Jun 28 2012
کمدی اسلامی!
چندی پیش سردار رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی از پوشش نامناسب پرسنل برخی بیمارستانهای خصوصی انتقاد کرده بود.
جانشین فرمانده نیروی انتظامی با بیان اینکه در برخی از سازمانها و بیمارستانهای خصوصی به صورت سازمانی از آرایش و کراوات استفاده میشود، گفت: به روسای بیمارستانها چند روزی فرصت داده میشود تا نسبت به جمعآوری این مسئله اقدام کنند.
تئاتر رو حوضی در دو صحنه
صحنه یکم: آقای رادان چند سال بعد تر روی تخت یکی از بیمارستانهای تهران، با چهرهای پیر، افسرده و نا امید!
صحنه دوم: پزشک شیک پوش با کراوات و عطر ایو سنلورن همراه با چند پرستار خوشگل و سکسی با پوشش مینی ژوپ وارد اتاق آقای رادان میشوند. آقای رادان گریان و نالان بدون توجه به وضع ظاهری حضار رو به پزشک میپرسد.
آقای دکتر قربانت گردم این غده که فرمودید بدخیم است یا خوش خیم.
پزشک به چهره رادان نگاه میکند، یک مرتبه داستان سالها قبل بصورت فلش بک را به خاطر میآورد که آقای رادان با غل و زنجیر او را با تحقیر از بیمارستان بیرون برده بود و بعد تر او را بخاطر داشتن کراوات و الخ در دادگاه عدل اسلامی جریمه و تحقیر کرده بودند.
رادان نالان و افسرده مجددا سوالش را تکرار میکند. دکتر بی توجه به سوال رادان غرق در افکار گذشته خود است. همراهان پزشک او را با تکانی به خود میآورند.
پزشک که به روزگار امروز بازگشته رو به رادان می کند و با زهرخندی میپرسد: چی فرمودید آقای سردار!
3 پیام |
خسن اقا جان مرحوم آقا سامان(پدربزرگ دوستم)در توضیح ماجراهایی که برای ازادی کشورش داشت این جور قضیه را تعریف میکرد: وقتی رضاشاه رفت،ما خوشحال شدیم که دیکتاتوری رفت و ایران ازاد شده و اکنون باید برای فرهنگ وری و توسعه تلاش کنیم.ولی دیدیم قضیه به این سادگی ها نیست.صبر کردیم.مصدق امد و امیدوار شدیم که از بند دیکتاتوری شاهی راحت شده ایم و برای داشتن اینده بهتر و کشوری توسعه یافته و دموکرات تلاش کنیم.کودتا شد و ما هم سنگ روی یخ شدیم.صبر کردیم.بیست و پنج سال بعد شاه را انداختیم بیرون و خوشحال شدیم که ازاد شده ایم و دیگر خبری از سیه روزی و بدبختی و زور و ظلم نخواهد بود.ولی دیدیم این بار هم داستان به این سادگی ها نیست و در نتیجه صبر کردیم.سال 88 شد و جنبش سبز را دیدیم و گفتیم حداقل این دم غروب عمری نمردیم و دیدیم که ملت برای ازادی و حق تعیین سرنوشتشون تلاش میکنند و بلاخره خواهیم توانست در ایران ازاد و از بند رها شده بیاساییم.اما باز هم قضیه به این سادگی ها نبود.صبر کرد تا بلاخره اجل امد سراغش.
ان بینوای مرحوم از بیست سالگی(سن الان من)آرزوی ازادی داشت و بعد از هشتاد سال زندگی در این مملکت در نهایت هم مثل خیلی های دیگه به ارزوش نرسید و در این خراب شده استبداد زده از دنیا رفت و نه تنها بهتر شدن اوضاع مملکت را ندید بلکه شاهد بدتر شدن مداوم وضع بود.میترسم من هم که الان ارزوی ایران ازاد و سربلند دارم،بعد از چند سال و اندی زندگی در این خاک، در نهایت بدون انکه ذره ای از چیزی که ارزوش رو داشتم ببینم،با عزرائیل برم اون ور آب.شاید عوض ان دکتر آراسته و پرستارهای جیگر و مانکن،یک دیپلمه ریشو که روپوش سفید پوشیده به اضافه چند تا سیبیلوی چادر چاقچور داره که ظاهرا پرستارند برای چک کردن وضعیتم بیان بقل تختم.
وضعیت جوریه که نمیشه گفت فردا چی پیش میاد.معلوم نیست این مردم بلاخره غیرتشون بیدار شه و دسته کم برای خودشون علیه ظلم و جور و جفا دست به خیزش بزنند یا جنگ بشه و ایران ویرانه سرا بشه و در نهایت این ملک چند هزار ساله تجزیه بشه.
وضعیت در داخل کشور به حدی در ناامیدی و رخوت غرق شده که نگو و نپرس.روزگار غریبی است نازنین،روزگار غریبی است و دست ما هم به هیچ جا بند نیست.
بسمه تعالی
کروات اسلامی هم داریم. به شکل ذوالفقار مولایمان آقا امام علی (ع) است. اگر کروات اسلامی بزنند محل اشکال نیست.
=)) ایشالله ببینم اون روز رو ..