Jan 25 2003
افکار پراکندهی خُسنآقا کارهایم زیاد
افکار پراکندهی خُسنآقا
کارهایم زیاد شده، نمی دانم از کجا شروع کنم! هم توی زندگی خصوصیام هم توی زندگی کاریام و هم این مبارزهی لعنتی با رژیم بیشتر وقتم را میگیرد. از همه بدتر وقتی است که میبینی هرچه تلاش میکنم به هیچ نتیجهای نمیرسم البته نه که به نتیجهای نرسم ولی به نتیجهی مطلوب نمیرسم و این مرا بیشتر از همه چیز کلافه میکند.
شاید اگر کمی با شما و خودم درددل کنم کمکی باشد برای بازبینی موقعیتم و شاید بتوانم راهی برای خروج از این بنبست! پیدا کنم.
اول با کارم شروع میکنم چون مشکلام آنجا از همهی مشکلات دیگر کمتر است و قابل حلتر و یا حداقل با کمی پرکاری مشکل حل میشود.
اوضاع از اینقرار است که کل سیستمها بناست که در یک ماه و نیم آینده عوض شود، یعنی هم سرورهایما باید عوض شود (از Novell به Windows2000) همچنین کل سیستمهای روتینگ و خلاصه کل Networking یعنی IP ها بطور کلی عوض میشوند. مشکل سرور ها با پیدا کردن یک برنامهای یا روشی که بتواند User ها را از روی NDS Novell یا حداقل از روی یک text file خوانده و به Active Directory ویندوز 2000 منتقل کند حل خواهد شد، یا اینکه یک بیچارهای را باید پیدا کنم تا این کار را بدون دریافت پول هنگفتی انجام دهد. حالا اگر کسی از چنین برنامهای خبر دارد لطفآ از ما دریغ نکند.
زندگی خصوصی یا خانگی هم با یک نقاش حل میشود چون اگر این یک چند جایی که باید یک سال و نیم پیش نقاشی میشده نقاشی نشود دیوانه خواهم شد، البته اگر تا حالا دیوانه نشده باشم! معمولآ اینجور کارها را خودم انجام میدهم ولی خوب مگر شبانه روز چند ساعت دارد؟ اگر میشد آن را از 24 ساعت به مثلآ 30 ساعت افزایش داد، باز هم مشکل من ممکن بود حل شود، ولی با این 24 ساعت امکان پذیر نیست. البته اگر در یکی از این لاتاریها برنده شوم این مشکل هم حل خواهد شد، چون یک نقاش کارکشته را صدا میزنم و میگویم همه درو دیوارها را رنگ بهاری بزن تا روحم شاد شود.
از همه مشکل تر این زندگی سگی من هست با اوضاع سیاسی ایران. این یکی دیگه به این راحتی ها قابل ترمیم نیست. میگید نه!؟ بریت یک سر بزنید به فضول و این مطلبشرو بخونید، اون هم مثل من مونده حیرون. از یک طرف هرچی من اینجا داد میزنم که بابا بیاید یک اتحادی درست کنیم تا حداقل اگر چهارتا وبلاگ نویس بدبخت را مثل خود من یا شما را گرفتند بتوانیم با هماهنگی یک حرکت منسجم راه بیندازیم و رژیم را یک کمی بترسانیم. ولی کو گوش شنوا! آقای فضول دلیل اینکه رژیم خمینی مثل مُف خشک شده از دماغ ملت افتاده ولی هنوز آویزون اون زیر همینه، همین که هیچ کس جرات حرکتی رو نداره، همین که همه از اتحاد میترسند فکر میکنند که مثل دفعه ی قبل کلاه سرشون بره
این ایدهی همکاری رو چند بار مطرح کردم ولی به جایی نرسید چون پیگیری به اندازهی کافی نشد. من به شخصه نمیخوام این کار را بتنهایی انجام بدهم چون کار درستی نیست و تبدیل میشه به یک چیز من دراوردی. بهمین خاطر خواستم که دوستان با هم یک کار گروهی انجام بدهیم ولی گویا همه منتظر هستند تا یکی دیکتاتور وار شروع به دیکته کردن کند! یا اینکه همانطوری که گفتم همه میترسند که نکند دباره کلاه گشادی سرشان برود. خوب این هم که غیر ممکن هست البته اگر هدفمون یک کار دموکراتیک هست پس باید با ابزار دموکراتیک این هدف دنبال بشه، وگرنه دیکتاتور زیاد هست.
پاسخ این مشکلات را باید در همین چند روز آینده بیابم وگرنه، خواب از چشم ترم…
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 6:31 pm در بخش: بدون دسته بندی