May 27 2007
آقای عبدی به دنیای واقعیات خوش آمدید!
پ.ن.:
آقای عبدی پاسخی در جواب پیام من نوشتهاند که دیدم حیف است پاسخ ایشان را اینجا نیاورم (پاسخ!! را در آخر مطلب بخوانید)
آقای عباس عبدی مطلبی نوشتهاند که نشان از نا امیدی ایشان و شاید بخشی از نیروهای به قول معروف خودی دارد. برای اینکه پاسخی برای آقای عباس عبدی بیابیم سعی میکنم نکته نکته مطلب ایشان را بررسی کنم تا ببینیم آیا آقای عبدی حق دارند نا امید باشند و اعتراض کنند یا این عکسالعمل ایشان تنها نتیجه خود خواهی و خود محوری ایشان است!
ایشان در پاراگراف اول می نویسند:
این روزها وقتی که برخی افراد را میبینم و درباره وضع جاری کشور نظرشان را میپرسم با پاسخی مواجه میشوم که قبلاً کمتر شنیده میشد…
جناب آقای عبدی این اشاره شما نشان از آن دارد که شما فقط تا نوک دماغ خودتان را بیشتر نمیبینید و دیگران را که تقریبا از ماههای اول انقلاب این نگرانی را ابراز داشتهاند و بجز سرزنش، به زندان افتادن و حتی جان باختن چیزی نصیبشان نشد را نمیبینید یا نمیخواهید ببینید.
جهت اطلاع شما میگویم که همین پدیده (گوش کر حکومت گران) درست چند ماه پس از انقلاب شروع شد و خود شما که امروز از آن مینالید، آن روزها با شدت و حدت از حکومت دفاع میکردید. روزی که خمینی (رهبر عظیمالشان شما) فرمان به شکستن قلمها داد، عدهای از جمله خود من با صدای بلند فریاد زدیم و هشدار دادیم ولی متاسفانه آن روزگارها شما و دوستان شما که در قدرت بودید، گوشتان کر بود و چیزی از آن فریادها را نشنیدید(!).
تمام این ندانم کاریهایی که شما ردیف کردهاید را هم همان روزگاران ما دیدیم و فریاد زدیم و حنجره پاره کردیم ولی دریغ از گوش شنوا.
خنده دار ترین نکته مطلب شما این جمله است “رواج دروغگویی و…” آقای عبدی یا شما از دین اسلام خارج شدهاید یا اینکه خود را به کوچه علی چپ میزنید. آیا یادتان رفته که در دین اسلام شیعی چیزی داریم بنام تقیه که خمینی که شما مرید اش هستید از روز اول انقلاب روزانه از این تبصره استفاده میکرد. یادتان رفته قولهای خمینی را قبل از به قدرت رسیدن و کردار او را بعد از به قدرت رسیدن و تثبیت آن!؟ آیا واقعا تاریخ به این نزدیکی را فراموش کردهاید یا با دست یازیدن به همان ابزار شیعی که در بالا گفتم خود شما هم بلانسبت تقیه میکنید!؟
باور بفرمایید آقای عبدی، حقیر تا همین چند سال پیش وقتی این واژه تقیه را میخواندم گمان میکردم منظور نویسنده “تنقیه” است. نخندید آقای عبدی! باور بفرمایید عین حقیقت است که مینویسم.
نکته خندهدار دیگری هم در نوشته شما بود که باور کنید مرا به این نتیجه رساند که شاید خدای نکرده شما به بیماری آلزهایمر گرفتار شدهاید! آقای عبدی وقتی مینویسید “رد صلاحيتها و حذف ديگران” منظورتان جوک گفتن و خنداندن خواننده است، یا اینکه این هم نتیجه آلزهایمر زودرس شما است!؟ جناب آقای عبدی این رد صلاحیتها و حذفها از روز اول انقلاب 57 تا امروز هر روزه انجام شده، فقط اتفاق تازهای که افتاده این است که امروزه شما را دارند حذف میکنند و به همین جهت هم هست که صدای شما هم در آمده.
