10
Sep
2002
این مطلب را همین حالا از وبلاگ امید کپی کردم. کل مطلب نیست ولی این قسمتش را که از همه مهمتر بود کپی کردم که درصورتی که او را هم مجبور به پاک کردن کنند و او را هم به همان دردی دچار کنند که هیس را کردند. همانطور که پیشتر هم گفتم مثل اینکه امید زده به سیم آخر. این را هم برای امید مینویسم: دوست عزیز این گونه نوشتن تو مایه افتخار است ولی در شرایط امروز ایران بهتر این بود که اینگونه اطلاعات را در کانال های بدون اسم مینوشتی نه اینکه خود را بخطر بیندازی، اثر اینکار تقریبآ یکی است.
این هم قسمتی از مطلب:
این نوشته در واقع قرار نبود هیچ ربطی به نوشآذر داشته باشد، بلکه دربارهیِ موضوعی بود که در دانشگاه شنیدم. پروژهیی در دانشکدهیِ ما وجود دارد، با نامِ «امنیتِ شبکه» (هرچند نباید اینچیزها را در اینجا و با این صراحت بیان کنم.)، که بعضی از دانشجویانِ قوی که میشناسم (دورادور اکثراً) در آن فعالیت میکنند یا کردهاند، دیروز برایم گفتند که قسمتِ عمدهیِ این پروژه نوشتنِ نرمافزارهایِ مناسب برایِ فیلتر کردنِ منابعِ اینترنتی و کنترلِ کاربران است، و اکنون فیلترهایِ نوشته شده به دستِ آنان در دانشگاه استفاده میشوند، و اگر نتیجه مناسب باشد، برایِ فیلتر کردنِ اینترنتِ کشور از حاصلِ کارِ این افراد استفاده خواهد شد. نمیدانم چهگونه ممکن است انسانی بپذیرد در کاری با چنان هدفی همکاری کند، ولی میبینیم که هستند، و جمعی کثیر نیز هستند، و اگر راه دهند، کثیرتر نیز هستند، و تنها چیزی که موردِ توجه قرار نمیگیرد، همان مردمیست که بمبِ اتم قرار است بر سرِشان بیفتد. البته موضوع آنقدرها هم جدید نیستند، پیشترها هم دیده بودیم کسانی را که به خاطرِ پول برایِ سپاه کار میکنند، یا برایِ آنکه سربازییِ خود را در نقطهیی خوشآبوهواتر بگذرانند، یا افرادی را که با وزارتِ اطلاعات همکاری میکنند، یا آنان که بلاگر و یاهویِ فارسییِ سفارشی مینویسند.
در بخش: بدون دسته بندی
09
Sep
2002
دیروز یکشنبه بود و طبق معمول روز تعطیلی، تصمیم گرفتم یک سرکی به مدارک، نامه ها و اشیاء عتیقه ام بکشم. در این کنکاش 2 ساعته به یک رسید بانکی برخوردم که خیلی جالب بود تصمیم گرفتم داده های این رسید بانکی را به اطلاعتان برسانم.
زمانی که از ایران برای تحصیل میخواستم به فرانسه برم پدر بزرگوار یک مقدار پول ناقابل داد حُسن آقا و گوشزد کرد که: “حواسته جمع کن رندان کلاه سرت نذارن چون من تا یک سال دیگه پولی نمیفرسم”. گمان میکنید که اون مبلغ چقدر بود؟
گمان نکنید خودم بهتون میگم. اون مبلغ ناقابلی بود درحدود 12600 فرانک فرانسه، خوب حالو فکرمیکنین چند تومن من داده باشم خوبه برای تبدیل این همه پول چیزی در حدود 15000 تومن، زیادحساب نکنین چون کلتون سوت میکشه، فقط همینو بهتون بگم که من اون موقع 400 فرانک در ماه میدادم اجاره ی یک اطاق زیر شربانی توی ناف پاریس، 120 فرانک میدادم کلاس فرانسه، یک نیم لیتر آبجو بود 90 سانتیم (یک فرانک 100 سانتیم است) و یک قهوه اکسپرسو بود 60 سانتیم، یی نون بگت بود 70 سانتیم. البته اون موقع هنوز سارتر زنده بود و خمینی تازه رسیده بود ایران و هنوز عرق راهش خشک نشده بود که بتونه برینه تو اون مملکت. آقا جان، من با اون پول یک سال زندگی کردم البته هر از گاهی یک شغل حمالی چیزی پیدا میکردیم یک 100 ، 200 فرانکی به دارایمون اضافه میکردیم ولی نه بیشتر. یک چز دیگه هم بگم که بتونید بهتر مقایسش کنید این عددها رو. من چند ماه قبلش سرباز بودم (گروهبان 3 ) حقوق میگرفتم 790 تومن در ماه، حقوق یه معلم بود بگمانم 5000 تومن در ماه. حالو فهمیدین ملاها چه بروزمون آوردن!؟
در بخش: بدون دسته بندی
09
Sep
2002
بشتابید
آقا جان اگه فکر میکنید حُسن اقا کس شعر میگه برین اینو بخونین و مخصوصآ کامنتهای ملت رو بخونید، البته از قبل به اونهایی که دندون مصنوعی دارند هشدار میدم با دهن بسته بخندند.
