17 Oct 2004

در نظرخواهی مطلب دیروز بحثی

نوشته:     :::       Comments Off on در نظرخواهی مطلب دیروز بحثی

در نظرخواهی مطلب دیروز بحثی مطرح شده که باید آنرا باز بینی کرد:

اول خانم پرستو ادعا کرده‌اند که خانم عبادی این خبر (خبر حکم سنگسار ژیلا ایزدی) را اعلام نکرده‌اند (بدون مدرک). بعد گل‌کو نیز با استناد به نوشته‌های روشنگری می‌نویسد:



خسن آقای عزيز

شيرين عبادی همانطور که پرستو نوشته اصلا خبر از اين ماجرا نداشته. برای ملاقات مقامات نروژی آمده و آنجا جلوی محل ايرانيان تظاهرات کردند و ازش خواستند که کاری بکند. اخبارش در روشنگری هست. من هم اميدوارم شيرين عبادی يک بار هم که شده به طور علنی اين قوانين غير انسانی را محکوم کنه و آنقدر از ؛ اميد برای پيشرفت حقوق بشر ؛ در ایران حرف نزنه. تا اين ملاها هستند هيچ اميدی نيست. از اين هم بدتر خواهد شد.

گل‌کو جان این خبر از اول بسیار مبهم بود و گفته‌های شما هم کمکی به روشنگری نمی‌کند. در عوض نوشته روشنگری که در این آدرس قابل دسترسی است و به این صورت از قول خانم عبادی نقل قول کرده چیز دیگری می‌گوید:

روزنامه آفتون بلادت نوشته است روز گذشته اين خبر در اختيار امنستی گذاشته شد و هيات همراه خانم عبادی که وکيل، فعال حقوق بشر و برنده جايزه نوبل سال قبل است در اجلاس با عفو بين الملل اين مساله را طرح کردند.

از همه اینها گذشته خبرگزاری رسمی نروژ خبر را تایید کرده (VG به نقل از NTB). اگر نتوان به خبرهای خبرگزاری نروژ اعتماد کرد دیگر نمی‌دانم به چه منبع خبری می‌توان اعتماد کرد.

اینکه در جمهوری اسلامی سر می‌برند، سنگسار می‌کنند، چشم در می‌آورند و دست می‌برند و خلاصه هر عمل حیوانی را انجام می‌دهند هم بر کسی پوشیده نیست. حالا چه خانم عبادی گفته باشد چه نگفته باشد چیزی از این حیوان صفتی سردمداران جمهوری اسلامی نمی‌کاهد.

تازه خانم عبادی را همگی به خوبی می‌شناسیم ایشان وقتی این طرف آب هستند به میخ می‌زنند و آن طرف آب که هستند به نعل و همه این مواضع هم از آن سرچشمه می‌گیرد که ایشان به ارودی معروف به ملی مذهبی اتصال دارند و هنوز به این امیدند که سردمداران جمهوری اسلامی اسلام محور تکه استخوانی جلو ایشان بیندازند.

افسوس که همه کس در این ماجراها فقط به دنبال منافع گروهی خود هستند و چیزی که مد نظر این گروه‌ها نیست انسانیت و حفظ شرف انسان ایرانی است.

مساله اساسی این است که جمهوری اسلامی همه تلاشش این است که اینگونه اخبار به خارج درز پیدا نکند تا آنها بتوانند در داخل سر و دست ببرند چشم دربیاورند و سنگسار کنند القصه مردم را در کنترل خود داشته باشند و کسی هم خبردار نشود. از آن طرف هم دولت‌های غربی از این موقعیت بهترین سوء استفاده را می‌کنند و بیشترین باج گیری‌ها را از رژیم ( در حقیقت مردم ایران) می‌کنند. باور ندارید اخبار پیگیری سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) برای آشتی دادن ایران و آمریکا را پی‌گیری کنید. هدف‌شان چیزی نیست بجز نگه‌داری رژیمی در ایران که چنان ضعیف باشد تا دیگر نتواند برای استعمار گردن کلفتی کند و شاخ و شانه بکشد، در ضمن چنان قوی که بتواند در ایران سر ببرد، حلق آویز و سنگسار کند تا مردم را که مشکل اساسی استعمار هستند خاموش نگاه دارد. خانم شیرین عبادی هم جزوی از همین بازی موش و گربه هستند (مدل ملی مذهبی آن).