آقای عبدی اجازه بدهید تا داستان یک حذف را برای شما بنویسم، شاید بیدار شوید!
دختر خانمی بود در فامیل ما که تقریبا هم سن و سال خود شما بود. دوران بگیر و ببندی که خود شما هم در آنها شرکت داشتید، این دختر خانم بیچاره را گرفتند و بعد از مدت بسیار کوتاهی خانواده را خواستند و برای تحویل جسد از آنها پول گلوله گرفتند و… داستان را میشناسید!؟ متاسفانه این داستان نیست، این تاریخ ایران است، این واقعیاتی است که من و امثال من با چشمان خود دیدهایم و با گوشت و پوست خود لمس کردهایم.
دوست دارید بدانید جرم این دختر بیگناه چه بود!؟
این دختر بیچاره در همسایگی یک زوج مجاهد زندگی میکرد. روزی از روزهای بگیر و ببند سالهای 60 زوج مجاهد برای نجات جان خود فرار کرده بودند و فرزندی را در خانه رها کرده بودند و بعد به این دختر خانم تلفن زده بودند و التماس کرده بودند که او فزندشان را تا بازگشت آنها نگهداری کند. آقای عبدی جرم این دختر بیچاره چیزی نبود بجز “انسانیت” پاداشاش اما همان بود که شما از آن مینالید “حذف” تنها حذف آن دختر با حذفی که شما لمساش کردهاید از زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
آقای عبدی گمان میکنم بهتر است ادامه ندهم، وگرنه مجبور خواهم شد مثنوی هفتاد من بنویسم.
این نوشته را در پیامگیر آقای عبدی هم نوشتم تا ببینم آیا آقای عبدی از حذف کردن دست برداشتهاند، یا مثل این 28 سال گذشته هنوز به رویه حذف اعتقاد دارند. در این نوشته سعی کردهام تا از واژههای معمول که در نوشتههایم استفاده میکنم دوری جویم تنها به این خاطر که امتحان کنم ببینم آقای عبدی شهامت نشر این نوشته را در پیامگیر خود دارد یا نه.
این هم پاسخ آقای عبدی بخوانید و بخندید یا شاید هم بهتر است گریه کنیم برای آن ملک و ملت:
خُسن آقا :
آقای عبدی متنی را که در زیر میآورم تنها برای این است که ببینم آیا شما هم حذف میکنید یا اینکه تجربه 28 سال شما را تغییر داده و به عقاید دیگران هم احترام میگذارید:
——————–
عبدی:
به عقائد دیگران احترام می گذارم ولی به چند دلیل روشن حذف می کنم.اول این که برای “آینده” مشکل ایجاد می کند.خوب اگر شما طالب این هستید بحث دیگری است.دوم این که من هم باید به شما جواب دهم که فعلا دوست ندارم وارد این وادی شوم اما اگر می شدم نشان می دادم که مرز میان نظرات مطرخ شده با نظرات امثال رئیس دولت چندان زیاد نیست.و از همه مهمتر شما در این فضای مجازی همان امکاناتی را دارید که من دارم پس اتهام حذف و سانسور نمی چسبد.اتفاقا این طرز تفکر از ابتدا هم همینطور بوده و می خواسته که دیگران مطالب آنها را منتشر کنند در غیر این صورت سانسور چی هستند.در حالی که من هیچگاه در عمرم از کسی نخواسته ام که مطلب مرا منتشر کند و اگر نکرد سانسورچی است.
13 پیام |
بهت ایمان آوردم حسن آقای عزیز
یه نگاهی به پیامگیر آقای عبدی بنداز تا ببینی چگونه نوشته ات را تنقیه کرد.
چه انتظار داری. مسلمان جماعت همین است که میبینی.
به قول سعدی:
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نگرداند
آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی
که چو ترشد پلید تر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
بهت ایمان آوردم حسن آقای عزیز
یه نگاهی به پیامگیر آقای عبدی بنداز تا ببینی چگونه نوشته ات را تنقیه کرد.
چه انتظار داری. مسلمان جماعت همین است که میبینی.