در بخش: بدون دسته بندی
09
Sep
2002
سخنان گوه هربار حجتالاسلام والمسلمين حسيني بوشهري:
مدير حوزهي علميهي قم يكي از تهديدات روحانيت را خطر روشنفكرزدگي ذكر كرد و گفت: هر وقت كه روحانيت به اين آفت دچار شده، هم خود را از دست داده و هم از مردم جدا شده است.
حُسن آقا: ای آقا مگه میشه جونه شما روحانبت تا آنجایی که ما میدانیم از کون حضرت محمد افتاده بیرون پس اصلآ امکان نداره روشنفکر و تجدد طلب باشد.
حاج آقا میفرمایند: روحانيت همچنان در قلب مردم جاي دارد و روحانيون و علما هميشه در كنار مردم بودهاند و خواهند ماند.
حُسن آقا: بیخود نیست مردم دائم سکته ی ناقص میکنن ، در ضمن به ملت هشدار میدم مواظب باشید جیبتون رو نبرن چون نزدیک شدن ملا همانا و بریدن جیب شما همان.
در بخش: بدون دسته بندی
09
Sep
2002
چه ميكنيم، چه ميخواهيم ، چرا ميخواهيم ،با كه و چگونه؟
(قسمت چهارم) (قسمت اول) (قسمت دوم) (قسمت سوم)
اروپا ، اتحاديه اروپا با برداشتن گامي بزرگ در زمينه يگانه و منسجم ساختن كشورهاي اروپايي چهارمين حلقه را در اين زنجير تشكيل ميدهد. كشورهاي اروپايي در حاليكه در بسياري از زمينه ها مانند واحد پول مشترك، اخذ تصميمات مشترك در زمينه هاي كشاورزي و ماهيگيري ، هماهنگ ساختن نسبي سياست اروپايي به اتحادي كمابيش با قوام دست يافته اند ولي هنوز خصوصيات ملي خود را كاملاْ به كنار نگداشته و منافع ملي خود را مد نظر دارند. اين اتحاديه را كه راهي طولاني پيموده و راهي بس طولاني تر براي اتحاد كامل در پيش رو دارد نميتوان با ايالات ابتدايي آمريكا در برهه زماني استقلالشان مقايسه نمود. از ويژگيهاي منحصر بفرد اتحاديه اروپا يكي متقبل شدن فوري پس از پيدايش نقشي جهاني ميباشد كه چندان هم به مزاج آمريكاي دوست خوش نميآيد بخصوص اينكه اين نقش هميشه با سياستهاي جهانشمول و اقتصادي آمريكا نه تنها همگامي ندارد، كه خود از رقيبان بلاواسطه اش بشمار ميرود.