باور ندارید به رادیو استعمار رجوع کنید:

مذاکرات مقامات آمریکایی و متحدان اروپایی شان، یا گروه هشت، برای پیدا کردن راه حلی جهت جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات اتمی بدون نتیجه به پایان رسیده است. همزمان اعلام شد آلمان، بريتانيا و فرانسه هفته آينده پيشنهادهای خود را برای حل ديپلماتيک بحران با ايران مطرح خواهند کرد.


منبع: رادیو استعمار

خلاصه مطلب: سرمان را دارند گرم می‌کنند تا جیب‌مان را ببرند. خانم عبادی هم بازیچه‌ای بیش نیست.

Comments Off on در نظرخواهی مطلب دیروز بحثی   |    |     |     

17 Oct 2004

سرمان را دارند گرم می کنند تا جیبمان را ببرند!

نوشته:     :::       Comments Off on سرمان را دارند گرم می کنند تا جیبمان را ببرند!

در نظرخواهی مطلب دیروز بحثی مطرح شده که باید آنرا باز بینی کرد:
اول خانم پرستو ادعا کرده‌اند که خانم عبادی این خبر (خبر حکم سنگسار ژیلا ایزدی) را اعلام نکرده‌اند (بدون مدرک). بعد گل‌کو نیز با استناد به نوشته‌های روشنگری می‌نویسد:

خسن آقای عزيز
شيرين عبادی همانطور که پرستو نوشته اصلا خبر از اين ماجرا نداشته. برای ملاقات مقامات نروژی آمده و آنجا جلوی محل ايرانيان تظاهرات کردند و ازش خواستند که کاری بکند. اخبارش در روشنگری هست. من هم اميدوارم شيرين عبادی يک بار هم که شده به طور علنی اين قوانين غير انسانی را محکوم کنه و آنقدر از ؛ اميد برای پيشرفت حقوق بشر ؛ در ایران حرف نزنه. تا اين ملاها هستند هيچ اميدی نيست. از اين هم بدتر خواهد شد.


گل‌کو جان این خبر از اول بسیار مبهم بود و گفته‌های شما هم کمکی به روشنگری نمی‌کند. در عوض نوشته روشنگری که در این آدرس قابل دسترسی است و به این صورت از قول خانم عبادی نقل قول کرده چیز دیگری می‌گوید:
روزنامه آفتون بلادت نوشته است روز گذشته اين خبر در اختيار امنستی گذاشته شد و هيات همراه خانم عبادی که وکيل، فعال حقوق بشر و برنده جايزه نوبل سال قبل است در اجلاس با عفو بين الملل اين مساله را طرح کردند.

از همه اینها گذشته خبرگزاری رسمی نروژ خبر را تایید کرده (VG به نقل از NTB). اگر نتوان به خبرهای خبرگزاری نروژ اعتماد کرد دیگر نمی‌دانم به چه منبع خبری می‌توان اعتماد کرد.
اینکه در جمهوری اسلامی سر می‌برند، سنگسار می‌کنند، چشم در می‌آورند و دست می‌برند و خلاصه هر عمل حیوانی را انجام می‌دهند هم بر کسی پوشیده نیست. حالا چه خانم عبادی گفته باشد چه نگفته باشد چیزی از این حیوان صفتی سردمداران جمهوری اسلامی نمی‌کاهد.
تازه خانم عبادی را همگی به خوبی می‌شناسیم ایشان وقتی این طرف آب هستند به میخ می‌زنند و آن طرف آب که هستند به نعل و همه این مواضع هم از آن سرچشمه می‌گیرد که ایشان به ارودی معروف به ملی مذهبی اتصال دارند و هنوز به این امیدند که سردمداران جمهوری اسلامی اسلام محور تکه استخوانی جلو ایشان بیندازند.

