Sep 14 2002

البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت پانزدهم)

نوشته:     :::       Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت پانزدهم)

قسمت اولقسمت چهاردهم
يعني شمشير برنده و كاسهء گدائي اخلاق و فلسفهء بهشت و دوزخ آنرا هم يادت هست كه تاج چه ميگفت ؟ كه در آن دنيا به مرد مسلمان فرشته اي ميدهند كه پايش در مشرق و سرش در مغرب است باضافهء هفتاد هزار شتر و قصري كه هفتادهزار اطاق دارد . من حاضرم اعمال شاقه بكنم و بمن اين فرشته را ندهند كه نميتوانم سروتهش را جمع و جور بكنم . آن قصر را هم اگر روزي يك اطاقش را جارو بزنم تازه در آن دنيا جاروكش ميشوم و اگر بنا بشود به هفتاد هزار شتر رسيدگي بكنم در دنياي ديگر شتر چران خواهم شد . درصورتيكه همهء خانمهاي خشگل و دخترهاي اروپائي در دوزخ هستند . و اگر ماهيت اشخاص عوض ميشود پس آنها ربطي با اين دنيا ندارند و مسئول كردار و رفتار سابق خودشان نخواهند بود.مگر اينكه فلاسفه وعلماي اروپائي در مدح اسلام كتاب ننوشته اند ؟ آنها را چه ميگوئي ؟.” آنهم براي سياست استعماري است . اين كتابها دستوريست كه براي داشتن ما شرقيها تاليف ميكنند تا بهتر سوارمان بشوند . كدام زهر, كدام افيون بهتر از فلسفهء قضا و قدر و قسمت جهودها و مسلمانان مردم را بي حس و بي ذوق و بد اخلاق ميكند ؟ يك نگاه به نقشهء جغرافي بينداز همهء ملل اسلامي توسري خور, بدبخت , جاسوس , دست نشانده و مزدور هستند . ملل استعماري براي بدست آوردن دل آنها و يا تفرقه انداختن بين هندو و مسلمان به نويسنده هاي طماع زر پرست وجه نقد ميدهند تا اين ترهات را بنويسند.
آيا منكر تمدن اسلامي هم ميشوي ؟.”
كدام تمدن ؟ تمدن عرب را ميخواهي كتاب شيخ تمساح ” اثار الاسلام في سواحل الانهار ” را بخوان كه همه اش از شير شتر و پشكل شتر و عبا و كباب سوسمار نوشته است . باقي ديگرش را هم ملل مقهور از پستي خودشان ساخته و پرداخته و به دم عربها بسته اند . چرا همينكه ممالك متمدن
عرب را راندند دوباره رجوع به اصل كرد و با چپي اگالش دنبال سوسماردويد ؟.”
پس اينهمه جانماز آبكشيدن , اينهمه عوام فريبي براي چه بود ؟.”
مگر ما نبايد نان بخوريم ؟ اين كاسبي ماست , دكان ماست كه مردم را خر بكنيم . مرحوم ابوي خدا بيامرز ! از آن آخوندهاي بي دين بود . هميشه به تركي ميگفت : ” اي مو سولمان قارداش . سنين اياقين ها را چاتدي كه پخ چخار تمادي ” يكروز يك شيشه گلابي را به دو روپيه بيك ضعيفه زوار فروخت و گفت : سر آنرا محكم نگهدار تا همزادت در نرود . من گفتم اي بابا تو ديگر چرا ؟ جواب داد : اين مردم جن دارند , اگر من جن آنها را نگيرم يكي ديگر ميگيرد . پس تا مردم خرند , ما هم سوارشان ميشويم . همينقدر بايد خدا را شكر بكنيم كه همه مان زرنگ بوديم و توانستيم گليم خودمان را از آب در بياوريم و گرنه اگر تبليغ اسلام را كرده بوديم حالا هر كدام توي مريضخانه خوابيده بوديم و پشت گردنمان هم يك مشمع خردل چسبيده بود.
راستي حالا شما چه كاره هستيد ؟. ”
من ديدم پولها دارد ته ميكشد . آمدم با ضعيفهء صاحب اين ميكده شريك شدم . اسم اينجا را هم عوض كردم .
شيشهء در را نشان داد كه رويش نوشته بود . ” ميسر بار ” ( – ) ميسر ” ميسر يعني چه ؟ “.”
اين را بيادگار همان آيه هاي تاج درست كردم كه هميشه ميگفت ” الخمر والميسر ” خودش كه قمارباز شد منهم ميفروش .”
ميسر يعني شراب ؟ “. ”
خود تاج هم معنيش را نميدانست . آمد از من پرسيد . در هر صورت هر كلمه از قرآن هزار معني دارد . بگذاريد اينهم يكيش باشد . ”
بعد رويش را كرد به موزيك چيان و گفت ” يك تانگو خوب به افتخار رفيقمان بزنید ” و دستور داد یک گیلاس شراب بوژوله برایم آوردند که بسلامتی کاروان اســــــــــلام نـــــوشــــــــــیدیــــــــــم.


بتحقیق جهاد اسلام اینطور تمام شد.
الباریس فی 12 اکتوبر 1930
الجرجیس یافث بن اسحق الیسوعی

نوشته: در ساعت: 2:51 am در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت پانزدهم)  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی