چهارشنبه سوری. توی اسلو عدهای از بچهها هر سال چهارشنبه سوری را در کنار یکی از دریاچه های اسلو برپا میکنند. موزیک هست رقص هست و خوردنی و آشامیدنی و خصوصا آتش فراوان که در این سرمای اسلو شدیدا میچسبد.
امشب دوستان کرد رقص کردی کردند دوستان ترک رقص ترکی و دیگران هم رقصیدند و شادی کردند.
این هم عکسی از چهار شنبه سوری تهران
شب خوبی داشته باشید و فراموش نکنید که مبارزه فرهنگی بهترین و موثر ترین نوع مبارزه با این رژیم است، مبارزه فرهنگی رژیم را از درون تهی میکند.
در بخش: فرهنگ و هنر
13
Mar
2006
عجب دنیایی هست ها! آقایون آزادی خواهان!! مدتی است به پرو پای هم میپرند این یکی اون یکی را متهم میکنه که چرا با آمریکاییها آبگوشت خوردی اون یکی هم جواب میدهد که بابا این یک کار حرفهای ست والخ!
یک مرتبه یکی در میآید سوالهای (بی مربوط!!) میکند، تازه تلقی دوزاری آدم میافتد!! که ای دل غافل طرف خودش هم پول میگیرد حالا گیرم از یکی دیگه و تازه وقتی هم ازش سوال میکنند به تته پته میافتد …
اصلا بهتر است خودتان بخوانید و خودتان هم دو دوتا چهارتا بکنید، مگر من سر پیازم یا ته پیاز که بیخودی خودم را قاطی اینجور مسائل پیچیده! بینالمللی کنم!؟
نیکاهنگ جان من یک سوالی برام پیش اومده در این چند روزی که تو این بحث رو مطرح کردی. تو که انقدر داری وسواس نشون میدی و به نوعی به بقیه پریدی برای همکاری با رادیو فردا یا حضور در کنگره آمریکا و… هیچ وقت توضیحی ندادی که همکاریت با روزنت به چه نحویه. ایا مشکل فقط پول امریکاست یا کلا این مساله حقوق گرفتن و یا همکاری با دولتهای خارجی ایراد داره.
سوال من معنی اش این نیست که کار افشاری و دیگران رو تایید کنم و در ضمن روزآنلاین رو هم خیلی دوست دارم ولی کلا می خوام نظرتو در این مورد بدونم لینک
چون از توضيح رسمی اين مساله در وبلاگ منع شده ام، آنرا برايت ايميل میکنم لینک
در بخش: طنز
12
Mar
2006
حرف توی دهان ملت میگذارند و بعد ملت باید هزینه آنرا بپردازد.
به همان شکلی که 27 سال پیش شعار “جمهوری اسلامی” را بجای “جمهوری” در دهان ملت گذاشتند، حالا هم میخواهند با گذاشتن شعار “انرژی هستهای حق مسلم ماست” در دهان ملت به اهداف خود که چیزی بجز سلاح اتمی نیست برسند، هزینه آنرا هم ملت با جان و مال خود باید بپردازد.
فراموش نکنید اینها همانهایی هستند که قبل از انقلاب میگفتند نفت مال ملت است و باید با پیت داد در خانه ملت! یقینا فردا هم خواهند گفت انرژی هستهای را میخواهند با پیت بدهند در خانه ملت!
تصویر از پیک نت
پ.ن.:
به آنهایی که برای حمله آمریکا شدیدا ذوق زده شدهاند و برای وقوع آن دقیقه شماری میکند پیشنهاد میکنم این نوشته را حتما بخوانند:
لطفا بیاید ما را بخورید
ظاهرا مقامات نظامى آمريكا در مورد منتهاى قدرت اين تسليحات مايل به صحبت نيستند اما مشخص است كه اين تسليحات با اشعه مايكرو ويو و ليزر كار مي كنند و مي توانند سيستم هاى الكترونيكي (مثل فرودگاه ها ، مراكز فرماندهي و ….) را از كار بيندازند يا افراد را با ايجاد دردى تحمل نكردني – در خوشبينانه ترين حالت البته- از پا درآورند .ميزان تخريب كاملا بسته به زمان تابش اشعه روي هدف بخت برگشته است (آنهايي كه گوشت را براي باز كردن يخ در دستگاه مايكروويو چند ثانيه اضافي گذاشته اند مي دانند چه بلايي سر گوشت بيچاره مي آيد).همين باعث شده وزارت دفاع امريكا از طرفداران اين نوع اسلحه باشد چرا كه مي توانند ادعا كنند لزوما اسلحه اى كشنده نيست.. تنها دو تانيه تماس اشعه با پوست بدن سلول هاي زير پوست را به دماى 51 درحه سانتيگراد مي رساند . اشعه از ديوار رد ميشود بنابراين پناه گرفتن و پنهان شدن چندان به كار نمي آيد. و البته اين همان تكنولوژى است كه دانلد رامسفلد وزير دفاع آمريكا در آستانه جنگ در عراق به آن مي نازيد و تلويحااز تصرف ساده خاك عراق با اتكا به آن صحبت كرد .
