Oct 26 2011
باز دوباره بیبیسی فیل اسلامی هوا کرد
راشد غنوشی همان حرفهای زیبا را که خمینی از طریق بیبیسی 33 سال پیش توی مقعد ما ایرانیها چپاند، حالا هم راشد غنوشی به کمک آیت الله بیبیسی داره همون کار رو میکنه. جالب اینجاست که همه این اراذل مسلمان هم یا مقیم فرانسه هستند یا مقیم انگلستان!
بزودی شاهد یک نسخه خمینی صادراتی هم برای لیبی و بعد هم برای سوریه خواهیم بود البته آن هم به کمک دولت فخمیه یا به کمک دولت آقای سارکوزی.
مبارک است انشاالله! مطلبی نوشته بودم در همین رابطه “صادرات اسلام از اروپا به کشورهای بدبخت خیز” گفتم اگر منتشر کنم باز یک عده مزدور میآیند مارک توهم تئوری توطئه میبندند به ناف ما از خیرش گذشتم. فعلا که خاورمیانه و آفریقای مسلمان در خواب خرگوشی هستند، چه عیب دارد منابع آنرا هم غرب ببرد خرج اقتصاد رو به زوالش بکند!
پ.ن.:این انگلیسیها چنان خسیس هستند که حتی ویدئویی که برای منافع خودشان هم ساختهاند را نمیگذارند ما پخش و اشاعه بدهیم! به همین خاطر بود که نتوانستم ویدئو را پیوست کنم، خودتان زحمت بکشید از روی لینک مشاهده کنید.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 9:38 pm در بخش: اسلام و مسلمین,سیاسی,ملای حیلهگر,نقد اسلام
12 پیام |
چهره بزک شده اسلام در اروپا مثل گرگ چنگ و دندان تیزی است که پوستین گوسفندی مهربان بر تن کرده در حالی که چنگ و دندان تیزش کاملا عیان است
از ایت الله بی بی سی که رسانه استعمار پیر است و اتفاقا به خاطر منافعش از حکومتهای فاسد دفاع میکند هیچ انتظاری نیست یک مثال برایتان می اورم:
چند سال قبل درست قبل از انتخابات رژیم شبکه ای به نام هما ایجاد شد که در ساعتهای پر بیننده با نشان دادن تصاویری از فروشگاههای لوکس و کافی شاپهای شمال شهر تهران و مصاحبه با بچه سوسولهای پولدار و معشوقه هایشان سعی در مرفه نشان دادن کل ایرانیان مینمود جالب اینکه در خود امریکا و لندن عده ای ساده لوح که تعدادشان کم هم نبود گول تبلیغات گسترده لابی حکومت را خوردند (از جمله مسعود بهنود) پا به پای مزدوران و نوچه های حکومت به امید پیروزی اصلاح طلبان و گل و بلبلی شدن مملکت پای صندوق های رای رفتند و همه دیدیم چه شد …
خسن اقای عزیز ما ایرانی ها باید به چنان فهم و شعوری برسیم که اثار این نکبت 1400 ساله را اول از ذهن و فکر خود و بعد هم از خانه و جامعه پاکسازی کنیم درست مثل اسپانیا .
واقعا تعجب میکنم دینی با این درجه توحش با ان مقدسات رقت انگیزش با انهمه خرافات و مهملات چگونه قرنها دوام اورده و اینطور محکم در جوامع ریشه دوانده
سنگ پای آخوندی
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام سیدحسن ربانی مدیر مرکز خدمات حوزه های علمیه با تاکید براینکه مظلوم ترین و محروم ترین قشر جامعه، روحانیت هستند، اظهار داشت:روحانیان از حداقل های خدمات شهری محروم هستند از این رو باید به فکر تامین معیشت روحانیت با عزت و کرامت باشیم.
از این جا بخوانید
http://www.rasanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=114193
میخواستم چیزی در مورد این ادعای آقای مدیر مرکز خدمات حوزه های علمیه بنویسم، هرچه سبک سنگین و دودوتا چهارتاکردم نتونستم از بلاتکلیفی بیام بیرون.ناچار استخاره کردم بد اومد. پیش خودم گفتم لابد خیری در این ننوشتن است و یا شاید این ادعا درسته و من بی خودی- مثل اسپند روی آتش- بالا پائین می پرم تا ثابت کنم چرت و پرت است.