اروپا در زمينه نفت به ميزان شصت در صد و در زمينه گاز به مقدار سي درصد به كشورهاي حوزه خليج پارس و كشورهاي شمال آفريقا وابسته ميباشد و با افول ميزان ذخاير نفت درياي شمال و رشد بيشتر اقتصادي، اين وابستگي افزايش نيز ميابد و اكنون كه با وجود كشورهاي حوزه حزر، صادر كنندگان تازه اي به بازار جهاني انرژي وارد شده اند، مسير واردان انرژي خام ميتواند كه تغيير يابد. رهبري سياسي اروپاي متحد هنوز فاقد يك ديدگاه مشترك سياسي است و اين دقيقاْ همان چيزي است كه تا كنون از اتحاديه اروپا تنها شريكي اقتصادي در ايفاي سياست جهاني ساخته است كه از اعمال نفوذ سياسي و بعضاْ نيز اقتصادي باز داشته ميشود. با در نظر گرفتن اينكه يك سياست امنيتي و دفاعي اروپايي روزي كامل ميگردد، ميتوان تصور نمود كه اين اتحاديه نقشي فعالتر را در زمينه اعمال نفوذ بعهده بگيرد ولي پيش از آن بايستي كه مواضع كشورهايي نظير انگلستان كه نقش رفيق دزد و شريك قافله را در آن اجرا ميكنند ( بدين معني كه هم عضوي از اتحاديه اروپا ميباشند و هم پشتيباني كامل و بلا منازع از سياستهاي آمريكا ميكنند) كاملاْ روشن و مشخص گردد. اما مجموعاْ سياستهاي امنيتي و خارجي اتحاديه اروپا در حال شكل گيري است و اين سياستها با سياست آمريكا در همه زمينه ها همسو نيستند. براي مثال ايران را ميتوان نام برد كه اروپا به آن به عنوان شريكي كليدي اقتصادي و سياسي كه مابين دو حوزه خليج فارس و درياي خزر نشسته است مينگرد و شايد به خاطر همين نيز باشد كه چندان با آمريكاي مايل به حمله به عراق همنفسي نميكند زيرا از اين بيم دارد كه اين كشور در بين دو نوك گازانبر افغانستان آمريكايي و عراق آمريكايي تنها بماند و به مرور ايام خود به كام ديگران فرو رود، به خصوص كه قدرتمداران ايران بارها نشان دادند كه براي ماندن بر سرير قدرت با هركس حاضر به همكاري هستند و اين را مذاكرات غير رسمي و غير دولتي پيدا و نهانشان با آمريكائيها نشان ميداد. فقدان رهبري كاردان، اينده نگر، دلسوز و متمايل به درون در ايران ، اروپائيان را نيز آزار داده و نگران ميسازد.
اروپا همچنين با اين سياست آمريكا كه ميخواهد از تركيه بعنوان محرك اصلي در آسياي ميانه استفاده كند همنظر نيست و از برداشت آمريكا كه ميخواهد از تركيه بعنوان كشور اصلي براي حمل نفت و گاز استفاده كند، پشتيباني نمينمايد.
نتيجه گيري دروني : اين است كه اين بازيهاي برونمرزي بر قدرتمداران ايران پوشيده نيست، هرچند كه شايستگي آنرا از خود نشان نداده اند تا در اين ميان منافع ملي و آينده ما را حفاظت و پشيباني نمايند. پرسش ديگر اينستكه ، تا چه حد مخالفين رژيم با اين بازيها آشنايي دارند و چه نقشي را ميتوانند در زمينه استقلال ملي و اقتصادي ايران بازي نمايند ، ضمن اينكه ايران را از گردونه جهاني باز ندارند و مصيبتهاي داخلي را نه تنها گسترش نداده بلكه با سرعت بكاهند.
آريو برزن
در بخش: بدون دسته بندی
08
Sep
2002
چسناله های حضرت مشکینی
اول از هرچیز به همگی گوشزد میکنم این سخنان کمی بوی الکل میدهد اگر به جفنگ گویی افتادم مرا میبخشید. امروز بسلامتی دوستی میخورم که دلش تنگ بود و نوشته بود که دلش میخواهد با دوستان شادخواری کنه، عجب لغت خوشکلی این لغت برای من کاملآ نا آشناست چون زمانی که ما در ایران بودیم میگفتیم عرق خوری ولی خوب دیگه آدم تحول پیدا میکنه و حتمآ امروز در ایران میگویند شادخواری چون کاری است برخلاف آنچه جمهوری لجن میخواهد درنتیجه شاد است.
