09
Aug
2006
آخه زنیکه مگر تو مرض داری به پروپای این اسهال طلبها میپیچی حیف فحش که به اینها بدهی این آقایان مثل گربه مرتضی علی میمانند از هر طرفی که پرتابشان کنی باز با چهار چنگول پایین میآیند.
کسی که در قرن بیست و یکم هنوز دنبال کون علی و حسین، ملا و مفتی میدود آخر مگر حرف حساب سرش میشود که تو گلوی خودت که هیچ کون خودت را هم پاره میکنی، تازه هیچ نتیجهای هم نخواهی گرفت.
به تو پیشنهاد میکنم بجای هدایت کردن این خلق الله به راه درست یک جورایی بگذار زیر بغل شان تا شاید خر شدن و شهادت طلبی پیشه کردند و رفتند به جنگ اسرائیل یا آمریکا یا چمیدانم یک خراب شده دیگر، با این کار ممکن است شانس بیاوریم و شهید بشوند و بروند لای دست همان کره خر امام علی و حسین و دار و دسته جاکششان. این اراذل را باید به شمر واگذار کنی که زبانشان را خوب میفهمد و آنها هم زبان او را بهتر از من و تو میفهمند.
این مسلمانهای اسهال طلب وقتی به رفاه و زندگی روزمرگی مربوط میشود از خود بوش غربی تر و آمریکایی تر میشوند و هزار حقه میزنند تا پایشان به غرب برسد ولی همین که پایشان به این طرف مرز رسید و شکم و زیر شکمشان سیر شد یک مرتبه سینه زنی زیر علم و کتل حسین را شروع میکنند. یکی نیست از اینها بپرسد خوب جاکشها اگر این همه به امام علی و حسین جاکش ارادت دارید چرا نمیروید ایران یا عراق یا لبنان و آنجا سینه زنی کنید!؟ مگر شما به این عربهای دوران بربریت ارادت ندارید!؟ خوب بروید کنار دست احمدی نژاد، آنجا سینه بزنید. خیر قربان اینها خیلی از احمدی نژاد و دارو دسته سینه زنش هیپوکریت تر اند زیرا هم خدا را میخواهند و هم خرما را. اینها بر این حیله هستند که هم این دنیا را داشته باشند و هم آخرت را. پیش خودشان فکر میکنند که آمدیم و خدا و پیغمبری در کار بود و بهشت و جهنمی، پس چه بهتر که در این دنیا هر از گاهی یک کمی هم از کون امامان بخوریم تا شاید روز قیامت آنها دستمان را بگیرند و به بهشت ببرندمان. به این میگویند ریاکار، سالوس، چاپلوس و خلاصه هر چه هست از این دست. گه احمدی نژادها حسن نصرالله ها صد شرف دارد به این انسانهای منفعت طلب، حداقل آنها به چیزی که میگویند عمل میکنند و شاید هم برای عقایدشان حاضر باشند کشته شوند ولی این اسهال طلبها همگی فقط دنبال مفت خوری هستند. سفره نذری بینداز ببین چطوری بو میکشند و میآیند.
در بخش: دیگران
06
Aug
2006
در خبری که امروز سایت پیک ایران منتشر کرده بود نظر دو اقتصاددان آمریکایی را در یک میزگرد منعکس میکند. در این خبر از قول این دو اقتصاددان میخوانیم که: چنانچه تنگه هرمز بسته شود قیمت نفت به 250 دلار خواهد رسید و در نتیجه رکود اقتصادی جهان را باعث خواهد شد.
در این رابطه باید به این نکته بسیار اساسی اشاره شود که، قبل از اینکه تنگه هرمز بسته شود یا حتی اخلالی در جریان عبور نفت بوجود آید “باید حتما” این نکته اساسی را در نظر گرفت که (سرنگونی آقایان علمای اسلام) این یکی قبل از بوقوع پیوستن آن یکی یقینا عملی خواهد شد.
رکود اقتصادی که این دو اقتصاددان نادان به آن اشاره میکنند دکان بقالی خُسن آقا نیست که به این سادگی میسر شود. رکود اقتصادی جهان به این معنی است که همراه با این رکود اقتصادی، تمام قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان (و از آن جمله پنج کشور دارای وتو در شورای امنیت) دچار رکود اقتصادی شوند و همچنین در نتیجه چنین رکودی این کشورها (و یقینا کل جهان) نیز با یک نابسامانی اجتماعی غیرقابل کنترل روبرو خواهند شد. برای اینکه این همه قدرت جهانی دست روی دست بگذارند و مثلا به ملاهای تهران اجازه چنین عمل احمقانهای را بدهند، باید یا آمپول بیهوشی به رهبران این ابرقدرتها تزریق شده باشد یا اینکه سکته مغزی کرده باشند تا اجازه چنین عملی را بدون هیچ عکسالعملی بدهند. تازه ملاهای حاکم بر ایران میخواهند با کدام نیروی غیرقابل شکست خود چنین حماقتی را عملی کنند!؟ با لشکر شکست خوردهای که رییس ستاد کل نیروهای مسلحاش این آقای چاق و چله مفلوک است!؟ رژیمی که مهمترین شریک و نوکر استراتژیک خود (حزبالله لبنان) را در حساس ترین نبرد خود در برابر اسرائیل را تنها گذاشته و فقط شعار می دهد و خالی بندی میکند!؟ چنین رژیمی حتی قادر نخواهد بود جوی آب جلو خانه ما را ببندد چه رسد به تنگه هرمز. رژیمی که از جسد یک زندانی سیاسی به وحشت افتاده چگونه میخواهد با همه جهان به مقابله برخیزد و تنگه حیاتی هرمز را ببندد!؟
حکومت اسلامی تا زمانی که برای منافع غرب سود آور باشد خواهد ماند پس از آن حتی یک ساعت هم وجود چنین رژیمی از طرف غرب تحمل نخواهد شد.
تحلیلهای خنده آور زیاد خوانده بودم ولی این یکی به اندازهای خیال پردازی است که به داستان بچهها بیشتر شبیه است تا واقعیتهای جهان پیچیده امروز.
در بخش: بحران اتمی، جنگ
04
Aug
2006
آقایان در محاسباتشان دقیقا همان اشتباهی را مرتکب شدند که صدام حسین مرتکب شد و همان اشتباهاتی را که حکومت ملا محمد عمر. اینها یقینا گمان میکردند که موقعیت ایران با عراق و افغانستان متفاوت است در نتیجه میتوانند هر عملی را بدون هیچگونه مجازاتی انجام دهند.
با مشاهده تحولات یکی دو هفته گذشته چنین میتوان نتیجه گرفت که رژیم متوجه مشکل اساسی شده ولی دیگر پلی برای بازگشت به عقب در پشت سر برای خود باقی نگذاشته.
برگ سیاسی را که حکومت ایران در لبنان بازی کرد شاید آخرین برگی باشد که رژیم در دست داشت و بازی کردن این آخرین برگ (برنده یا بازنده) نشان از پایان راه دارد. اینکه آقایان در چند روز گذشته بی محابا بدون در نظر گرفتن عواقب موضع سیاسی خود یکی پس از دیگری از پناهگاههای خود خارج شدند و بصورت شفاف حمایت خود را از حزب الله اعلام کردند. این خود دلیل دیگری بر غیر قابل بازگشت بودن راهشان دارد، خصوصا وقتی که این روزها تمام وقت میتوان خبرهای مربوط به حملات موشکی حزب الله لبنان به شمال اسرائیل را از تلویزیونهای دنیا دید و موشکهای ساخت حکومت ایران را مشاهده کرد که یکی پس از دیگری شهرهای شمالی اسرائیل را هدف قرار میدهند. این عمل خود باعث خواهد شد که بوش و شرکا در متهم و محکوم کردن ایران بعنوان حامی تروریسم با مشکل چندانی روبرو نخواهند شد و دیگر نه چین و نه روسیه خواهند توانست به فریاد رژیم برسند.
یقینا خشونت حکومت در داخل مرزها نیز دلیل دیگری بر این مدعا است که رژیم میداند که دیگر راهی برای بازگشت باقی نمانده و عاقبت این بازی شطرنج چک مات است، در نتیجه با هجوم به نیروهای سیاسی مخالف داخلی و دستگیری هر کسی که میتواند در مواقع حساس برای رژیم مشکل ساز شود، میخواهند از یک قیام احتمالی در آینده نزدیک جلوگیری کنند. آقایان به خوبی میدانند که اگر وضعی مشابه وضع لبنان در ایران بوجود آید دیگر نخواهند توانست از یک قیام همه گیر جلوگیری کنند. در نتیجه در یکی دو هفته گذشته شروع به دستگیری نیروهایی را کردند که میتوانند در چنین مواقعی مردم را بر علیه رژیم تحریک و هدایت کنند.
همچنین از دیروز مهره دیگر حکومت، مقتدا صدر نیز از مخفیگاه خود خارج شد و بازی را برای رژیم دارد بیشتر به عمق میبرد و حمایت او نیز از حزب الله نیز برگ دیگری خواهد بود در دست نیروهای غرب برای بازی آخر.
حرف آخر اینکه: این راهی را که رژیم برگزیده راهی بدون بازگشت است و غرب نیز میداند که دیگر راهی برای یک توافق دیپلماتیک باقی نمانده است. در این نبرد آخر یا غرب باید برای همیشه با خاورمیانه و منابع نفت آن خداحافظی کند یا قدرت ملاهای ایران و دیگر نیروهای مذهبی را در این منطقه یک بار برای همیشه از مدار قدرت خارج کند. اگر یک صبح زود از خواب بیدار شدیم و در اخبار خواندیم و شنیدیم که آمریکا یا اسرائیل نقاطی در ایران را بمباران کردهاند شوکه نشوید این عمل دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد، مگر آنکه نیروهای مخالف رژیم بتوانند با قیامی همه گیر رژیم را قبل از اینکه ایران را به تلی از خاک تبدیل کند از قدرت سرنگون کنند.
پ.ن:
سخنان نخست وزیر لبنان نیز در همین زمینه قابل تامل است، خصوصا که ارتش لبنان هنوز خود را درگیر جنگ با اسرائیل نکرده. در روزهای آینده اعراب به مرور زمان فاصله خود را از حکومت ایران بیشتر خواهند کرد تا عواقب یک جدال مستقیم بین ایران و غرب باعث درگیری آنها نشود :
فؤاد سينيوره، نخست وزير لبنان در مصاحبه با روزنامه فرانسوی زبان لوريان لوژور چاپ بيروت، از اظهارات وزير امورخارجه ايران درباره طرحی که وی برای آتش بس در کشورش داده است بشدت انتقاد کرده و گفته که منوچهر متکی “از حد و اندازه خارج شده است”. منبع: بیبیسی
کنفرانس اسلامی اخیر را نیز باید در همین رابطه دید که اعراب با اینکه بحران لبنان بیشتر به آنها مربوط میشود تا ایران حضور بسیار کمرنگی داشتند و نشان دادند که از حادثه آفرینیهای ایران بطور کلی فاصله میگیرند
حضور کمرنگ اعراب در نشست کنفرانس اسلامی
پ.ن2.: این پیام هم از رضا عزیز است که در پیام گیر بود گفتم بد نیست شما هم در جریان باشید.:
فکر کنم اینا حواسشونو کمی جمع کردند،
هر روز توی مسیر پر بود از پارچه های چند متری که رویشان عکس سید حسن بود و چادر هایی که رویشان نوشته بود پایگاه مقاومت و احتمالا هم تویش چند نفر نشسته بودند، امروز نه از آن پارچه های چند متری خبری بود،نه از چادرهای مقاومت.فقط تعدادی بیل بورد هنوز مانده، حالا یا دیشب نوی تهران طوفان شده وهمه را باد برده،یا پشت پرده اتفاقی افتاده که شبانه همه را جمع کرده اند، شاید هم بی ربط به حرفهای نخست وزیر لبنان نباشد که گفته:متکی از حد و اندازه خودش خارج شده است.
تمام اینها در چند روز آینده مشخص خواهد شد.