افسوس که همه کس در این ماجراها فقط به دنبال منافع گروهی خود هستند و چیزی که مد نظر این گروه‌ها نیست انسانیت و حفظ شرف انسان ایرانی است.
مساله اساسی این است که جمهوری اسلامی همه تلاشش این است که اینگونه اخبار به خارج درز پیدا نکند تا آنها بتوانند در داخل سر و دست ببرند چشم دربیاورند و سنگسار کنند القصه مردم را در کنترل خود داشته باشند و کسی هم خبردار نشود. از آن طرف هم دولت‌های غربی از این موقعیت بهترین سوء استفاده را می‌کنند و بیشترین باج گیری‌ها را از رژیم ( در حقیقت مردم ایران) می‌کنند. باور ندارید اخبار پیگیری سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) برای آشتی دادن ایران و آمریکا را پی‌گیری کنید. هدف‌شان چیزی نیست بجز نگه‌داری رژیمی در ایران که چنان ضعیف باشد تا دیگر نتواند برای استعمار گردن کلفتی کند و شاخ و شانه بکشد، در ضمن چنان قوی که بتواند در ایران سر ببرد، حلق آویز و سنگسار کند تا مردم را که مشکل اساسی استعمار هستند خاموش نگاه دارد. خانم شیرین عبادی هم جزوی از همین بازی موش و گربه هستند (مدل ملی مذهبی آن).
باور ندارید به رادیو استعمار رجوع کنید:
مذاکرات مقامات آمریکایی و متحدان اروپایی شان، یا گروه هشت، برای پیدا کردن راه حلی جهت جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات اتمی بدون نتیجه به پایان رسیده است. همزمان اعلام شد آلمان، بريتانيا و فرانسه هفته آينده پيشنهادهای خود را برای حل ديپلماتيک بحران با ايران مطرح خواهند کرد.

منبع: رادیو استعمار

خلاصه مطلب: سرمان را دارند گرم می‌کنند تا جیب‌مان را ببرند. خانم عبادی هم بازیچه‌ای بیش نیست.

Comments Off on سرمان را دارند گرم می کنند تا جیبمان را ببرند!   |    |     |     

16 Oct 2004

این نوشته را در پیک

نوشته:     :::       Comments Off on این نوشته را در پیک

این نوشته را در پیک نت خواندم به دلم نشست دلم نیامد دیگران آن را نخوانند مخصوصآ با وجود سانسور اینترنت شاید نیاز باشد که در سایتهای مختلفی منعکس شود تا هرچه بیشتر اینگونه مطالب خوانده شود. تا شاید نفرت از جمهوری اسلمی به نقطه انفجار برسد و هرچه زودتر این دوران سیاه از تاریخ ایران زمین رخت بربندد.

فراموش نکنید که همین دو روز پیش بود که خبر سنگسار ژیلا دختر 13 ساله منتشر شد. این خونخواران چنان تشنه خون هستند که اقدام بعدی شان سنگسار و اعدام شیرخوارگان خواهد بود.

عاطفه او رفته با نگاهش

شايد جنگلی از خاک او برويد

عاطفه آرام و مبهوت وارد دادگاه شد. سرنوشت زود هنگام به سراغش آمده بود. گاه به ياد می‌آورد و گاه فراموش می‌کرد. همه چيز را، همه کس را. اين را در زندان هم به زندانبان‌ها گفته بود، اما کسی باورش نمی کرد.

پدرش کارتن خواب بود. در نکا. مازندران. ميان جنگل و دريا. مثل هزاران در هزار کارتن خواب ديگر. مادرش را گاه به ياد می‌آورد و گاه فراموش می‌کرد. سالها پيش او را ديد و ديگر نديد. يک جائی زير خاکش کرده بودند. درهمان نکا. جايش خوب بود، از کارتن بزرگتر بود. می‌شد در آن اين پهلو و آن پهلو هم شد، اما چه فايده؟ مادرش که ديگر حرکت نمی کرد! مرده را از هر طرف بخوابانند می‌خوابد تا بپوسد.

قاضی به ديوان عالی کشور نوشته بود، مجرم 22 ساله است و می‌توان اعدامش کرد. عاطفه نمی دانست 22 سال با 16 سال چه تفاوتی با هم دارند. در شناسنامه اش نوشته بودند متولد 30 شهريور سال 1366.

