26
Aug
2002
وردهای مهندس کربلائی رهام
این دوست عزیز مهندس کربلائی رهام مارا چند مدتی است کلافه کرده که پاسخ گوی ایشان باشیم، باور بفرمایید حُسن آقا اصلآ روحش هم خبردار نیست جوابگوی چه باید باشد! درهرصورت، امروز سری زدم به وبلاگ ایشان یک چند مطلب آنجا دیدم که مجبور شدم سر خر را برگردانده به خانه ی خود بازگردم. این مطلب را از ایشان بخوانید بعد خود قضاوت کنید من چه جوابی به ایشان بدهم که قابل درک و قبول باشد!؟ البته میتوانم به سبک خودشان پاسخگو شوم و واگذارشان کنم به “علي بن موسي الرضا” ولی خوب چکنم که به اینگونه اراجیف اعتقادی ندارم.
مطلب کربلائی رهام:
“قابل توجه كساني كه مستاجرند وكساني كه دوست دارند وضعيت اقتصادي آنها بهتر شود : يك راه آسان براي صاحبخانه شدن و بركت دار شدن كسب و كار، متوسل شدن به ذيل عنايت آقاي جود و سخا و كرم دنيا و عقبي ، عزيز دردانه علي بن موسي الرضا، حضرت جوادالائمّه ، ميباشد .
زمزمه كردن ذكر (( يا جواد الائمّه ادركني )) را به طور مستمر توصيه مي كنم .”
چنانچه علاقه مند به اینگونه وردها هستید وردهای دیگری هم ایشان ذکر کرده اند که میتوانید در این آدرس بخوانید، البته نتیجه دادن یا ندادنش را به گردن حُسن آقا نیندازید ها!؟ مسولیتش پای مهندس کربلائی رهام است.
در بخش: بدون دسته بندی
25
Aug
2002
بکار گل گماشته شدن حُسن آقا
جریان بکارگل گماشتن سعدی را که بخاطر دارید، دو هفته ای است که ما خودمان را به کار گل گماشته ایم البته در نروژ، جریان از اینقرار است که چند سال پیش به دوستان گفتم: میشود توی این مملکت درخت انگور کاشت و از آن شراب گرفت!؟ خنده ی آقایان و خانمها در آن روز مرا برآن داشت تا بنا به این ضرب المثل فرانسوی که میگوید لغت “غیرممکن” فرانسوی نیست به حضرات ثابت کنم که کار نشو نداره، هر چه را که انسان اراده کند میشود.
داستان اونروز تمام شد، دوسال پیش تابسان که برای تعطیلات به فرانسه رفته بودم 6 عدد درخت انگور قرمز و سفید (2 سفید و 4 قرمز) خریدم با هزار مکافات آنها را تا نروژ (قطب شمال) آوردم. زمستان اول را از ترس، آنها را در خانه و درجای گرم نگاه داشتم،گرچه سه تایشان مردند و عمرشان را دادند به شما.
پارسال همراه با شروع بهار (چه بهاری چه کشکی اینجا تابستانش هوای بهار شیراز را دارد) آنها را به گل خانه ای که متعلق به یکی از آشنا ها بود بردم و گذاشتم زمستان را در آنجا سپری کنند. باور بفرمایید تمام این مدت در ترس و لرز بودم که نکند این زبان بسته ها به رحمت ایزدی بپیوندند.
امسال بهار دیدم که یکی یکی همچون شاخ شمشاد در حال برخاستن از خواب زمستانی هستند.
دردسرتان ندهم از بخت خوش ما امسال دوتایشان یکی یک شوخه انگور هم داده اند، قرمز که نه از رنگ قرمز تیره یعنی همان انگوری که برای درست کردن شراب قرمز بکار میبرند که هنوز همچون فرزند دلبندی ازشان مراقبت میکنم تا ببینم سال دیگر چه میشود.
بخاطر این نوزادان دلبندم امسال تصمیم گرفتم که گل خانه ای برایشان بسازم و آنها را به خانه و کاشانه ی اصلیشان منتقل کنم. همین موضوع شد که ما را دوهفته گرفتار باغچه کنی و سرهم کردن گلخانه کرد، گویا تا فردا یا پس فردا تمام خواهد شد ولی باور بفرمایید که دیگر نه کمر برایم مانده نه شکم، شکمم از این کار کوچک شد و کمرم مهرهایش جابجا ولی انگور بعمل آمد و به یاری خودم و هوای گرم توی گل خانه شاید تا دوسال دیگر شرابش را هم میل کنیم.
در بخش: بدون دسته بندی
25
Aug
2002
ضرورت بیداری
یکشنبه ی گذشته مطلبی رو نوشتم درمورد مانور جدید رژیم برای ادامه ی حیات ننگین خود یا بهتر بگویم مانوری که سلطان بهرمان از سالها پیش برای ادامه ی سلطه ی مافیای قدرت بکار میبرد. سلطان بهرمان گرچه در پست ولایت فقیه و یا ریاست جمهوری که دو پست اصلی و پرقدرت رژیم ملاها ست جای ندارد ولی ناگفته همه میدانند که چه کسی نخهای این خیمه شب بازی سیاسی را در دست دارد و هرگاه بخواهد این دو مفلوک را به آن جهتی که میخواهد هدایت میکند.
حزب کارگذاران که بوسیله ی تکنوکراتهای ملازاده اداره میشود بوسیله ی پدرخوانده ی خویش که او نیز کسی جز سلطان بهرمان نیست پایگذاری شد نه برای تکنوکراتها بلکه برای روز مبادا تا بتواند وسیله اعمال قدرت آقای بهرمانی شود. در آخر دوره ی ریاست جمهوری سلطان، زمانی که تمام تلاشهای او برای احراز پست دائمی ریاست جمهوری به نتیجه نرسید هم او بود که خاتمی را به میدان آورد و دیدیم که چگونه او را به این مقام رساند، حال که دوران خاتمی رو به اتمام است تلاشهای او آغاز شده تا بتواند از هم اکنون مهره ی بعدی خود را برای اینکار آماده کند و با این وسیله بتواند دوباره هشت سال دیگر به روش قبل سلطه ی بلامنازع خود را بر مملکت بی صاحب ایران بگستراند.
وظیفه ای که بر دوش دوستداران خاک پاک ایران است، برملاکردن حیله های سلطان بهرمان و افشاگری های ضروری برای جلوگیری از این خیمه شب بازی و از هم پاشیدن کل رژیم منفور ملایان است.
امید است که با یک بسیج همه جانبه ملت، برای تحریم انتخابات آینده به این کوردلان نشان دهیم که با ملتی روشن و آگاه طرفند و راهی بجز تسلیم برایشان نمانده استبه امید پیروزی ملت بر اعراب دد منش
در زیر به چند مطلب که در این مورد نوشته شده اشاره میکنم با امید به اینکه دیگران نیز سلاح قلم را بدست گیرند و بجنگ این کوردلان بروند.
مقاله فضول
مطلب (8/24/2002) شبح
متاسفانه این هم یک روشنفکر ما وطرز فکرش
در بخش: بدون دسته بندی
24
Aug
2002
خطوط قرمز
بحثی که در مورد آزادی بیان و عقیده درگرفت مرا بران داشت تا این مطلب را درمورد خطوط قرمز و باید ها و نباید ها بنویسم و نظر خودم را در این مورد بیان کنم امید دارم که دیگران در این بحث شرکت کنند و هم مرا وشاید دیگران را در بیشتر درک کردن اینگونه مسائل یاری دهند.
چرا عنوان مطلب را خطوط قرمز نامیدم به دودلیل، دلیل اول آنکه اگر ما (از ما منظورم ایرانیان است) خطوط قرمزی داشتیم شاید زودتر درمقابل حکومت اسلامی دست به مخالفت میزدیم و شاید بوسیله ی این روش از رفتن انقلاب به بستری که همه میدانیم جلوگیری میشد. دلیل دوم همزیستی با دیگران است.
این امر بديهی است که هیچگاه در هیچ کجای دنیا نمیتوان ملتی را پرورش داد كه بتوانند باهم و بدون داشتن اختلاف سلیقه و نظر زندگی کند. پس راه و چاره چیزی نیست جز همزیستی مسالمت آميز و احترام به حقوق ديگر شهروندان ضمن آمادگي پذيرش نظرات بهتر ديگران و بحث سازنده و پيش برنده با نظرات خود، همان نوع همزیستی که قبل از انقلاب بین گروههای مختلف کم و بیش وجود داشت، گرچه یک همزیستی کامل و واقعيت گرا نبود ولی بمراتب بهتر از چیزی بود که امروز وجود دارد.
برای اجرای پروژه بالا (همزیستی) نیاز به ترسیم خطوط قرمز این همزیستی است تا بوسیله ی این خطوط گروهای مختلف بتوانند بدون اصطکاک با هم زندگی کنند. برای روشن شدن مطلب مثالهایی میزنم: اختلافات در یوگوسلاوی سابق را میتوان یک نمونه از این مشکلات نام برد، یا چرا راه دوری برویم گروه های شدیدآ مذهبی در ایران (حزب الله) را درمقابل باقیمانده ملت در نظر بگیرید، گرچه در ایران امروز گروههای دیگر هم زندگی میکنند ولی بطور مشخص مشکل اصلی بین کل جامعه است با این گروه، حتی بجرات میتوان گفت که گروهای اتنیک در ایران نیز مشکل همزیستی ندارند که در مورد قبل یعنی حزب الله و باقیمانده ی ملت وجود دارد.
همانطور که همه آگاهند گروهای حزب الله با ترسیم خطوط قرمز خود که احتیاج به هیچ توضیحی ندارد، این گروه با ترسیم کردن خط قرمزی پيوسته به حریم تمامی ملت تجاوز میکند و مدام در حال گشادکردن مرزهای خودی و تنگ کردن مرزهای دیگران (دگر اندیشان) است و اینکار باعث بروز تنش های شدیدی در اجتماع ميشود و بگمان نگارنده اگر اینگروه را با صربها در يوگوسلاوی سابق مقایسه کنیم به اغراق نگفته ایم.
این خطوط قرمز باید چنان باشند که همدیگر را قطع نکنند وگرنه همان پیش خواهد آمد که در ایران بوضوح در این 23 سال شاهدش هستیم. چرا مردم با این هجوم حزب الله از روز اول مبارزه نكردند یا اینکه بهتر بگویم چرا گروها بطور همگام با هم اینکار را نکردند، چون همانطور که میدانیم مخالفتهایی بس شدید با رژیم از روز اول شد ولی دریغ که این مخالفت ها هماهنگ نبود، چرا!؟ چون خطوط قرمز مشخس نشده بود چون هر گروهی فقط خطوط قرمز خودش را درنظر میگرفت و به خطوط دیگران اهمیتی نمیداد. اگر خاطرتان باشد (آنهایی که در اوایل انقلاب زیستند) زنان بعنوان یک گروه بخاطر تجاوزاتی که به آزادی هایشان میشد مبارزاتی کردند ولی دریغ که هیچ گروهی با آنان همکاری نکرد و یا حتی در خود اینگروه نیز هماهنگی وجود نداشت. این مثال را میتوان برای همه ی گروها زد، کمونیستها، کردها، لامذهبها ،ملی مذهبی ها و خلاصه همه و همه.
اگر گروهایی که همگی بنحوی با رژیم ملاها درگیری داشتند به عقاید هم احترام میگذاشتند، حداقل مجبور میشدند کمی از حقوق یکدیگر دفاع کنند و این هماهنگی باعث میشد تا حزب الله هیچگاه نتواند با این سرعت گروه گروه را از میدان مبارزه خارج کند و خود جای همه را بگیرد.
این مشکل خطوط در آینده نه چندان دور نیز مشکل ساز خواهد بود، اگر باز به راه گذشته ادامه دهیم.
پس بیاید با ترسیم این مرزها و احترام به آنها و دفاع از تمام مرزها نه فقط مرزهایی که آزادی های ما را تامین میکند، بلکه دفاع از آزادی دیگران را هم بعنوان یک اصل بپذیریم، تا شاید در زمانی که مرزهای ما مورد تجاوز قرار گرفت، دیگران بیاری ما بیایند و این روش باعث کشت و پرورش درخت تن و مند دمکراسی در ایران شود.
به امید آن روز
در بخش: بدون دسته بندی
23
Aug
2002
سکس و اینجور چیزا
این مساله ی وبلاگ سکسی گویا ول کن حُسن آقا نیست. شاید حق با شما باشد اگر بخودتان بگویید: “مگر مرض داری مرد که اینقدر خودت را به پرو پای این و آن می پیچی!؟” پاسخ من هم این است: ” حا کاکو شاید مرض دارم شاید هم نه، از سر دلسوزی است که مینویسم. امروز مجبور شدم این مطالب توت فرنگی را بخونم. بله مینویسم مجبور شدم زیرا کارهای مهمتری دارم که از خوندن یک وبلاگ بی ارزش مهمتر است. ولی اینجا مساله مهم تر از سکس و اینجور چیزهاست، اینجا مساله آزادی بیان است. حال برویم سر مطالب یا بهتر است بگویم مطلب این وبلاگ من وقت و حوصله اینکه همه را بخونم ندارم ولی فقط دو مطلبش را خوندم تا زمینه ی نوشتن این سطور را بیابم.
مطلب Tuesday, August 20, 2002 خانمی که بنام مینا ست هیچگونه ایرادی ندارد، بجز اینکه آنرا به اشخاصی که میخواهند مطالب درست و حسابی بخونند پیشنهاد نمیکنم.
مطلب دوم مربوط میشود به آقای محسن بتاریخ Saturday, August 17, 2002 برعکس مطلب اول این مطلب نکاتی داره که قابل بررسی است. این نکات را تا آنجا که به حجم این نوشته اجازه بده یک به یک بررسی میکنم و سعی خواهم کرد مطالبش را با محک دمکراسی نروژی بررسی کنم، نپرسید چرا دمکراسی نروژی چون بهتر از دیگر دوموکراسی هاست.
او اینگونه شروع میکند:
“اول از همه بگم که من مخلص همه خانم بيارها و خانم بکنها و خانم نکنها هستم ولی بيش از 100 تا ايميل از جوانان غيور اين مرز و بوم دريافت کردم که از من خواستن بهشون ياد بدم که چطوری دخترها رو گول بزنن و ببرن خونه و بعد از اينکه دختره رو بردن خونه چطوری ترتيبش رو بدن.”
بررسی:
محسن آقا با دیدی شدیآ شبیه ملاها به خانمها نگاه میکند، در دید او خانمها با “خانم” و فاحشه مقایسه میشوند یا حد اقل کنار هم گذاشته میشوند، درضمن او با نگاهش در پاراگراف اول مرد را بصورت انسانی برتر و مالک و خلاصه خانمها را بازیچه ی دست مردان می نگرد. گرچه گمان میکنم که او خانمها را با فاحشه اشتباه گرفته یا مخصوصآ اینگونه این دو گونه انسان را با هم برابر میکند. درصورتی که ایشان در نروژ زندگی میکرد مطمئنآ با سازمانهای زنان مشکل پیدا میکرد و شاید مجبور میشد در یک دادگاه از خود بخاطر توهین به زنان دفاع کند.
در پاراگراف دوم ایشان، وضع از اینهم بدتر میشود و شروع میکند به توهین های بیشتر، به این جمله او توجه کنید”که همه دخترها اتوماتيک وار آماده اومدن به خونه و سکس هستند ” این آقا مثل اینه که خیلی از خودش راضی هست و گویی که دختر ها فقط آماده هستند که خود را دربست در اختیار ایشون بگذارند، این قسمت هم برمیگرده به افکار و دید صد درصد مذهبی (اسلامی) و آموزشهایی که جوانان در این 23 سال در جمهوری اسلامی دیده اند.
در پاراگراف بعد بهمان روش، حاج آقا به خالی بستن ادامه میده و مخصوصآ در جمله ای که مینویسه “ميتونيد با تکرار اين جمله بصورت روزانه 3 بار موجبات خر کردنشون رو فراهم کنيد” در تمام طول “مقاله ی! تحقیقی!” آقا چیزی بنام احترام برای زن وجود ندارد و بطور کلی این جوان عزیز نیاز به یک دوره طولانی روان کاوی و روان درمانی داره تا بتواند خود را از عقده های جنسی که در این 23 سال حکومت آخوندی به او تزریق شده نجات دهد.
در پاراگراف آخر وضع طوری میشه که بایستی گفت این آقا زاده برای جامعه خطرناک هست، این مطلبش رو بخونید: در قسمت بعدی ميتونيد ادامه درس رو پيگيري كنيد و نحوه تجاوز در منزل به يک دختر معصوم را آموزش خواهم داد” لغت تجاوز بتنهایی جرم محسوب میشود و چون این آقا در حال درس دادن این کار است اگر کسی از خوانندگان ایشان به دختری تجاوز کند و کار به محاکم نروژ کشیده بشود مطمئنآ حاج آقا بعنوان تحریک کنند مجازات خواهد شد.
نتیجه گیری کلی: مطالب ایشان بطورکلی ربطی به سکس و اینگونه چیزها ندارد و بیشتر در حال تحقیر زن بعنوان یک انسان است. درحقیقت میتوان گفت که اورا نمیتوان مجازات کرد چون اینها مشکلات روانی است که فقط و فقط بخاطر زیستن در مملکت آخوندی او وشاید جوانهان دیگری را بکام خود کشیده است.
درخاتمه برای آندوستانی که به این وبلاگ مراجعه میکنند باید بگویم که برای یافتن اطلاعات در مورد مسایل مربوط به رابطه دختر و پسر بهتر است به منابع دیگر رجوع کنند. باور بفرمایید چنانچه متدهای تدریس شده بوسیله ی محسن آقا را بکار گیرند حاصلی جز تنها زیستن در زندگی نسیبتان نخواهد شد، این را از من که کمی بیشتر تجربه دارم قبول کنید.