سودای مکالمه
در بخش: ملای حیله گر
09
Mar
2006
در نوشتهای آقای شیرزاد تنها تنها به قاضی رفتهاند و مینویسند:
احساس بسیار بدی نسبت به حضور دو تن از اعضای سابق دفتر تحکیم در سنای آمریکا دارم. شاید جوانها فکر کنند من قدیمیام و با پارادایم های دهه 60 خو گرفتهام. شاید برای برخی امروزیها چیزی به نام غرور ملی مفهوم رنگ باختهای باشد که فقط برای کتابهای تاریخ و مسابقات ورزشی به درد میخورد. اما من هر کار کنم نمیتوانم خود را قانع کنم که دو جوانی که طی سالهای اخیر به سهم خودشان برای جنبش دانشجویی کار کردند، زحمت کشیدند و صدمه خوردند بروند مقابل سناتورهای آمریکایی و از جامعه بین الملل (یعنی در واقع از آنها) تقاضای “حمایت علمی و معنوی از مطالبات دموکراتیک مردم ایران” داشته باشند. تصور من این است که این نوع درخواست برای هر ایرانی که هنوز از غرور ملی خود چندان فاصله ای نگرفته، بسیار مشمئز کننده است.
لینک مطلب
گرچه با حضور علی افشاری و اکبر عطری دو رهبر دانشجویی در کنگره آمریکا مخالفم ولی این ننه من غریبم بازیهای آقای شیرزاد هم چندان با واقعیات مطابقت ندارد. سیاه نمایی آقای شیرزاد بیشتر از آن سرچشمه میگیرد که ایشان نتیجه پشت کردن ملت و از جمله دانشجویان را به اسهال طلبها با پوست و خون خود لمس کردهاند و دیری نخواهد پایید که کل رژیمشان گرفتار گردبادی گردد و از هستی ساقط شود.
آقایان اسهال طلب همین که پا را روی دوش دانشجوها و دیگر اقشار پیشرو جامعه گذاشتند و از پلکان قدرت بالا رفتند کلا فراموش کردند که به چه دلیل عده زیادی فداکاری کردند تا آقایان بتوانند بر صندلیهای سرخ رنگ مجلس تکیه بزنند. خاطرم میآید زمانی که عدهای از همین دانشجوها از خاتمی خواستند تا برای آزادی زندانیان سیاسی و خصوصا گنجی کاری انجام دهد، حضرت رئیس الرئسای اسهال طلبان بادی به غب غب انداخت و گفت “از کجا معلوم که او بیگناه باشد” (نقل به مضمون).
آقایان حالا که دیگر در قدرت نیستند خود زنی میکنند و عوام میفریبند، وگرنه باید آدم کور و کر باشد که نداند آنهایی که خود را اسهال طلب میخوانند وقتی که به صندلیهای قدرت رسیدند به کلا همهی وعده و وعیدهایی را که داده بودند فراموش کردند و یکه تاز، اسب بی رحم قدرت را سوار شدند و مدام بجای پابوسی ملت یا حداقل آنهایی که قلاب گرفته بودن تا آنها بالا بروند به پا بوسی رهبر معظم شان میرفتند.
آقایان فراموش کردهاند آن روزی را که تنها با استناد به سه چهار خط حکم حکومتی رهبر معظمشان همه قوانین نوشته و نانوشته را زیرپا گذاشتند و اصلاح قانون مطبوعات را بایگانی کردند، از همه بدتر زمانی که برخلاف قانون اساسی خودشان دارو دسته اوباش خامنهای اقدام به حذف همین نمایندگان اصلاح طلب کردند، آقایان بجای ایستادگی در مقابل این همه بی عدالتی و قانون ستیزی نوکر وار و حلقه به گوش در مقابل رهبر مستبدشان سر تعظیم فرود آوردند و فراموش کردند که نمایندگی آنها را ملت به آنها اهدا کرده نه رهبر مستبد خودکامهشان.
آقای شیرزاد درست مثل آخوندهای دیگر توقع دارند که همه فداکاری کنند تا حضرات منت بگذارند و حکومت بکنند.
آقایان باید قبل از اینکه کار به این جا بکشد حدس میزدند و بجای استراتژی فشار از پایین و سازش در بالا و حفظ قدرت، چارهای میاندیشیدند تا به اینجا نرسند که امروز رسیدهاند.
اگر جدال آمریکا با حکومت به یک جنگ خانمانسوزی بیانجامد به نظر نگارنده دقیقا همین آقایان اسهال طلب بیشتر از آن دسته دیگر مقصراند، زیرا که در بدترین و سخت ترین شرایط ملت بیچاره با فداکاری و جانفشانی نوردبان قدرت ساختند تا آقایان از آن بالا بروند تا بلکه رژیم منفورشان را به راه راست هدایت کنند، درست برعکس این آقایان نیز بجای خدمت راه خیانتی غیر قابل بخشش را پیمودند. در واقع گناه دو دانشجویی هم که به کنگره آمریکا رفتند نیز به گردن آقایان اصلاح طلب است.
آقای شیرزاد بی خود آدرس عوضی به ملت ندهید، مسئول این فلاکت بیشتر از همه شما هستید.
در بخش: ملای حیله گر