با دقت تر خوندم و بدون حب وبغض- که در اینگونه مواقع به ناچار مخ آدم رو احاطه میکنه- فکر کردم، دیدم که بنده ی خدا یک جورایی حق داره.
سی و دو ساله با هزار جور کلک و نیرنگ و کشت و کشتار ممکلت رو چاپیدهاند ولی هنوزآخوند ها از حداقل خدمات شهری محرومند. نمونه های زیربه خوبی این محرومیت ها را نشان میدهند:
-هر آدمی براحتی توی شهر میتونه کنار خیابون منتظر سوار شدن به یک وسیلهی نقلیه عمومی بایسته ولی یک آخوند اگر اینکار رو بکنه هزارتا فحش و متلک جوراجور نصیبش میشه.
-هر آدمی میتونه شب ها سطل آشغال رو ببره سر کوچه بذاره ولی یک آخوند عمرن این کار از عهده اش بر نمیاد.
-یک آدم میتونه راحت بره ساندویچی یا کافی شاپ ولی تصور دیدن یک آخوند در اینجور مکان ها قدری نامانوسه.
– یک آدم میتونه باخانواده ویا دوستش بره تو پارک قدم بزنه ولی آیا یک آخوند میتونه براحتی اینکار رو بکنه.
-یک آدم اگر توی خیابون دچار مشکلی بشه می تونه از عابران کمک بخواد ولی اگر این وضع برای یک آخوند بوجود بیاد دیگران نه تنها کمک نخواهند کرد بلکه حداقل متلکی که بهش میگن اینه “خوبش شد”.
– اگر خونه ی یک آدم آتش بگیره همه میان کمک که خاموشش کنند ولی اگه خونه یک آخوند آتش بگیره دل خیلی ها خنک میشه.
اصلن یک آخوند میتونه مثل آدمها در شب ازدواجش با ماشین تو خیابون ها بچرخه و بوق بوق کنه؟ اصلن کسی از آدمها با آخوند ازدواج میکنه؟
خلاصه، خوب که دقت کنیم می بینیم بیشتر مکان های عمومی در یک شهر با آخوند در تضاده. انگار همه جا دوربین مخفی کار گذاشتهاند که هر فعالیتی که برای آدمها، عادیه برای آخوندها به نوعی عجیبه و در صورت بروز این فعالیت ها سریع فیلم و عکس و خبرش مخابره میشه و میشه خبر داغ.
شاید همان بهترکه برای این موجودات عجیب و ناسازگار با محیط شهری فکری بشه و برگردند به اونجایی که بهش متعلق اند
ای بابا ایرانی شما که همه چیز رو در باره آخوند گفتید حداقل این بخش رو هم “برگردند به اونجایی که بهش متعلق اند” خودتون توضیح می دادید تا مردم مجبور نشوند در این باره خود پیدا کنند.
حُسن آقای عزيز از آنجائی كه هيچ اعتقادی به بهشت و جهنم ندارم واقعا نميدونم اين حرومزاده ها را به كدوم قبرستونی ارجاع كنم ؟!!!