بی شک نیاز زیادی به منابعی که بتوانند در مورد مسایل جنسی با جوانان رابطه برقرار کنند وجود دارد ولی نه از این نوعش.
درضمن باز هم میگویم با سانسور حتی در مورد چنین وبلاگهایی مخالفم ولی با نقدشان کاملآ موافقم و حتی آنرا لازم میدانم.
در بخش: بدون دسته بندی
22
Aug
2002
ورودی و خروجی یکی است
این سخنان گهر بار را ازعباس آقای عبدی بخوانید:
براي بررسي عملكرد دولت خاتمي ابتدا بايد ورودي و خروجي سيستم را بررسي كرد. اگر خروجي سيستم، بهتر از ورودي آن بود، بايد ديد آيا امكاني بهتر از آن نيز وجود داشته است يا خير؟ بعلاوه فكر ميكنم ارزيابي عملكرد هر سيستمي را غير از ورودي و خروجي، بايد مرتبط با زمينهي كلي كه در آن بازي ميكنند، در نظر گرفت. مثلا وقتي كه ميخواهيد راجع به اينكه يك تيم فوتبال خوب بازي ميكند يا خير قضاوت كنيد، نميتوان تيمي كه بر روي چمن بسيار صاف بازي ميكند را با تيمي كه بر روي زمين سنگلاخ و باتلاقي بازي ميكند، مقايسه كرد.
وي ادامه داد: زمين سياست در ايران همان زمين سنگلاخي است كه داور نيز در آن يكطرفه قضاوت ميكند و هر وقت كه بخواهي گل بزني مورد محاكمه يا ضرب و شتم قرار مي گيري و اگر هم گل بزني به حساب طرف مقابل ميگذارند. بنابراين ارزيابي عملكرد دولت به صورت جزء به جزء امكانپذير نيست. به علاوه اينكه چه بسا بازيكنان خوب اصلا حاضر نگردند در اين زمين وارد بازي شوند، نه تنها حاضر نميشوند، بلكه بازيكنان خوب هم شناخته نميشود. وقتي زمين آنقدر خراب است كه تمام سيستم را خراب ميكند، شما حتي نميتوانيد متوجه شويد چه فردي خوب و چه فردي بد بازي ميكند.
حُسن آقا:
خوب جناب آقای روشنفکر! این که شما ترسیم کردی که خریت محض است که، یعنی شما (اصلاح طلبان) تا این درجه از بی درایتی رسیده اید که در اینچنین بازی شرکت میکنید!!؟؟ یا شاید شما هم در همان طرف بازی میکیند و این ملت بدبخت است که در زمین سنگلاخی بازی میکند، یا بهتربگوییم به بازی گرفته شده است وگرنه هیچ منظقی بشما (اصلاح طلبان) این اجازه را نمیدهد که در این چنین شرایطی بازی را ادامه دهید چون عاقبت چنین بازی باخت و باز باخت و در آخر باخت و نتیجه اش میشود 100 بر 0 بنفع ولایت وقیه. این آقای روشنفکر میگوید باید ورودی و خروجی این سیستم را بررسی کرد… ” آقا جان بررسی نمیخواهد حساب سر انگشتی نشان میدهد که در هرکجای دنیا هر رئیس جمهوری که 80 درصد آرا را بیارد میتواند همه چیز را تغیر دهد، حال شما با داشتن 80 درصد مجلس و 80 آرا برای رئیس جمهور ارزان هم که حساب کنیم 80% ورودی این سیستم است خروجی را هم که همگی میدانیم چیزی در حدود صفر است.
پس با ملت است که خود را از این بازی بی حاصل کناره بکشد و اجازه دهد طرفداران ولایت وقیه خود در این بازی هم بازیگر هم داور و هم تماشاچی باشند، تا ملل دنیا بدانند که این ملت در حال حاضر نماینده ای در جهان ندارد.
در بخش: بدون دسته بندی
22
Aug
2002
فضول را امروز حتمآ بخوانید، مطلب خوبی دارد در مورد خاتمی و مهاجراني، گرچه فضول را همیشه باید خواند ولی مطلب امروزش تحلیلی است که همگی به آن نیاز داریم. فضول را همیشه بخوانید چون تحلیلهایش بی نظیرند، او آگاه است به مسایل ایران و از همه مهم تر از بطن اتفاقات تهران سخن میگوید نه مثل ما از هزاران کیلومتر آن طرف تر.
در بخش: بدون دسته بندی