به قول سعدی:
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نگرداند
آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی
که چو ترشد پلید تر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
خسن آقا این که عبدی نوشته انتقاد از حکومت نیست این برنامه ای برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری است از الان شروع کرده اند به گرم کردن تنور انتخابات و باز کردن یک سری مباحث در انتخابات قبلی هم همین طور بود وقتی احمدی نژاد می گفت که پول نفت مملکت توسط یک خانواده(رفسنجانی) قبضه می شود مردم گمان میکردند که اگر رئیس جمهور شود پول نفت را از آن خانواده میگیرد و به مردم میدهد مردم ساده لوح ایران
شما نگاه کنید اکثریت مردم ایران تنها مرجع اطلاع رسانی اشان تلویزیون جمهوری اسلامی است و اگر یک سال این تلویزیون چیزی بگوید مغزها شستشو میشود از این به بعد از این دست مطالب و انتقادهای تند از دولت و حتی حاکمیت خواهیم شنید که بعله ما بهتر از اینها هستیم بیایید به ما رای بدهید و همان داستان تکراری 8 سال ما و 8 سال دیگه هم باز هم ما!!!
(البته انگار این دفعه نوبت احمدی نژاد فقط 4 ساله فقط برای خنده و ایجاد تنوع در زندگی آقا)
گاه گاهی به مطالب شما روی اینترنت برخورد کرده ام. خوانده و نخوانده رد می شدم چون جز عقده گشایی شخصی شما چیزی نداشت. وقتی با نام مشهورتان در سایت عبدی کامنتی دیدم به فکر افتادم که کامل مطلب را از روی وبلاگ خودتان بخوانم… چیز هایی که شما نوشته اید آقای عزیز ابداً افتخارآمیز نیست. شما هم درباره تاریخ کشور خودتان و هم فرهنگ واقعا موجود مردم خودتان موضع به شدت منفی دارید و کسی که چنین موضع قاطع و سختی اتخاذ می کند فرقی ندارد که مسلمان باشد یا نامسلمان، هر دو یک چیز است. من گمان می کنم اگر اول انقلاب فقط بر حسب اتفاق جای شما و یک نفر دیگر از مسئولین وقت عوض شده بود جتایاتی که احتمال داشت مرتکب شوید بسی بیشتر از چیزی بود که معتقدید دیگران مرتکب شده اند. ریشه تفکر شما با کسانی که بر آنها می تازید یکی است آقای عزیز. تعصب چشم و عقل را کور می کند دوست من…
شما شاید همین الان آماده باشید که عده زیادی را با یا بدون محاکمه های جهت دار بخاطر آنچه گمان می کنید جنایت کارانه بوده است اعدام کنید. تنها مسئله نداشتن قدرت این کار است. با مثل شما فکر کردن، سرنوشت آینده این کشور اگر بدتر نشود، هیچ گاه بهتر نمی شود…
——————-
خُسن آقا:
مغلطه به این میگویند!
شما کسانی که جنایت کردهاند را به آسانی میبخشید و حقیر را تنها به این دلیل که ممکن است اگر به قدرت میرسیدم یا برسم بیشتر از آنها جنایت کنم به مکافاتی تحدید میکنید که بیا و ببین، آن هم تنها به استناد به چند نوشته من که به قول خودتان (خوانده و نخوانده) آنها را خواندهاید و با همین اما و اگر ها میخواهید…
این تفکر تنها میتواند از همان نوعی باشد که بر ایران حکومت میکند، یعنی قبل از دادگاه و محاکمه طرف را به مجازات برسان یقینا طرف گناهی کرده که گناه کار باشد و اگر هم گناهکار نبود اشکالی ندارد به بهشت خواهد رفت، فعلا مجازاتاش میکنیم تا بعد! عجب استدلال خوب و دندان شکنی!!
این درست همان تفکری است که من تمام عمر خودم را برای مبارزه با آن بکار بردهام.
