26
Sep
2002
وحشت از وبلاگها
از چند هفته پیش که تبلیغات شدیدی روی وبلاگ نویسی و اینترنت شروع شد رژیم را روز به روز مصمم تر کرده تا بطریقی از مثمر سمر بودن اینترنت و وبلاگها در اطلاع رسانی جلوگیری کند. گرچه رژیم تلاش خود را بر روی وضع قوانینی برای مسدودکردن این روزنه کوچک کرده ولی بجای منتظر نشستن برای وضع چنین قوانینی شروع به خرابکار در اینگونه اطلاع رسانی میکند.
دوستان از قرار معلوم عده ای مزد بگیر در وبلاگستان شروع بکار کرده اند و از قول دیگران کامنت مینویسند و اسم و آدرس عوضی میدهند تا در وبلاگستان بسبک جمهوری لجن غوغا سلاری راه بیندازند. اگر مشاهده کرده باشید اینگونه نوشته ها اکثرآ از قول کسانی نوشته میشود که با رژیم سر مخالفت دارند و اغلب این کامنتها در وبلاگهای کسانی نوشته میشود که آنها نیز با رژیم مخالفند و اکثر این نوشته ها با توهین به صاحب وبلاگ از قول دیگران نوشته میشود تا از اتحادی که ممکن است بین وبلاگ نویسها پیش آید جلوگیری کنند و باعث جنگی روانی در این محیط شوند. یک روش برای مقابله با اینگونه مزدبگیران ملا منش خوداری از درگیر شدن با آنهاست تا خود بخود از این کار خسته شوند و گورشان را گم کرده به جد بزرگشان خمینی بپیوندند.
در بخش: بدون دسته بندی
25
Sep
2002
آسید مارو گرفتی!؟
فراخوان آ سید رو که حتمآ خوندید!؟ اگه نه برین بخونین چون یک سوال اساسی از همه ی دانش آموزا کرده و اون سوال اینه که:”ظرف شش ماه در زمینه شناخت علل عقب ماندگی ایران و راه های برون رفتن از آن تحقیق و نتیجه را به دولت اعلام کنید.”
خوب تا اینجاش که واقعآ بدون شوخی میشه گفت که این آ سید بهترین رئیس جمهور دنیاست. ولی مشکلی که پیش میاد این هست که شش ماه دیگه وقتی دانش آموزها بدون تحقیق(چون احتیاجی به تحقیق نداره و یک مشکل آشکار هست) کاشف بعمل آوردند که مشکل اصلی مملکت آخوند هست، بایستی دید که آسید اون روز چه عملی یا بهتر بگم چه عکس العملی انجام خواهد داد.
البته من فرض رو بر این میگیرم که حضرت رئیس جمهور بلانسبت نمیدونه مشکل مملکت چی چی هست و در اون صورت اصلآ لیاقت رئیس جمهور شدن رو نداره چون یک بچه اول ابتدائی هم مشکل ایران رو میدونه و اگر هم که این آسید میدونه و میخواد مردم رو سر کار بگذاره که فلان حُسن آقا به فلانش.
در بخش: بدون دسته بندی
25
Sep
2002
خرتو خر شدن اوضاع وبلاگستان
این مطلب را فقط در دفاع از امید مینویسم و نه کس دیگری، چون من مطالب امید را هرروز میخوانم و این را یک توهین به شعور خودم تلقی میکنم، زمانی که او را بدون مدرک به وابسته بودن متهم میکنند.
گویا آقای “نوش آذر” نامی شروع کرده به بد و بی راه گفتن به در ودیوار و از گلشیری و صمد شروع کرده تا حالا گویا رسیده به میلانی.