قاضی به جرم هم خوابگی با مردان رای به اعدامش داده بود. دو هم خوابه او را هم به دادگاه آورده بودند. هر دو متاهل بودند. يعنی زن هم داشتند اما با عاطفه هم خوابيده بودند. عاطفه اينها را نمی دانست، اما می‌دانست که وقتی با او خوابيدند او در يک دنيای ديگری سير می‌کرد.

عمه اش به قاضی دادگاه گفته بود: اين دختر اختلال حواس دارد و از او سوء استفاده کرده اند.

اولی که ع. ا.د. (50 ساله) نام داشت به چند ضربه شلاق محکوم شد. دومی هم که “ع. ذ” نام داشت و 45 ساله بود به همين تعزير قابل خريد محکوم شد. آن که به اعدام محکوم شد، نه شوهر داشت و نه بچه. آنها که به شلاق محکوم شدند، هوس رانانی بودند با زن و بچه.

قاضی حکم اعدام را صادر کرد. عاطفه را به زندان برگرداندند. پدرش در کارتن خواب بود. يک گوشه‌ای پرت و دور افتاده در شهر نکا.

عمه عاطفه خودش را رساند به زندان. می‌خواست عاطفه را پيش از رفتن به نزد مادرش يکبار ديگر ببيند.

از پيچ دهليز زندان گذشت. رسيد مقابل عمه اش. بازهم مبهوت بود. چند کيلوئی آب رفته بود، اما هنوز درشت اندام بود. اين رشد طبيعی نبود. مثل همه بچه هايی که عقب مانده به دنيا می‌آيند. جسمشان جلوتر از مغزشان رشد می‌کند. عاطفه يکی از همين بچه‌ها بود. قاضی سر از اين نوع پديده‌ها در نمی آورد. دريده و چشم چران هيکل و سينه بزرگ عاطفه را برانداز کرده و سن او را 22 سال تشخيص داده بود.

آن روز، وقتی از دهليز هفت توی زندان گذشت و مقابل عمه اش رسيد، مثل يک کودک می‌گريست. به عمه اش گفت:

– عمه جان آن‌ها دو نفر نبودند. سه نفر بودند. سه شبانه روز به من تجاوز کردند.

نفر سوم؟

عاطفه دو نفر را سه نفر تصور کرده بود و يا قاضی نفر سوم را از پرونده حذف کرده بود؟

چه کسی حرف عاطفه را قبول می‌کرد؟ هيچکس. قاضی که حواس پرتی نداشت! اگر هم نفر سوم را حذف کرده بود لابد با حواس جمع چنين کرده بود.

قاضی می‌خواست پرونده را ببندد. نه فقط پرونده را ببندد، که دفتر زندگی عاطفه را هم ببندد. هرچه زودتر بهتر. حرف می‌زد که نبايد می‌زد. اگر معلوم می‌شد 22 ساله نيست، حکم بايد نقض می‌شد و آنوقت معلوم می‌شد چشم‌های او سينه‌های عاطفه را بزرگ ديده!

عمه جان، با گريه گفت:

– روز اعدام را به ما اعلام نکرده بودند. به اقوام اعدامی بايد می‌گفتند، اما نگفتند. خودم رفتم سر مراسم اعدام. يک شيرپاک خورده‌ای خبرم کرده بود. وقتی رسيدم قاضی آنجا بود. همان که حکم اعدام داده بود. حلقه دار دستش بود و عاطفه با گريه می‌گفت: من را نکشيد. تا آخر عمرم به نامحرم نگاه نمی کنم.

زبانم بند آمده بود. خواستم دهان باز کنم، اما زبانم در دهان نمی گشت. تا خواستم آب دهانم را جمع کنم، قاضی طناب دار را انداخت گردن عاطفه و کشيد. عاطفه رفت نزد مادرش!

پدر عاطفه يا خمار بود يا سر حال. نمی دانم در کدام عالم بود، اما ميدانم وقتی طناب را قاضی کشيد او در کارتن خواب بود.

شناسنامه عاطفه را پيدا کردم، اما خيلی دير. قاضی گفته بود شناسنامه لازم نيست، چشم من شناسنامه است. اين دختر 22 ساله است و زناکار. پدرش شناسنامه را پيش يک فروشنده دوره گرد امانت گذاشته بود. جنس گرفته بود تا از خماری در بيايد. می‌گفت: “يادم نيست به کی دادم”. با شناسنامه او دختر ديگری را به دوبی بردند؟ دختری را سر سفره عقد نشاندند؟ همراه شناسنامه‌های ديگر بردند پای صندوق‌های رای مجلس هفتم؟

قاضی که رفت، عاطفه را آوردند پائين

Comments Off on این نوشته را در پیک   |    |     |     

16 Oct 2004

جنایت پشت جنایت

نوشته:     :::       Comments Off on جنایت پشت جنایت

عده‌ای در بار صحت خبر حکم سنگسار ژیلا ایزدی 13 ساله شک داشتند. متاسفانه باید این خبر تاسف بار را تایید کنم. امروز این خبر بوسیله روزنامه نروژی VG تایید شد.
در این خبر آمده که شیرین عبادی امنستی اینترناسیونال شعبه سوئد را از خبر حکم سنگسار ژیلا مطلع کرده (شیرین عبادی این روزها در کشورهای اسکاندیناوی بسر می‌برد). همچنین در خبر این روزنامه آمده که ژیلا ایزدی دوهفته پیش فرزنداش را در زندان به دنیا آورده.
دوستان بایدکاری کرد نمی‌توان دست روی دست گذاشت و به ملاهای خونخوا اجازه چنین جنایاتی را بدون مکافات داد.

پ.ن
دوستان، هموطنان، انسان دوستان، اجازه ندهید به حریم انسانیت به این سادگی و بدون مکافات تجاوز کنند. وظیفه همه انسانهای بیدار است که از این عمل غیر انسانی و قرون وسطایی جلوگیری کنند. وجدان خود را از این نگ برهانید و با امضای این پتیشن از چنین عمل غیر انسانی جلوگیری کنید.

نوشته هایی در این باره:
مردم مریوان در بوته یک آزمایش! (مظفر محمدی)
من میدانم بر ژیلا در زندان چه میگذرد! (مینو همیلی)
كمپین ژیلا: مصاحبه ناهید ریاضی با یكی از پرتیراظترین روزنامه های سوئد
سازمان رهايى زن: کمپین علیه سنگسار در ایران و نیجریه!
ناهيد رياضي: به کمپین نجات ژیلا ١٣ ساله از زندان و سنگسار بپیوندید!


Comments Off on جنایت پشت جنایت   |    |     |     

16 Oct 2004

عده‌ای در بار صحت خبر

نوشته:     :::       Comments Off on عده‌ای در بار صحت خبر

عده‌ای در بار صحت خبر حکم سنگسار ژیلا ایزدی 13 ساله شک داشتند. متاسفانه باید این خبر تاسف بار را تایید کنم. امروز این خبر بوسیله روزنامه نروژی VG تایید شد.

در این خبر آمده که شیرین عبادی امنستی اینترناسیونال شعبه سوئد را از خبر حکم سنگسار ژیلا مطلع کرده (شیرین عبادی این روزها در کشورهای اسکاندیناوی بسر می‌برد). همچنین در خبر این روزنامه آمده که ژیلا ایزدی دوهفته پیش فرزنداش را در زندان به دنیا آورده.

دوستان بایدکاری کرد نمی‌توان دست روی دست گذاشت و به ملاهای خونخوا اجازه چنین جنایاتی را بدون مکافات داد.



پ.ن

دوستان، هموطنان، انسان دوستان، اجازه ندهید به حریم انسانیت به این سادگی و بدون مکافات تجاوز کنند. وظیفه همه انسانهای بیدار است که از این عمل غیر انسانی و قرون وسطایی جلوگیری کنند. وجدان خود را از این نگ برهانید و با امضای این پتیشن از چنین عمل غیر انسانی جلوگیری کنید.


نوشته هایی در این باره:

مردم مریوان در بوته یک آزمایش! (مظفر محمدی)

من میدانم بر ژیلا در زندان چه میگذرد! (مینو همیلی)

كمپین ژیلا: مصاحبه ناهید ریاضی با یكی از پرتیراظترین روزنامه های سوئد

سازمان رهايى زن: کمپین علیه سنگسار در ایران و نیجریه!