Ba dorod beshomaa
modatist mataalebeh shomaa ro mikhonam sarfraaz o piroz baashid dosteh aziz.baashad keh iraaniaan be aslo khishtan bargardand
shaad baashid
این جناب عبدی کامنت مرا هم تنقیه کرد!
با این تفاوت که در مورد کامنت هم هیچ چیز هم ننوشت.
چه باحاله، حالا که اینجوریه منم برم برای آقای عبدی بزارم ببینم مال منم تنقیه می کنه!؟
قضاوت با پیش فرض هم به این می گویند که شما کرده اید برادر من.
من هیچ گاه «به راحتی» کسی را که جنایت کرده نبخشیده ام. تنها شما را به انصاف و واقع بینی دعوت کرده ام. از مثالی که زدم این هدف را دنبال می کردم که درک کنیم اتفاقات در آن شرایط که افتاده قابل تحلیل ساختاری است و تحلیل های روانشناسی و فردی روی آنها گذاشتن اشتباهی است که به نفرت آفرینی بیشتر دامن می زند. بله؛ من هم معتقدم که جنایت جنایت است. اما خیال پرداز هم نیستم و از واقعیاتی که رخ داده هم حس انتقام جویی ندارم. امروز بیشتر از هر وقت دیگر در تاریخ ایران می دانیم و می توانیم تحلیل کنیم که اشتباهات و فجایع گذشته و حال چه و چقدر بوده است. امروز عده بیشتری این چیزها را بهتراز گذشته می فهمند. اما راهی که شما با لحن پرخاشجو و انتقام جویتان هموار میکنید به کار ساختن آینده ای بهتر نمی آید. تخم نفرت و کوته بینی و انتقام کشی را می پراکنید. من نیازی ندارم که تک تک کلمات شما را بخوانم تا متوجه شوم که سمت و سوی کلی رفتار شما چیست. تحلیل غلط از واقعیت، ادبیات تحقیر، منحصر کردن همه جنایات به خبث طینت افراد و کوبیدن بر طبل انتقام در کلمه به کلمه نوشته های شما می جوشد. آنچه من شما را به دیدنش دعوت کردم این ادبیاتی است که از آن دفاع هم می کنید و بدان مفتخرید با این مجوز که دیگرانی که جنایتکارشان می پندارید از همین ادبیات استفاده می کنند. ادعای من این است که این ادبیات فارغ از فردی که از آن استفاده می کند نتایج یکسانی بنا به تجربه های مختلف انسانی به بار می آورد. من گمان کردم که اگر بتوانید ادبیات خود را متعادل کنید به خود و مخاطبانتان کمک کرده اید.
پیش از آنکه حمله کنیم بیندیشیم. شما برای اینکه با کسی گفتگو کنید و نظرتان را راجع به نظراتش بگویید نیازی به برپا کردن دادگاه ندارید. گفتگو در دنیای واقعی همراه با قضاوت و پیش فرض گرفتن و محک زدن و محکوم کردن و نقد است. این کار را با دادگاه حقوقی که بر مبنای قانون باید رای صادر کند مغالطه کرده اید چنان که در سایر نوشته هایتان نیز چنین می کنید. من و شما تا گفتگوی درست با یکدیگر را نیاموزیم و برای یکدیگر حق اظهار نظر متفاوت را و دفاع و اعتقاد به چیزی را که خود درست نمی دانیم قائل نباشیم ایران روزگاری بهتر از این نخواهد داشت. شما اگر نمی توانید بپذیرید که من می توانم از جمله جانیان یا حامیان جانیان نباشم، اما مثلاً نسبت به بسیاری از حوادث ابتدای انقلاب موضعی متعادل تر از شما اتخاذ کنم و حتی با پاره ای اشتباهات و اتفاقات (با اذعان به واقعیتشان) همدل باشم، هیچ گاه نمی توانید با من به نتیجه مشترکی برسید. این «من» را مثالی بگیرید از همه دیگرانی که مثل شما نیستند. … بیش از این اینجا و اکنون فرصت و مجالی نیست…
——————–
پاسخ:
هموطن عزیز اگر کسی یک سال، دو سال، سه سال یا حتی 10 سال با حکومتی جنایتکار همکاری کرد، ممکن است بتوان پذیرفت که طرف اشتباه محاسبه کرده، جوگیر شده و الخ (تازه در این هم شک است). ولی هرگاه کسی بعد از 28 سال همراهی و همکاری با چنین رژیمی هنوز از آن دفاع میکند و حتی جنایت پیشه ترین عنصر چنین جنایتی (خمینی) را مرید و مرشد خود میداند و تقریبا از همه کردههای آن حکومت دفاع میکند و هنوز به آنها که از روز اول با این رژیم مبارزه کردهاند به چشم دشمن نگاه میکند چنین انسانی را نمیتوان با آن روشهایی که شما پیشنهاد کردهاید با او برخورد کرد.