آقا جان خیلی دلم میخواست با تو میخوردم ولی اشکالی ندارد بخاطر تو مست میکنم. من معمولآ با عرق اصلآ حال نمیکنم در عوض یا آبجو میخورم یا شراب. تابستانها بیشتر آبجو میخورم و جمعه شبها شراب. بنازم به این جمله عجب جمله درو و داغونی شد. اشکالی نداره بی خیال.
صبر کنید من برم یه آبج دیگه بیارم…..
آومدم آقا جان صبر کن من این آبج را باز کنم…، گایدمش مثل شاش خر بود از بس که گرم بود. از توی زیر زمین آوردم چون توی یخچال تمان شده بود. خیلی جالبه ها بعضی از این حروف نوشته نمیشه یا بخاطر مستی هست یا این PC ما هم مذهبی شده، بخاطر همین هم اعتصاب کرده. سلامتی. قربان به همگی که عرض بشه داشتم میگفتم . یک دوستی ما اینجا داریم خیلی پسر گلی هست ولی یک مادر داره انگار عجوزه، از اون خر مذهبی هاست. سلامتی. صبر کنید یه سیگار پیچیدنی بیارم…. میبخشید، کجا بودم!؟ چیچی میگفتم!؟ آره رفتم بشاشم به جمال خمینی، میدونید من وقتی میرم توالت نمیگم میخوام برم توالت میگم میخوام برم سر قبر خمینی، سلامتی هرچی مرده، نابودی هرچی نامرده.
آی آقا مثل ایکه نحوست خمینی مارو گرفت! نزدیک بود قوطی آبج بریزه روی keyboard . خدا به خیر کرد، اماکن نه خدا زیرا ما بخدا اعتقادی نداریم فقط به آبج و شراب اعتقاد داریم. میگفتم، راستی چی چی میگفتم!؟ عجب آبجی بود به جان همگی نشه نشه کرد مارو میخوایت اسمشو بهتون بگم اگه خواستید بخرید از این مدل بخرید، اسمش هست: Grans FATØl بزار ترجمه هم بکنم، Gran یک ده کورکی هست همین دوروبرا و FATØl یعنی آبج بشکه میدونم عجب کس خولهایی هستند این نروژی ها! آبج توی قوطی میفروشن درعوض اسمش رو میذارن آبج بشکه درست مثل خمینی بما گفت آزادی استقلال جمهوری اسلامی درعوض مثل خر رنگ کرده که به جای گورخر میفروشن به ما فقط اسلام داد خواهرش و گاییدم.
چی چی شد این مطلب امروز!! من فکر کنم از این به بعد هر روز یک چند لیتری آبج بخورم بعد بنویسم چه خوب مینویسم ها، سلامتی همه مردا نابودی همه نامردا.
ای آقا این دوباره که تمام شد این لامسب نوشته نیم لیتر ولی گمان کنم ربع لیتر هم نیست! ما فکر میکردیم نروژی ها آدمای ساف و صادقی هستند از قرار ملوم اینا هم دزد از آب در اومدن.
صبر کنید آقا یک نیم لیتر!!!! دیگه بیارم…. باور کنید زنم چپ چپ نیگا میکرد فکر میکرد زده بسرم هی رو میرم تو زیر زمینی با یه آبج میام بالا میگه هی هو مس نکنی!! گفتم جیش داری برو جلو ما مس کنیم!!؟ حُسن آقا ظرفیتش بیشتر از ایناس.
سلامتی هرچی مرده نابودی هرچی مذهبی ه . چی داشتم تعریف میکردم!؟ یادم رفت بی خیال! صبر کنید یک سیگار دیگه بپیچم!!!!؟؟؟؟؟ ما اومدیم، یه چیزی براتون تعریف کنم بخندیت، ده پونزده ساه پیش آقا جون اومده بود نروژ رفته بود توی تاقچه ما یک بطری کنیاک ناپلئون داشتیم خیلی آنتیک، من هم خونه نبودم اومده بود باز کنه بخوره والده جلوشو گرفته بود گفته بود No no no حُسن آقا خیلی faché میشه یعنی حُسن آقا عصبانی میشه، حاج آقای بیچاره نفهمیده بود faché یعنی چیچی خلاصه خیلی دمق شده بود. وقتی ما اومدیم خونه دیدیم حاج آقا مثل برج زهر مار نشسته، پرسیدم چی شده، گفت آقا جان والده به ما میگه نخور حُسن آقا فیشه. مارو میگی داشتیم از خنده روده بر میشدیم نمیدونستیم چی بگم. خلاصه واسه حاج آقا توضیح دادیم که آقا جان این بطری رو گذاشتیم بری روزی که خمینی به جهنم رفت باز کنیم حالا موقش نیست. حاج آقا پاسخش جالب بود ایشان فرمودند “خوب اینو میگفت احتیاج به دعوا نداشت، فیشه میشه دیگه چی هست” توی این ماجرا از همه چیز قشنگ تر “faché میشه” بود به مادام میگم خوب چرا بهش میگی faché میشه!؟ حاج اقا که فرانسه نمیفهمه چه فرقی میکنه تو نروژی بگی یا فرانسه!؟ میگه خوب فکر کردم فرانسه بین المللی تره شاید بفهمه، گفت خانم جان آین حاج آقا که میبینی زبونی بجز فارسی سرش نمیشه تازه اگه اونو هم با لحجه ی شیرازی بهش بگی وگرنه همونو هم نمیفهمه، فرقی نمیکنه تو چی بگی نروژی یا فرانسه.
عجب مطلبی شد این مطلب امشب ها!!! من شاید هرشب یه چند لیتر بخورم بعد بنویسم! راستی مطلب اصلآ به تیترش نمیخوره! اشکال نداره این هم مطلب امشب: راستی من امشب بدون تصحیح پابلیش میکنم غلط ملط املایی داشت میبخشید خلاصه.
اینم مطلب امشب:
وي افزود: شرع و كتاب ما، حرف اول و آخر را در معنويات ميزند و خدا در دنيا وعده داده كه همه را تحت يك حكومت عدل و قسط در خواهد آورد و اداره خواهد كرد.
رييس مجلس خبرگان تصريح كرد: مكتب ما، امتحان خود را در صدر اول داد و امروز در ايران هم {امتحان} ميدهد، اگر نقصي باشد، از هواي نفس بشر و شياطين انس و جن است. دنيا بداند وعدههاي مكرر الهي محقق خواهد شد و روزي جامعهي بشري زير خيمهي اسلام خواهد آمد و بر باطل خط بطلان كشيده خواهد شد، بشر را در تربيت خود آنچنان تكامل خواهد بخشيد كه اگر بار ديگر به دنيا بياييم، خواهيم ديد كه وسايل كشندهاي مانند توپ و مسلسل و غيره، در موزهها به نشانهي وحشيگري بشري، نگه داشته شده است.
حال شما بگویید من مستم یا این حاج آقا!؟
در بخش: بدون دسته بندی
08
Sep
2002
ما و آزادی بیان
این هم چکیده ای از نظر کسانی که درمورد وبلاگ عمومی و آزادی بیان و راهکارهای اجرای آن نوشتند و علاقمندانه تعقیب کردند. قبل از هرچیز بایستی بگویم که کسانی که نظر ندادند یعنی نظر دیگران را قبول میکنند این رسم و روش دمکراسی است، اگر به پای صندوق رای نرفتی بعدآ بایستی با مدارا رفتار کنی. من بطور خلاصه نظر دوستان را منعکس میکنم گرچه دوست داشتم که تعداد بیشتری در این بحث شرکت کنند، بقولی کاچی بعض هیچی.
اول از فضولک شروع میکنم چون بحث با او آغاز شد. چنین که از نظر او برداشت کرده ام اصل گفته او بر محور چند صفحه ای کردن وبلاگ عمومی دور میزند به اینصورت که معرفی وبلاگهای پرنو در یک صفحه ی جداگانه نوشته شود او میگوید با نظر امید و پاگنده موافق است یعنی یک نوع دوصفحه ای کردن یا اینکه راهکار دیگری که قابل اجرا باشد. بطور کلی برداشت من از بحث او این است که مطالب حساس با کلیک اول قابل رویت نباشد و قبل از نشان دادن مطلب یک اخطار به بیننده داده شود. این روش را هم همانطور که گفتم میلانی و پاگنده هم پیشنهاد کرده اند.