ناهيد رياضي: به کمپین نجات ژیلا ١٣ ساله از زندان و سنگسار بپیوندید!

Comments Off on عده‌ای در بار صحت خبر   |    |     |     

15 Oct 2004

عاطفه او رفته با نگاهش شايد جنگلی از خاک او برويد

نوشته:     :::       Comments Off on عاطفه او رفته با نگاهش شايد جنگلی از خاک او برويد

این نوشته را در پیک نت خواندم به دلم نشست دلم نیامد دیگران آن را نخوانند مخصوصآ با وجود سانسور اینترنت شاید نیاز باشد که در سایتهای مختلفی منعکس شود تا هرچه بیشتر اینگونه مطالب خوانده شود. تا شاید نفرت از جمهوری اسلمی به نقطه انفجار برسد و هرچه زودتر این دوران سیاه از تاریخ ایران زمین رخت بربندد.
فراموش نکنید که همین دو روز پیش بود که خبر سنگسار ژیلا دختر 13 ساله منتشر شد. این خونخواران چنان تشنه خون هستند که اقدام بعدی شان سنگسار و اعدام شیرخوارگان خواهد بود.


عاطفه او رفته با نگاهش
شايد جنگلی از خاک او برويد

عاطفه آرام و مبهوت وارد دادگاه شد. سرنوشت زود هنگام به سراغش آمده بود. گاه به ياد می‌آورد و گاه فراموش می‌کرد. همه چيز را، همه کس را. اين را در زندان هم به زندانبان‌ها گفته بود، اما کسی باورش نمی کرد.

پدرش کارتن خواب بود. در نکا. مازندران. ميان جنگل و دريا. مثل هزاران در هزار کارتن خواب ديگر. مادرش را گاه به ياد می‌آورد و گاه فراموش می‌کرد. سالها پيش او را ديد و ديگر نديد. يک جائی زير خاکش کرده بودند. درهمان نکا. جايش خوب بود، از کارتن بزرگتر بود. می‌شد در آن اين پهلو و آن پهلو هم شد، اما چه فايده؟ مادرش که ديگر حرکت نمی کرد! مرده را از هر طرف بخوابانند می‌خوابد تا بپوسد.

قاضی به ديوان عالی کشور نوشته بود، مجرم 22 ساله است و می‌توان اعدامش کرد. عاطفه نمی دانست 22 سال با 16 سال چه تفاوتی با هم دارند. در شناسنامه اش نوشته بودند متولد 30 شهريور سال 1366.

قاضی به جرم هم خوابگی با مردان رای به اعدامش داده بود. دو هم خوابه او را هم به دادگاه آورده بودند. هر دو متاهل بودند. يعنی زن هم داشتند اما با عاطفه هم خوابيده بودند. عاطفه اينها را نمی دانست، اما می‌دانست که وقتی با او خوابيدند او در يک دنيای ديگری سير می‌کرد.

عمه اش به قاضی دادگاه گفته بود: اين دختر اختلال حواس دارد و از او سوء استفاده کرده اند.

اولی که ع. ا.د. (50 ساله) نام داشت به چند ضربه شلاق محکوم شد. دومی هم که “ع. ذ” نام داشت و 45 ساله بود به همين تعزير قابل خريد محکوم شد. آن که به اعدام محکوم شد، نه شوهر داشت و نه بچه. آنها که به شلاق محکوم شدند، هوس رانانی بودند با زن و بچه.

قاضی حکم اعدام را صادر کرد. عاطفه را به زندان برگرداندند. پدرش در کارتن خواب بود. يک گوشه‌ای پرت و دور افتاده در شهر نکا.

عمه عاطفه خودش را رساند به زندان. می‌خواست عاطفه را پيش از رفتن به نزد مادرش يکبار ديگر ببيند.