در بخش: بحران اتمی، جنگ
04
Aug
2006
به پیشنهاد دوست وبلاگ نویسمان نصورنقی پور از امروز تا پایان مرداد ماه نام وبلاگ بخاطر شهادت اکبر محمدی تغییر خواهد کرد.
از دوستان عزیز تقاضا دارم برای همبستگی و احترام به فداکاری اکبر محمدی به این حرکت بپیوندید.
در بخش: حقوق بشر
01
Aug
2006
دوستانی اعتراض کردهاند که چرا حقیر در باره اکبر محمدی مطلبی ننوشتهام. دوستان نوشدارو بعد از مرگ سهراب بی اثر ترین کاری است که میتوان کرد. اگر کاری برای زندانیان سیاسی میخواهیم بکنیم باید قبل از اینکه آنها را قتل عام کنند باید کاری بکنیم نه اینکه بنشینیم تا روزی که اتفاق افتاد گریه و شیون راه بیندازیم.
دوست عزیز، حقیر پنج ماه پیش هشداری دادم در باره اینکه حکومت آخوندی قصد دارد دوباره مثل سالهای 66 و 67 خونریزی در زندانها راه بیندازد و با تعدادی از دوستان حرکت هایی را سامان دادیم [1 – 2] تا هم با مراجع بینالمللی تماس گرفته شود و هم فشارهایی را بر دولت ایران بیاوریم. حالا پس از چهار پنج ماه خودتان بروید و ببینید چند نفر پای این پتیشنها را امضا کردهاند و عاقبت العمر چه حرکتی بوجود آمده. دوست عزیز ملت ایران مثل بره میماند وقتی بزی جلو افتاد همه جو گیر میشوند و پیروی میکنند و هیچ وقت خود نمیتوانند مستقل عمل کنند به زبان ساده ما موج سواریم یک روز دنبال خمینی راه میافتیم یک روز پشت سر خاتمی سینه میزنیم حالا هم که مدتی است پشت گنجی سینه میزدیم، درصورتی که هیچگاه از خودمان نپرسیدهایم پس حق و سهم ما به عنوان یک انسان مستقل در این حرکتها چه بوده؟ آیا ما خود تصمیم به چنین کارهایی گرفتهایم آیا ما توانسته ایم تاثیری بر اوضاع بگذاریم؟ یا فقط جو گیر شدهایم و دنباله روی کردهایم؟ دوستانی که انتقاد کردهاید واقعا گمان میکنید اگر من در باره قتل اکبر محمدی سینه زنی راه بیندازم دردی را از کسی دوا میکند!؟ خود او که به قتل رسید و دیگر در بین ما نیست و این شیون و گریهها هم نه بدرد او میخورد نه بدرد خانواده داغ دیدهاش اما اگر میخواهیم خون او و دیگران مثمر ثمری باشد باید تلاش کنیم دیگر زندانیان سیاسی را از گزند این گونه جلادان برهانیم و نگاهبان آنها باشیم.
پ.ن.:
نکته ای درباره خبر قتل اکبر محمدی، مدام در خبرها میخوانیم که باید حتما روی آن بیشتر فکر کنیم. نکته ای که در بیشتر خبرها به آن اشاره میشه اینه که واژه مرگ رو برای اکبر محمدی بکار میبرند. این واژه از نظر حقوقی برای کسی که در زندان مرده یا کشته شده مخصوصا در وضعیتی که اکبر محمدی داشته اصلا اصطلاح درستی نیست کسی که زندانی میشه بصورت صد در صد در اختیار مقامات زندان است و در نتیجه حفاظت جان او هم جزئی از مسئولیتهای این مسئولین است و اگر حتی به خاطر اعتصاب غذا یک زندانی جان خودش رو از دست بده این مسئولیت مستقیما به گردن زندان بان و مسئولین قضایی است. پس لطف کنید در این باره حتما واژههای درست را استفاده کنید مرگ اکبر محمدی از نظر حقوقی و حقوق بشری یک قتل سیاسی است. مسئولیت آن هم مستقیما به گردن اول از همه مسئولین حکومتی و در مرحله دوم به گردن مسئولین قضایی است.
در بخش: حقوق بشر, مبارزه با رژیم
31
Jul
2006
سید علی چلاق فقط میتواند از پشت منقل وافور دستورات ملوکانه صادر کند و جوانهای نادان حزب اللهی را تحریک به جان فشانی کند. همین وضع را هم سرداران وافوری و چاق و چله سپاه و دیگر ارگانهای سرکوبگر رژیم دارند.
در خبرها میخوانیم که 60 دانشجو به قصد پیوستن به حزب الله لبنان قصد سفر کردهاند (یقینا از آن نوع دانشجویانی که سهمیه همین کارها هستند). این دانشجویان مبارز!! پس از چند روزی وقت تلف کردن (حتما با الاغ میخواهند به جنوب لبنان و به جگ تکنولوژی بروند!) به مرز ترکیه رسیدند و در پشت مرز هم چند روزی ماندند (حتما مشغول سینه زنی هستند) تا بلکه دولت فخیمه اسلامی به آنها اجازه خروج بدهد.
حالا با اینکه دولت برخلاف تصمیمهای سیاسی پشت پرده برای نمایش هم که شده اجازه خروج این دانشجویان مبارزه!! را صادر کرده، باز گویا آقایان خیال شهادت طلبی ندارند و تا امروز هنوز خبری از رفتن این شهادت طلبان نیست. چند روزی بود داشتم خوشحالی میکردم و با خودم فکر میکردم کم شدن 60 تا از این جانوران ریش دار هم خودش نعمتی است، ولی کو شانس! گویا ما از این شانسها نداریم، میگویند بادمجان بم آفت ندارد. باور بفرمایید اگر تقاضا کرده بودند شخصا حاضر بودم پول بلیت هواپیما و حتی لباس رزمی آنها را هم از جیب مبارک بپردازم تا بلکه این 60 نفر هرچه زودتر به معبود خود برسند.
نمایش جمهوری اسلامی در دفاع از ملت فلسطین و لبنان هم از آن حقههای آخوندی است که هم برای افکار عمومی داخلی خوراک خوبی است و هم برای ترساندن رقبای خارجی، این جنگ جنگ تا پیروزی هم خوب دکان دو نبشی برای آقایان شده.
آقایان علما هم که خیال دست برداشتن از آتش افروزی را ندارند یقینا بر این طبل توخالی تا حمله آمریکا به ایران هم خواهند کوبید و آن وقت هم مثل دوران جنگ ایران و عراق حضرات میروند در پناهگاههای جنگی سنگر می گیرند، خانواده و آقازادهها را ه می فرستند اروپا بروند درس بخوانند تا باز با خون ملت بیچاره بقای خود را چند روزی بیشتر کنند.
ای کاش یک خبرنگار با شهامت پیدا میشد در یکی از مصاحبهها از آقایان رهبران حکومت الله بر روی زمین میپرسید آخر شما کی میخواهید از این اسلام عزیزتان دفاع کنید!؟ ناموس اسلام که هیچ حتی بی ناموسی اسلام هم برباد رفت و آقایان هنوز کرکری میخوانند.
در بخش: ملای حیله گر
28
Jul
2006
ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد. شما به معنویت احتیاج دارید، معنویت ما را بردند اینها، دلخوش به این نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویت شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم …
قسمتی از سخنرانی جاکش اعظم خمینی شیاد در بهشت زهرا، 12 بهمن 1357. … صدای آن ملعون (480 kb)
معنویات خمینی به روایت مسعود ده نمکی یکی از مهرههای خمینی و دارودسته دجالش.
اشرف کلهری را هم میخواهند مثل دیگران تا گردن در خاک فرو کنند و قول معنویتی که خمینی در سال 57 به او و دیگران داده بود را به اجرا بگذارند. بشتابید و در این جشن و سروری را که خمینی و همپالکی هایش برای میهن مان برقرار کردند شرکت کنید. بشتابید تا هم دنیا را داشته باشید و هم آخرت را، بشتابید سنگی را هم شما بزنید تا شاید این یکی بیچاره را از این زندگی سگی هر چه زودتر نجات دهید.
در بخش: اجتماعی, ملای حیله گر, نقد اسلام