در دفاع از صمد و گلشيري که من کوچکتر از آن هستم که چیزی بنویسم فقط یک چیزی را به آقای نوش آذر گوشزد میکنم. دوست ناشناخته ی من شما در مقابل صمد مثل یک مورچه میمانید در مقابل یک کرگدن حالا فکرش را بکنید که یک مورچه شروع کند به یک کرگدن دِنگ زدن خوب خودتان حدس بزنید چه اتفاقی می افتد نیازی به توضیح نمی بینم.
در مورد میلانی هم باید بگویم که او تنها کسی است که در وبلاگستان با نام و نشانی خودش بطور صریح به سران رژیم حمله میکند و این بتنهایی برای من قابل تقدیر است و اگر شما چنانچه از سخنان امید بر می آیداو را به سرسپرده بودن به رژیم متهم کرده اید، بایستی به شما و این همه هوش و ذکاوتتان تبریک گفت.
در مورد صمد شما مینویسید:
در بخش: بدون دسته بندی
25
Sep
2002
بهوش باشید
این چند روز گذشته به چیزهایی برخورد کرده ام که مرا بر این امر بیشتر معتقد میکند که رژیم شدیدآ در محیط وبلاگها فعال شده، گرچه از قبل هم فعال بود ولی این فعالیت بمقدار زیادی شدت گرفته است. چند نمونه را مثال میزنم:
1. تعداد میلهای مشکوکی که دریافت میکنم شدیدآ افزایش یافته.
2. درگیری در وبلاگها زیاد شده و این درگیری بیشتر و بیشتر شخصی میشود بجای آنکه بروی عقیده و مرام وبلاگنویسان متمرکز باشد بر شخصیت آنها متمرکز شده است(بگمان من کسانی این درگیری را دامن میزنند).
3. سه مرتبه در این هفته کسانی سعی کرده اند Password حُسن آقا را بدست بیاورند البته با یک روش خیلی بچه گانه.
درزیر یکی از میلهایی را که از بلاگر دریافت کردم مشاهده میکنید فقط من بجای Password علامت “*” گذاشته ام، من گوشزد میکنم هیچگاه از بلاگر تقاضای پسورد نکرده ام :
Hello Hasan,
Someone (probably you) used the password request form at Blogger.com to generate this email. Here is the information requested:
password: ************
If you did not request this email, don’t worry about it. Someone is confused about what their username is. You are the only one who received this email.
Good luck and thanks for using Blogger.
این را نوشتم تا به مطلبی که چند روز است میخواهم بنویسم ولی متاسفانه وقتش را نمیکردم و امروز حتی با کمی ِ وقت آن را مینویسم برسم.
در بخش: بدون دسته بندی
24
Sep
2002
شیطان آمد
آقا جان بریت بخوانید این شیطان رجیم را که دوباره نوشتن شروع کرده و چه مینویسد البته این مرتبه با روحی پاک. این هم قسمتی از یکی از نوشته هایش:
حضرت فاطمه زهرا(س) ناگهان لرزشي خفيف کردند و دامن مطهرشان را جمع و جور نمودند. در حين جمع کردن دامنشان بودند که چشمان خوابناکم لحظه اي به جمال سفيدي ران ايشان مسخر گرديد. به يقيين خواب بودم ولي قسم جلاله ميخوردم که در داغي ناشي از ايمان بدن دخت گرامي خاتم الانبيا (ص) شريک بودم. مانند زائري مشتاق ضريح بوسه اي ديگر از روي دامن روانه ران مطهرشان کردم. حضرت زهرا(س) استغفرالله گويان پايشان را طوري تکان دادند تا از سنگيني سرم خلاص شوند اما گويي مشيت الهي بر آن بود که پاي مبارکشان خواب رفته و توان هيچ حرکتي نداشته باشند. سرم به ميان رانهاي مطهر فاطمه زهرا(س) افتاده بود. گويي از دريچه اي کوچک تمامي عطر و آرامش بهشت به سوي صورتم وزيدن گرفته بود. مانند تشنه اي بودم که بعد از روزها جستجو چشمه جوشاني را در صحراي سوزان يافته باشد. آيا خداوند متعال بهشت را به سويم روانه کرده بود؟ خود را بيشتر به دروازه بسته بهشت فشردم. …
در بخش: بدون دسته بندی
24
Sep
2002
نامه ی یک عاشق سینه چاک حُسن آقا
امروز میلی دریافت کردم با این محتوا:
بچه کونی مزلف! تو می خوای منو اتیش بزنی؟ مادری ازت بگام که دیگه خایه نکنی از این گه ها بخوری .بچه لاشی ان! تو تا زیر کیر من قدت نیست
اونوقت واسه ما شاخ شونه میگشی؟ کیر تو اون دهن بی مخت کثافتت! تو اگه خایه لا پات بود مردونه حرف می زدی نه بیای این و اونو بهم بریزی. اینا
رو بهت گفتم تا دوزاریت بیفته به بد کسی گیر دادی. خداوکیلی اگه دم دستم بودی همچین می کردمت که پزشگ قانونی نفهمه کار ادم بوده یا حیوان!
حالا خود انت می بینی چجوری ابجیت رو جلوی چشمت میگا م تا دیگه به پروپاچه زرنگتر از خودت نپیچی. چس اقا! کیر منو همیشه بالا سرت داشته
باش تا زبون درازی نکنی
اخه یه چیز! تو ان تیلیت بی خایه واسه ما شدی مبارز؟! تو که دماغتو بگیرن جون از کونت در میره میای گنده گوزی الکی میکنی؟ کس ننه عوضی! من
تو رو تمیز ضایعت میکنم تا دیگه جرعت نکنی دهنتو بیشتر از کوپنت باز کنی.ننه جنده اگه خایه داری از من تو وبلاگت بد بگو یا بیا تو وبلاگ خودم تا ببینی
چجوری ابجیت و میگام
راستی تو وبلاگ کربلائی رهام پیغام گذاشته بودی که برات دعا بنویسه؟! اینم دعا
برای سلامتی بدنت کیرم توی دهنت
افشین زند .صفر زن حسن اقا
یا علی بغل
فعلآ میل را داشته باشید تا هنگامی که پیگیری کردم و اگر توانستم پیدا کنم چه کسی آن را ارسال کرده اطلاعات بیشتری خواهم داد.
در بخش: بدون دسته بندی
22
Sep
2002
عافیت و موقعیت طلب چه مشخصاتی دارد، اصلاح طلب کیست!
دوستان گرامی و مخصوصآ دوست عزیز محمد این مطلب رو که قول داده بودم امروز در پاسخ به کامنتهای شما ها مینویسم با این امید که بتوانم تا اندازه ای از این همه سیاست بازی و معرکه گیری عده ای پرده بردارم و مخصوصآ مطلبم را روی گنجی متمرکز میکنم تا شاید پرده از چهره ی یک قهرمان قلابی بردارم.
اول اینکه من خودم با هرگونه کنار گذاشتن افراد بخاطر اشتباه مخالفم، ولی اشتباه چیزی نیست که یک انسان هربار و هرروز انجام دهد وبخصوص وقتی که کسی این اشتباه را سالها ادامه دهد. آقای گنچی کیست؟ آقای گنجی یک پاسدار سابق است که همانطور که از نوشته های ایشان برداشت میشود انسان عامی و فریب خورده ای نمیتواند باشد. او انسانی است که با آگاهی کامل در بدترین دوران جمهوری اسلامی درکنار این رژیم آتش بیار معرکه بوده، او کسی است که در زمانی که بهترین فرزندان ایران را به مسلخ میبردند یار و همکار حکومت بوده او یک پاسدار فریب خورده نیست که بتوان به این سادگی از کنارش گذشت. آقای گنجی در بهترین حالت یک ماجراجوی خطرناک است. این مطلب را من امرز مینویسم تا بعدها اگر این افراد ازجمله علوی تبار، عباس عبدی، حجاریان، و امثال آینها حکومت را بدست گرفتند و رژیمی مثل پلپوت در ایران براه انداختند بتوانم با وجدانی آسوده بگویم که من اشتباه نکردم، تا بتوانم با افتخار بگویم که درست مثل زمانی که خمینی نتوانست مرا فریب بدهد این فریبکاران هم نتوانستند مرا فریب بدهند.
از نظر من مطالب گنجی را بایستی فقط بعنوان یک ابزار برای سرنگونی رژیم ملاها بکار گرفت نه بیشتر. توضیحی میدهم تا شاید منظورم از ابزار بهتر مشخض شود: حدودآ ده سال پیش ناامیدی از وضع سیاسی ایران مرا هم به انفعال کشاند و چند سالی از درگیری سیاسی متنفر شدم در آن زمان مثل امروزعقیده ی من این بود که با رژیم ملاها بجز با ابزار خودشان نمیتوان با آنها مبارزه کرد و ابزار خودشان هم چیزی نیست جز چند ملا، یعنی چند ملا را بجان چند ملای دیگر انداختن و آنها را از داخل نابود کردن و این اتفاق با خاتمی افتاد و آخوندها در مقابل هم قرار گرفتند و گنجی هم جزئی از همین ابزار است نه بیشتر. اشخاصی را که در بالا نام بردم از نظر من فقط بعنوان ابزار بایستی ازشان استفاده کرد تا روند نابودی ملاها تکمیل شود و از آن ببعد این اشخاص را تحویل یک دادگاه صالح داد تا به وضعشان دریک دادگاه عادل نه یک داگاه “خلقی!” رسیدگی شود تا هم از خونریزی بیشتر جلوگیری شود و هم در آینده کسی جرات آن را نکند که درکنار جنایت بایستد و آتش بیار معرکه شود و بعد هم مثل گنجی تبدیل شود به یک قهرمان.
آیا بنای ما بر این نبود که قهرمان پروری نکنیم!؟ پس این چکاری است که میکنید!؟ آیا قهرمان پروری نیست این کار!؟ دوست گرامی شما میفرمایید:
“آقا اگه من و شما مثل فضول به کسايی که يکم محافظه کارند يا اونطور که ما می خوايم ننويسن بگيم مزدور و عامل استبداد و … که ديگه نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان. بهتر نيست با اين رويه مخالفت کنيم؟ فرق ما با کيهان پس چيه؟”
شما آقای گنجی را بعنوان یک “کمی محافظه کار” معرفی میکنید یا دیگران را که وبلاگ مینویسند؟ چون مطلب فضول درمورد همه گونه از این افراد بود.در هر صورت فرقی نمیکند. محافظه کاری برای چه!؟. آیا این حرف درست است “محافظه کار”!؟ درمورد افرادی همچون گنجی اصلآ لغت محافظه کار قابل کاربرد نیست و در مورد دیگران نیز به همان روش. او همانطور که قبلآ نوشتم در بهترین حالت یک ماجراجوست و در بدترین حالت یک موقعیت طلب خطرناک. و در مورد این گونه وبلاگ نویسان هم وضع بدتر است، اگر کسی امروز از رژیم جمهوری اسلامی به طریقی مستقیم یا غیر مستقیم حمایت کند او را بجز خائن چه میتوان نام نهاد؟ و در مورد گنجی، مگر تئوریسین در آن دیار کم است که ما نیاز به تئوریهای گنجی داشته باشیم!؟ مگر در آن دیار قحط الرجال شده که ما نیاز به یک پاسدار سابق داشته باشیم!؟ مملکت هفتاد میلیون جوان رشید دارد.
شما مینویسید: “دوستی بهتر از دشمنی است و این طور نوشتن فقط باعث دشمنی می شود .” پس اگر بنا باشد با این روش شما به پیش برویم که خوب این عمل را بایستی درمورد آقای خامنه ای و هاشمی ودیگران هم اجرا کنیم. خوب پس بهتر نیست که رژیم ملاها را بر سرقدرت نگه داریم و پی کارخودمان برویم!؟
دوست عزیز اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم و چند نکته را از انقلاب (استفراغ) 57 بازبینی کنیم تا ببینیم چه شد که به اینجا رسیدیم یا بهتر است بگویم چه شد که یک انقلاب تبدیل شد به یک استفراغ.
در روند انقلاب آخوندهای تازه به حکومت رسیده تمام افرادی را که برایشان خطرناک بودند یا اعدام کردند (بدون محاکمه عادلانه) و یا فراری دادند ولی درعوض دستگاه مخوف ساواک را بجای اینکه منحل کنند یا حد اقل یک جابجایی در سیستم بوجود بیاورند آن را بصورت ابزاری در دست گرفتند و بعد دیدیم که چگونه شد، همان ابزار را برای سرکوب بکار بردند. درحکومت آینده ی ایران اگر بخواهیم مجددآ با همان مشکلات روبرو نشویم، نیازمند یک تسویه حساب جانانه هستم. اشتباه برداشت نکنید منظورم اعدام انقلابی نیست، منظورم این است که یک دستگاه قضایی عادل (با چشمان بسته) نیاز داریم که مو را از ماست بکشد و سیستم را تسویه کند و یک سیستم پاک پی ریزی کند، وگرنه به همان راهی خواهیم رفت که قبلآ رفتیم.
دوست عزیز ملت ما یک ملت قهرمان پرور است. شاید بتوان گفت که این بزرگترین مشکل آن دیار است، وگرنه اگر کمی در زندگی اشخاصی که اینروزها به استوره تبدیل شده اند بنگرید میبینید که هیچکدامشان لیاقت این همه ستودن را ندارند! مثالی بزنم تا گفه ام مشخص تر شود: آقای عبدالله نوری، او چه شخصی است، همکار و بنیانگذار گروهی که بدبختانه اسم این گروه را بخاطر ندارم. این شخص سالها پیش با سید مهدی هاشمی گروهی را پی ریزی کردند که اگر احداف این گروه را بخوانید مو بر بدنتان راست خواهد شد یک انسان یک شبه تغییر نمیکند ولی یک موقعیت طلب حتی در نیمه های شب هم ممکن است تغییر کند.
این آقایان که خود را اصلاح طلب میخوانند همگی را نمیگویم ولی بیشترشان از نوع رجوی هستند تا زمانی که پست و مقامی برایشان در جمهوری اسلامی وجود داشت از آن حمایت میکردند و زمانی که پست و مقامها از آنها گرفته شد بر علیه آن به “اصلاح طلبی!” مشغول شدند!؟
دوست عزیز اجازه دهید مطلب را خاتمه دهم چون اگر بخواهم به اینگونه مثالها ادامه دهم مثنوی هفتاد من میشود. فقط در خاتمه گوشزد میکنم که این افراد ستون های کاخ ظلم هستند اگر این ستونها نباشند کاخی بجا نخواهد ماند. اگر این افراد بعد از یک یا دوسال اول دنبال عافیت طلبی نبودند و پیگیر منافع خود نمیشدند و حد اقل نمیگویم که با رژیم مبارزه میکردند میگویم میتوانستند خود را از سیستم کنار بکشند، حالا میتوانستید ببینید که این کاخ ظلم حتی یک روز هم پا برجا نمیماند. ایکاش میدانستم این کتاب ژان پل سارتر “Les Mains Sales” به فارسی چه نامی دارد (ترجمه “دستهای آلوده” یا “دستهای کثیف”) تا آن را به همه ی کسانی که به اینگونه قهرمانان دلبستگی دارند پیشنهاد کنم شاید چشمانشان را کمی باز کند.
پیروزکام باشید
حُسن آقا
در بخش: بدون دسته بندی