از پيچ دهليز زندان گذشت. رسيد مقابل عمه اش. بازهم مبهوت بود. چند کيلوئی آب رفته بود، اما هنوز درشت اندام بود. اين رشد طبيعی نبود. مثل همه بچه هايی که عقب مانده به دنيا می‌آيند. جسمشان جلوتر از مغزشان رشد می‌کند. عاطفه يکی از همين بچه‌ها بود. قاضی سر از اين نوع پديده‌ها در نمی آورد. دريده و چشم چران هيکل و سينه بزرگ عاطفه را برانداز کرده و سن او را 22 سال تشخيص داده بود.

آن روز، وقتی از دهليز هفت توی زندان گذشت و مقابل عمه اش رسيد، مثل يک کودک می‌گريست. به عمه اش گفت:

– عمه جان آن‌ها دو نفر نبودند. سه نفر بودند. سه شبانه روز به من تجاوز کردند.

نفر سوم؟

عاطفه دو نفر را سه نفر تصور کرده بود و يا قاضی نفر سوم را از پرونده حذف کرده بود؟

چه کسی حرف عاطفه را قبول می‌کرد؟ هيچکس. قاضی که حواس پرتی نداشت! اگر هم نفر سوم را حذف کرده بود لابد با حواس جمع چنين کرده بود.

قاضی می‌خواست پرونده را ببندد. نه فقط پرونده را ببندد، که دفتر زندگی عاطفه را هم ببندد. هرچه زودتر بهتر. حرف می‌زد که نبايد می‌زد. اگر معلوم می‌شد 22 ساله نيست، حکم بايد نقض می‌شد و آنوقت معلوم می‌شد چشم‌های او سينه‌های عاطفه را بزرگ ديده!

عمه جان، با گريه گفت:

– روز اعدام را به ما اعلام نکرده بودند. به اقوام اعدامی بايد می‌گفتند، اما نگفتند. خودم رفتم سر مراسم اعدام. يک شيرپاک خورده‌ای خبرم کرده بود. وقتی رسيدم قاضی آنجا بود. همان که حکم اعدام داده بود. حلقه دار دستش بود و عاطفه با گريه می‌گفت: من را نکشيد. تا آخر عمرم به نامحرم نگاه نمی کنم.

زبانم بند آمده بود. خواستم دهان باز کنم، اما زبانم در دهان نمی گشت. تا خواستم آب دهانم را جمع کنم، قاضی طناب دار را انداخت گردن عاطفه و کشيد. عاطفه رفت نزد مادرش!

پدر عاطفه يا خمار بود يا سر حال. نمی دانم در کدام عالم بود، اما ميدانم وقتی طناب را قاضی کشيد او در کارتن خواب بود.

شناسنامه عاطفه را پيدا کردم، اما خيلی دير. قاضی گفته بود شناسنامه لازم نيست، چشم من شناسنامه است. اين دختر 22 ساله است و زناکار. پدرش شناسنامه را پيش يک فروشنده دوره گرد امانت گذاشته بود. جنس گرفته بود تا از خماری در بيايد. می‌گفت: “يادم نيست به کی دادم”. با شناسنامه او دختر ديگری را به دوبی بردند؟ دختری را سر سفره عقد نشاندند؟ همراه شناسنامه‌های ديگر بردند پای صندوق‌های رای مجلس هفتم؟

قاضی که رفت، عاطفه را آوردند پائين

Comments Off on عاطفه او رفته با نگاهش شايد جنگلی از خاک او برويد   |    |     |     

15 Oct 2004

آدم ربايي : 15 سال

نوشته:     :::       Comments Off on آدم ربايي : 15 سال

آدم ربايي : 15 سال حبس

قتل عمد 20 عدد: 16 بار قصاص و پرداخت 4 ديه به اولياي دم

7 فقره شروع قتل: 3 سال حبس،

ضرب و جرح عمدي: پرداخت ديه

دو فقره لواط : يك بار اعدام

14 فقره تفويذ: 100 تازيانه به دليل حد

*جنايت بر ميت : 5 فقره عرش

=================

سرجمع کل: 1.000.000.000.000 تومان به حساب صد امام امت بخاطر فروش قطعات یدکی بدن

* جنایت بر میت به گمان نگارند منظور قاضی لواط با میت باشد که فقط جزو تخصص ملا و ملازاده است و از قوه تخیل انسان به دور.

Comments Off on آدم ربايي : 15 سال   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی