Mar 30 2012
سن که رسید به پنجاه فشار میاد به چند جا!
خودم هم فراموش کرده بودم که وبلاگ خُسن آقا ده ساله شده.
27 مارس 2002 بود که شروع کردم به نوشتن وبلاگ! آن روزگارها شاید تعداد وبلاگهای فارسی به 30 عدد هم نمیرسید. خدا بیامرزد حسین درخشان را همان که خود را پدر وبلاگ نویسی فارسی می پنداشت، هم او که حالا به علت حمایتهای بی دریغ اش از حکومت آسد علی حالا توی زندان همان آسد علی دارد آب خنک میخورد! هم او بود که یک روزی فرمود اگر تعداد وبلاگ نویسهای ایرانی به 100 برسد شاهکار کردهایم! جل الخالق این تعداد از ده ها هزار بلکه صد هزار هم گذشت و هیچ شاهکاری هم به وقوع نپیوست!
حداقل در این 10 سال وبلاگ نویسی میتوانم به جرات بگویم که سواد خواندن و نوشته من یکی که بیشتر شده. ماشاالله ماشاالله سه سوت یک صفحه A4 را سیاه میکنم، حالا مهم نیست اگر محتوای آن چرند و پرند باشد!
حالا که این طور شد به میمنت ده سالگی وبلاگ خُسن آقا فردا صبح با اجازه دوستان میروم یک سفر به آتن و به مدت ده روز آنجا بست خواهم نشست.
تا برگشتن اگر اینترنتی برقرار بود، چیزی اینجا خواهم نوشت وگرنه تا بعد!
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 7:01 pm در بخش: کامپیوتر و اینترنت
4 پیام |
خسن اقای گل ، مبارک ، اما من نفهمیدم ربطش به پنجاه چی بود ؟ یه کم مادرزادی خنگم دیگه !
فرهاد عزیز شاعر که من باشم وقتی قافیه تنگ آمد به جفنگ گویی کرفتار میشوم! این هیچ ربطهای با هشیاری شما ندارد عزیز.
خُسن آقا جان،
اول اینکه توی این دهسال چقده قد کشیدی، ماهم با تو، به قول مادر بزرگا خیرش رو ببینی و ایشلا دوماد شی!!!
دوم، توی ستون چپ دم و دستگاهت بود که این شیخ مهدی خزعلی خودمان دفتر و دستکش رو نو کرده، رفتیم دیدیم هنوز دست اُزگل های بسیجیه.
سوم، رفتی آتن یادت نره شکایت اون نره خری که همسایه عفیفه ات را نشونده به قیثاغورث بکنی و بهش بگی اون قضیه اش توی مدرسه خیلی ما رو ضایع کرد!
چهارم باقی بقایت.
اتفاقا والد جان بنده با این قیثاغورث بد جوری رفیق بودم یک معلم هندسه ای ما داشتیم به نام دسترنج این معلم باعث شد که من همیشه در دروس جبر و هنسه نمره خوب بگیرم و عاشق هدسه و جبر شدم.