امید تاکیدش بیشتر بر این است که چیزی از نوشته ها کم و کسر نشود و او هم پیشنهاد طبقه بندی کردن نوشته ها را میدهد، گرچه باید بگویم که من خودم هنوز درست متوجه این طبقه بندی نشده ام که چگونه میتوان از نظر تکنیکی بدون داشتن دو صفحه جداگانه مطالب را طبقه بندی کرد.
پاگنده و گل کو هم در یک نظر مشترکند و آن هم این است که وبلاگ عمومی بایستی به صورت یک نشریه قانونمند شود، در این مورد پاگنده مینویسد “به نظر من وبلاگ عمومي چيزي شبيه به يک مجله است و مي تواند (اگر چه تا کنون چنين کاري نکرده) اقدام يه تدوين يک اساسنامه يا چارچوب براي درج مطالب بکند همچنانکه هر نشريه يي سردبير دارد.” و چنانچه من درست درک کرده باشم این درست برعکس نظر امید است که میگوید: “من دوست دارم وبلاگِ عمومی مکانی عمومی برایِ معرفییِ همهیِ وبلاگها باشد، و نه نشریهیی با خطِ مشی و اهدافِ مشخص، مانندِ آهو و جارچی، بنابراین شخصاً با آن دوستِ عزیزی که اشاره کرده بود تنها محدودیتِ نوشتنِ مطلب در آن صحتِ مطالبِ منتشره باشد موافقام”.
نظر نورهود جالبترین است از نظر من، او چنین مینویسد:”نظر شخص من هم اينه که بهتره يک دسته بندي صورت بگيره. و بعد وبلاگها بر اساس آخرين مطلب که نوشتن توي اون دسته بندي قرار بگيرن. اينجوري مجبور نيستي که وبلاگ خاصي را دسته بندي کنيم. اين دسته بندي هر بار درباره مطلب آخر صورت ميگيره. و به نظر من مشکل دسته بندي موضوعي وبلاگها هم بطور کلي صورت نميگيره و هر باره تغيير خواهد کرد.”
من خودم هم همانطور که همه میدانند با سانسور شدیدآ مخالفم ولی همانطور که گفتم برای پربیننده کردن وبلاگ عمومی شاید مجبور باشیم کمی از خواسته هایمان را تعدیل کنیم تا اینکه همه بتوانند وبلاگ عمومی را بخوانند. این را هم که میگویم تعدیل منظور این نیست که چنان تیغ خودسانسوری برقرار کنیم که از آنطرف قضیه خارج شود. تعادل شاید بهتری لغتی باشد که میتوان بکار برد. درضمن از همه مهم تر این است که اگر خبرنگاری از وبلاگ عمومی کمی زیاده روی کرد از قیچی کردن شدیدآ خوداری کنیم و فقط به پند و اندرز قناعت کنیم تا شاید همگی بتوانیم در صلح و صفا درکنار هم زندگی کنیم. من مطلب جند وقت پیش نوشتم درمورد اینکه این ابزار وبلاگ نویسی میتواند وسیله ی خوبی باشد برای اطلاع رسانی و هدایت بخشی از افکار عمومی، امروز هم مطلبی را از فضول خواندم که چیزی بود در همین زمینه، باور بفرمایید ما وسیله ی خوبی را در اختیار داریم اگر بتوانیم از آن بخوبی استفاه کنیم نه برای توی سر هم زدن بلکه برای مبارزه با رژیم.
درخاتمه نظر دوست ناشناس را مطرح میکنم که میگویند:”یادتان باشد که هيچکس اين حق را از شما نگرفته که همزمان با معرفی يک وب لاگ ( برای نمونه ضد زن و يا جوکهای آقای رهام و برادران اخوان المهندسين اسلام) از زبان طنز و انتفاد پرهيز کنيد. نيازی هم نيست زياد بهداشتی باشيد.”
با امید اینکه چیزی را از قلم نینداخته باشم و نظر همگی را منتشر و امانت را در سخن رعایت کرده باشم. هنوز هم دیر نشده هر کس که خواست نظرش را بدهد، به امید آنکه این همه ابراز نظر را نورهود بعنوان دوستی و همیاری بپذیرد و نه یک امر ونهی، ما نه نکیر و منکر هستیم نه وزارت ارشاد اسلامی.
آمین یا رب العالمین
در بخش: بدون دسته بندی