شما میآیید اینجا نظر خودتان را با مخالفت کامل با عقاید من مینویسید و همانگونه که شاهد هستید نوشتههای شما بدون هیچ تغییر و یا تاخیری منعکس میشود، ولی همان گونه که خودتان شاهد هستید عالی جنابان حتی این حداقلها را هم برای مخالفین خود برنمیتابند.
اصلا ولش کن عزیز جان ما مخلص شما هستیم بی خیال!
زبان من چوب شد و به نتیجهای نمیرسم، فقط باید بگویم متاسفم.
حسن آقاي عزيز به ظنرم شما دچار سو تفاهم شده ايد
عبدي بدبخت با زبان بي زباني به شما گفت كه اگر اينها را منتشر كنم سانسور مي شوم و از آن بدتر به سراغش خواهند رفت او در داخل كشور است بايد اين را در نظر بگيريد
هنوز در داخل كشور اگر كسي به خميني بگويد بالاي چشمش ابرو بوده چوب در آستينش مي كنند چنين جوي حاكم است
ئس شما هم ديگر مته به خشخاش نگذار
عبدي هزينه خود را به عنوان يك ايراني پرداخته و زندان رفته است . بايد اين نيرو ها را از خود نرانيم
ای حسن آقای ذليل شده
تو هم ديواری کوتاهتر از عبدی گير نياوردی؟
آخه اين بيچاره غير از يک سايت اينترنتی امکانات دیگری دارد که بتواند نظر مخالف را انعکاس بدهد يا سانسور کند؟
يک سايت دارد با هزار و يک محدوديت. هرجملهای که مینويسد بايد چند بار آنرا اصلاح و اديت کند تا مبادا بعنوان تشويش اذهان عمومی و براندازی نظام و توهين به مقدسات دوباره دستگيرش کنند.
حالا فرض کنيد نظرات شما و يا من را در سايتش بدون کم و کاست منعکس کند٬ چه اتفاقی ميافتد؟ فورا از دادستانی زنگ ميزنند و ميگن: مثل اينکه تنت ميخاره؟! اينها چيه توی سايتت نوشتی؟؟
حالا هی به آنها بگو والله بالله اينها را من ننوشتم بلکه يک حسن آقايی توی نروژ نوشته و من هم بخاطر اينکه نشان بدم خيلی باحالم آنرا چاپ کردم.
عزيزم تو نميدونی اون برادران ازگل بازجو چه کله خرايی هستند. اصلا اين توضيحات را نميتوانند بفهمند. وبلاگ يک نفر را فقط بخاطر اينکه «لينک» راديو فردا را گذاشته بود بستند. بهمين راحتی.
حسن آقا جان! دلم نميخواهد از عبدی طرفداری کنم چون در مورد گذشتهاش حرف دارم ولی انصاف بده زندگی توی جو خفقان در ايران و انتشار مطالب سياسی کاملا با وضعيت من و شما در خارج از کشور فرق دارد. باور کن تعمدا در سايتها و وبلاگهايی که از داخل ايران نوشته ميشوند کامنت نميگذارم چون ميدانم برايشان دردسر درست ميکنم.
خیلی تمایلی به طولانی کردن این بحث ندارم، اما نکته ای که گفته اید شاید به جواب دادنش بیارزد.
بطور خلاصه آنکه هنوز شما از طبقه بندی سیاه و سفید استفاده می کنید که اتفاقا همه بحث چون منی با شما همین است. این نوع نگاه سیاه و سفید به عالم و آدم موجد خشونت است چه حاملش شما باشید چه کس دیگری. اینکه رژیم یکپارچه سیاهی است به کار کسی می آید که همه هدفش برانداختن این رژیم است. من قصد چنین کاری ندارم؛ نه به این خاطر که خیلی از بودن چنین رژیمی لذت می برم، بلکه برای اینکه مشکل از اساس با رفتن و آمدن رژیم ها حل نمی شود. نگاه سیاه و سفید شما را گمراه می کند و لذاست که حساب همه را یکی می کنید. به همین دلیل است که حرف کسی چون عبدی را اصلا متوجه نمی شوید، یا نمی خواهید بشوید چون از نظر آنان بردن و آوردن یک رژیم چیزی را عوض نمی کند. این ایده تیغ شما را برای هل من مبارز طلبیدن کند می کند و باید هم اگر هدفتان جنگیدن است از چنین کسانی حداقل به همان اندازه دشمنانتان کینه داشته باشید.
شما که سیاه و سفید می بینید باید هم که تفاوت عبدی نوعی را با برادر حسن و حسین نوعی تشخیص ندهید. هیچ گاه خاطر مبارک را آزرده چنین تفاوت های سطحی ای نمی کنید… شما که چنین تفاوت هایی را نمی بینید چه انتظاری دارید؟ باید هم که از طرفی تیغ کسی چون حسین شریعتمداری به سنگ شما تیز شود و تیغ شما به سنگ امثال او. هر دو هم را سزاوارید.
واقعاً سطح قضاوت شما در این حد نازل است که آزادی خواهی را با این می سنجید که در وبلاگتان نظر من درج می شود؟ باور کنید من از شما و از اینکه قدرتی به دست شما بیفتد بیشتر می ترسم تا از اینکه کسی مثل همین باقر قالیباف تهرانی قدرت را بدست بگیرد یا هواداران و پیرامونیان او.
شما فرض کنید که نوشته شما فردا در روزنامه کیهان عینا چاپ شود. آیا کیهان آزادیخواه می شود؟ مگر همین صدا و سیمایی که تماشاگران فوتبال را سانسور می کند کنفرانس برلین را با آن وضعیت پخش نکرد؟ دقت کنید که منظور من از این مثال آنست که بگویم امکان درج مطالب شما در داخل از کشور وجود دارد، اما تنها نتیجه ای که به بار خواهد آورد نتیجه ای است که پخش کنفرانس برلین به بار آورد….به همین دلیل زدن چنین حرف هایی که شما می زنید نشانه شجاعت یا آزادی خواهی شما نیست. برای پیش بردن ساز و کار دموکراسی برادر من، بسیار سنجیده تر باید حرکت کرد. در هیچ کجای دنیا، وجود دموکراسی را با کثرت نویسندگانی چون شما نمی سنجند. به عوامل زیربنایی دیگری باید توجه کنید که چون تند مزاج هستید نمی توانید بکنید.
این حرف کامنت گذاری با امضاءم.ص که می گوید:(مشکل از اساس با رفتن و آمدن رژیم ها حل نمی شود.)حرف دل حکومت چی های فعلی است. یعنی چون اینطور است پس بگذارید مالااقل یک هزارسالی به همینگونه که مستحضرید حکومت کنیم تا مشکل ملت از اساس حل شود!
خر هم به این منطق می خندد.
آقای حجاریان هم یک بار این پروژه اصلاحات را 200 ساله خوانده بود که عدهای به ریشاش خندیدند. یعنی آقایان میخواهند همه بنشینند دست به تخم منتظر، تا بلکه با پروژه دموکراسی از نوع اسهال طلبی به جایی برسیم. حزب توده هم دنبال همچین پروژهای هست یقینا نهضت آزادی و یقینا همین روزها شریعتمداری هم پیرو چنین پروژهای خواهد شد.