درود
وبلاگ زیبایی دارید.میشه منو لینک کنید.متشکرم
به امید ازادی
سفر به دور دنیا و کهکشانها فقط در 8 ساعت رایگان
خر البراق شاتل فضایی و کیهان نورد محمد / البراق و تشابهه آن با سفر فضایی یا خواب کاهن زرتشتی أرتاويراف
تاریخ نویسان عرب و غیر عرب بر سلطه فرهنگی و سیاسی ایران قبل از اسلام و حتی بعد از اسلام باور دارند داستانهای دینی و تاریخی ایرانیان در ادبیات شفاهی عرب کاملا شناخته شده بود اما عربها چون به کتابت اعتقاد نداشتنداز متوبات قبل از اسلام آنها هیچ سندی وجود ندارد اما از کتابهای بعد از اسلام می توان مطالبی را در مورد دوره قبل از اسلام عرب استخراج نمود بطور نمونه به متن نقل شده از کتاب تاريخ أبي الفداء باب (2) توجه کنید:
” إن (كسرى أنوشروان) قد أرسل جيوشه وجحافله ووجهها إلى مملكة الحيرة وقام بعزل ملكها الحارث وولى عوضاً عنه أحد رعاياه المقربين والمنفذين لسياسته الحربية اسمه منذر ماء السماء. وبعد ذلك أرسل هذا الملك جيشه تحت إمرة وهرز إلى بلاد اليمن. وكان أول ما فعله بعد ذلك أنه طرد الحبَش وولى أبا السيف على مملكة أسلافه. ولكن بعد قليل تولى (وهرز) نفسه على مملكة اليمن، وسلَّم لذريته السيادة يتوارثونها أب عن جد ( راجع سيرة الرسول لابن هشام صـ 24 – 24 ( وكما يقول أبو الفداء أيضاً في تحفته النادرة المسمية باسمه : ( كانت المناذرة آل نصر بن ربيعة عمالاً للأكاسرة على عرب العراق) ( أنظر تاريخ أبي الفداء باب (2) وقال عن اليمن: ثم ملك اليمن بعدهم )أي أهل الحِمْيَر( من الحبشة أربعة، ومن الفرس ثمانية، ثم صارت للإسلام…
حتی بطوریکه ابن هشام از مفسران اولیه قران می گوید: إن العرب لم يسمعوا في عصر محمد قصص رستم وأسفنديار وملوك فارس القدماء فقط، بل إن بعض قريش استحسنوها وفضلوها على قصص القرآن. وهاك نص عبارة ابن هشام(والنصر بن الحارث بن كلدة بن علقمة بن عبد مناف بن عبد الدار بن قصي كان إذا جلس رسول الله مجلساً فدعا فيه إلى الله تعالى وتلا فيه القرآن وحذر قريشاً ما أصاب الأمم الخالية، خلفه في مجلسه إذ قام، فحدَّثهم عن رستم الشديد وعن أسفنديار وملوك فارس، ثم يقول: والله ما محمد بأحسن حديثاً مني، وما حديثه إلا أساطير الأولين اكتتبها كما اكتتبتُها)
با این دو متن بالا وجود و شهرت داستانهای دینی و استوری فارسی و بطور طبیعی داستان معراج کاهن مجوسی “أرتاويراف” و حتی معراج زردشت، در میان عربهای حیره و عربهای ساکن جنوب رود فرات کاملا مشخص است حتی دیانت زردشتی و مانوی در میان این مردم رایج بوده است. قصه معراج” ارتا ویراو” یا ” ارتا میراو” یا (أرتاويراف نامك – الكاهن المجوسي) که 400 سال قبل از هجرت نوشته شده بود بسیار شهرت داشت این کتاب در زمان اردشیرپاپکان و به زبان پارسی پهلوی نوشته شده و به نزد عربها به معراج ملك الفرس هم شهرت داشته است .
اَرداویراف نامه یا اَرداویر نامه یا oroudmerou یکی از کتابهای نوشته شده به زبان پارسی میانه است و به دوره اردشیر بابکان برمی گردد.
ویراف مقدس، نام یکی از موبدان و ارداویرافنامک شرح سفر فضایی و معراج نامه اوست. داستان دینی ارداویراف همانندی زیادی با کتاب قصه کمدی الهی دانته دارد و پژوهشگران بر این باورند که دانته در آفریدن اثر خود متاثر از ارداویرافنامه بوده است.
کتاب معروف ارداویرافنامه تصویر جامعی را از دوزخ در زرتشتیگری بدست میدهد. این کتاب در قرن سوم هجری بازنویسی شده است، کتاب داستان سفریکی از کهنه و پیران دین زرتشت به وادی روح است تا برای ایرانیان مشخص کند که حقیقت دین کجا است چون در کتاب های مقدس که بر روپوست نوشته شده بود و در دربار دارا شاه ایران بود توسط اسکند نابود شده بود و کتاب مقدسی نبود تا به آن مراجعه کنند لذا قرار شد یک عالم زاهد و دانشمندی به خواب خلسه برود و با خدا دیدار کند و کتاب گمشده را باز یابد.. به این پیر دانا و صالح مؤبدان آئین مزدیسنی شربتی مخدر و مقدس میخورانند که تحت تأثیر آن وی به مدت هفت شبانه روز به خواب میرود و پس از بیداری داستان سیروسلوک روحی و سفر فضایی خود و مشاهدات خود را از سفر به بهشت و جهنم و آسمان هفتم را برای دیگران بازگو میکند.
در دیباچه ترجمه کهن ” ارداویراف نامه بپارسی چنین آمده است: ایدون گویند که چون شاه اردشیر بابکان بپادشاهی بنشست، نود پادشاه بکشت و بعضی گویند نودوشش پادشاه بکشت و جهانرا ازدشمنان خالی کرد و آرمیده گردانید و دستوران و موبدانی که در آنزمان بودند همه را پیش خویشتن خواند و گفت که دین راست و درستکه ایزد تعالی بزرتشت… گفت و زرتشت در گیتی روا کرد مرا بازنمائید ( دین واقعی زرتشتی را نشان دهید) تا من این کیشها و گفت و گویها از جهان برکنم و اعتقاد با یکی آورم (تا من این تفسیرها و نظریات مختلف و متضاد را باطل نمایم ) و کس بفرستاد بهمه ولایتها، هرجایگاه که دانائی و یا دستوری بود همه را بدرگاه خود خواند. چهل هزار مرد بر درگاه انبوه شد. پس بفرمود و گفت آنهایی که ازین داناترند باز پلینند(پالایش کنند). چهارهزار داناتر از آن جمله گزیدند و شاهانشاه را خبر کردند و گفت دیگر بار احتیاط بکنید، دیگر نوبت از آن جمله قومی که به تمیز و عاقل و افستا و زند بیشتر از بر دارند جدا کنید. چهارصد مرد برآمد که ایشان افستا و زند بیشتر ازبر داشتند. دیگرباره احتیاط کردند در میان ایشان چهل مرد بگزیدند که ایشان همه افستا از بر داشتند. دیگر در میان آن جملگی هفت مرد بودند که از اول عمر تا به آن روزگار که ایشان رسیده بودند بر ایشان هیچ گناه پیدا نیامده بود و بغایت عظیم پهریخته (فرهیخته )بودند و پاکیزه درمنش و گویش و کنش و دل در ایزد بسته بودند.
بعد از آن هر هفت را بنزدیک شاه اردشیر بردند. بعد از آن شاه فرمود که مرا میباید که این شک و گمان از دین برخیزد و مردمان همه بر دین واقعی و ناب اورمزد وزرتشت باشند و گفت و گوی از دین برخیزد چنانکه مرا و همه عالمان و دانایان را روشن شود که دین(حق و راستی) کدامست و این شک و گمان از دین بیفتد.
بعد از آن ایشان پاسخ دادند که کسی این خبر باز نتواند دادن الا آن کسیکه از اول عمر هشت سالگی تا بدان وقت که رسیده باشد هیچ گناه نکرده باشد و این مرد “ویراف” (میراوو) است که از او پاکیزهتر و مینو روشنتر و راستگویتر کس نیست و این قصه اختیار بر وی باید کردن و ماششگانه دیگر یزشنها و نیرنگها که در دین از بهر این کار گفته است بجای آوریم تا ایزد عز و جل احوالها به ویراف نماید و ویراف ما را از آن خبر دهد تا همه کس به دین اورمزد و زرتشت بیگمان شوند و ویراف این کار در خویشتن پذیرفت و شاه اردشیر را آن سخن خوش آمد و پس گفتند این کار راست نگردد الا که بدرگاه آذران شوند و پس برخاستند و عزم کردند و برفتند و بعد از آن، آن شش مرد که دستوران بودند از یک سوی آتشگاه یزشنها پساختند و آن چهل دیگر سویها باچهل هزار مرد دستوران که بدرگاه آمده بودند همه یزشنها پساختند و “ویراف” سر و تن بشست و جامه سفید درپوشید و بوی خوش برخویشتن کرد و پیش آتش بیستد و از همه گناهها پتفت بکرد… پس شاهنشاه اردشیر با سواران سلاح پوشیده، گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشت تا نه که آشموغی یا منافقی پنهان چیزی بر ویراف نکنند که اورا خللی رسد و چیزی بدی در میان یزشن کند که آن نیرنگ باطل شود.
پس در میان آتشگاه تختی بنهادند و جامههای پاکیزه برافکندند و ویراف را بر آن تخت نشاندند و رویبند بر وی فروگذاشتند و آن چهل هزار مرد بر یزشن کردن ایستادند و درونی بیشتند و قدری په بر آندرون نهادند. چون تمام بیشتند یک قدح شراب به ویراف دادند و …هفت شبانروز ایشان بهمجا یزشن میکردند و آن شش دستور ببالین ویراف نشسته بود سی و سه مرد دیگر که بگزیده بودند از گرد بر گردتخت یزشن میکردند و آن تیرست و شصت مرد که پیشتر بگزیده بودند از آن گرد بر گرد ایشان یزشن میکردند و آن سی وشش هزار گرد برگرد آتشگاه گنبد یزشن میکردند و شاهنشاه سلاح پوشیده و بر اسب نشسته با سپاه از بیرون گنبد میگردید باد را آن جا راه نمیدادند وبهرجائی که این یزشنکنان نشسته بودند بهر قومی جماعتی شمشیرکشیده و سلاح پوشیده ایستاده بودند تا گروهها بر جایگاه خویشتن باشند و هیچ کس بدان دیگر نیامیزند و آن جایگاه که تخت ویراف بوداز گرد بر گرد تخت پیادگان با سلاح ایستاده بودند و هیچ کس دیگر رابجز آن شش دستور نزدیک تخت رها نمیکردند، چو شاهنشاه درآمدیاز آنجا بیرون آمدی و گرد بر گرد آتشگاه نگاه میداشتی. و بر این سختی کالبد ویراف نگاه میداشتی. یشتند تا هفت شبانروز برآمد. بعد از هفت شبانروز ویراف بازجنبید و باز زیید(دوباره زنده شد) و بازنشست و مردمان و دستوران چون بدیدند که ویراف از خواب درآمد خرمی کردند و شادشدند و رامش پذیرفتند و بر پای ایستادند و نماز بردند و گفتند: شادآمدی اردایویراف… چگونه آمدی و چون رستی و چه دیدی؟ ما رابازگوی تا ما نیز احوال آن جهان بدانیم… ارداویراف واج گرفت، چیزی اندک مایه بخورد و واج بگفت(سخن گفت ) پس بگفت این زمان دبیری دانا را بیاورید تا هرچه من دیدهام بگویم و نخست آن در جهان بفرستید تا همه کس را کار مینو و بهشت و دوزخ معلوم شود و قیمت نیکی کردن بدانند و از بد کردن دور باشند پس دبیری دانا بیاوردند و در پیش ارداویراف بنشست. و داستان مشاهدات خود را بگفت که جهنم چگونه جایی بود و خدا و فرشتگان و دین ناب را شرح داد…..
«رجوع به ارداویرافنامه در یادنامه پورداود ج 1 و یا متن کامل انگلیسی سفرنامه پیر و کاهن مجوسی :
http://www.avesta.org/pahlavi/viraf.html
اما معراج و سفر فضایی محمدی:
در سوره الإسراء الآية (1 : 17) آمده است:
(سبحان الذي أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا. بدنه اصلی داستانها و روایتهای معراج محمد همان معراج کاهن زرتشتی است اما حاشیه ها و زواید و اضافاتی بر آن بافته شده در خصوص جسمانی بودن یا روحانی بودن سفر شاتل فضایی محمد( رفت و برگشت در یک شب) اختلافات زیادی میان مفسران قران وجود دارد با توجه به اینکه به دلایل علمی و عقلی و تجربی یک فرد نمی تواند در یک شب به آسمان هفتم برود و بهشت و جهنم را و طبقات مختلف را ببیند و برگردد و اصولا بدلایل زیر چنین چیزی غیر عملی و غیر علمی است:
1- براى فرار از «حوزه جاذبه زمين» سرعتى لا اقل معادل چهل هزار كيلومتر در ساعت لازم است!و ابزارهای فنی پیچیده ای نیاز دارد.
2- فقدان هوا در فضاى بيرون جو زمين
3- گرماى سوزان آفتاب و سرماى كشندهاى كه در قسمتى كه آفتاب مستقيما مىتابد و قسمتى كه نمىتابد وجود دارد.
4- اشعههاى خطرناك و کشنده بالای جو مانند اشعه كيهانى ، ما وراء بنفش و اشعه ايكس.
5- بىوزنى و معلق شدن و از دست دادن کنترل.
6- اگر كسى بخواهد در سراسر آسمانها سير كند تا به آخر جهان یا آسمان هفتم به تعبیر قدما برسد بايد سرعتى بيش از سرعت سير نور داشته باشد. اگر با بیشترین سرعت ممکن از زمین به سوی کهکشان حرکت کنیم باید سرعت ما به سرعت نور برسد 300.000 کیلومتر بر ثانیه اما با این سرعت برای رسیدن به نزدیکترین اجرام آسمانی حداقل 3 سال تخمین زده شده است پس چگونه پیامبر این راه را تا آسمان هفتم در یک شب طی کرد ؟
آخوندهای پررو و دانشمندان شکم و زیر شکم برای همه این پرسشها پاسخی کودکانه و ابلهانه دارند نخست اینکه می گویند این سفر روحانی بوده و جسمانی نبوده اما این تفسیر چون بشدت در تناقض و تضاد و کانترادیکت با همه تفسیرهای مفسران و احادیث قدیمی است زیرا اگر سفر رویایی بوده دیگر بخشی از ماجرا و سوار شدن بر خر براق و اینگونه ماجراها چه موضوعیتی دارد؟ ضمن اینکه سفر مسجد الاقصی نیز جای سوالات زیادی دارد چون این بنا در جنگهای رم و ایران تخریب شده بود و مسجدی در آن زمان وجود نداشت و در آن زمان امپراتور ایران معابد یهودی را به یهودیان برگردانده بود و چیزی بنام مسجد در آن زمان 622 م بی معنی است بلکه معبد یهودیان وجود داشته و چیزی بنام مسجد الاقصی در زمان عمر در سال 644 م ساخته شده 15 هجری و آن نیز تخریب شده و ساختمان بنای فعلی مسجد اقصی نیز مربوط به مسجد ساخته شده در دوره های بعد می باشد.
لذا ناچار هستند توجیه دیگری بتراشند و بگویند خوب این معجزه بوده و خداوند قادر است هر نشدنی را شد بکند و معجزه با عقل و علم جور درنمی آید بنابراین نیازی به همخوانی آن با علم و عقل نمی بینیم. البته این خود اعترافی است از سوی آخوندها که علم و مذهب اسلام با هم یکجا نمی توانند جمع شوند و این اعتراف یک پارادوکس و تضاد دیگری با آخوندهای دانشمند نما است که از معجرات علمی قران سخن می گویند.و جالب اینکه مفتضحانه و خجولانه آیه های متضاد و ضد علمی و عقلی تفسیرهای آیه های ( حرکت شرقی غربی خورشید و سکون زمین در قران- غروب کردن خورشید در گل و لای مذاب) را توجیه می کنند. به فتواهای علمای اسلام نگاه کنید همه آنها سخن از سکون زمین و حرکت طولی از شرق به غرب توسط خورشید می کنند . نگاه کنید به نوشته های مفتی بزرگ جهان اسلام بن باز
این پاسخ ها البته همانقدر کودکانه است که اصل قصه و داستان ، چون اینگونه قصه ها در میان مردمان قبل از ادیان اللهی هم وجود داشته و جنبه سرگرمی و خیال پردازی داشته و از روی کنجکاوی همراه با جهالت های انسانهای نخستین بافته شده است. دروغگ کم حافظه است مخصوصا اگر آخوند پر حرف باشد جالب اینکه آخوندها و مفتی ها همه جا در طول 1400 سال گذشته بدروغ گفته اند محمد بی سواد بود حال اینکه در همین وراجی های معراج می بینید که محمد لوحه ای را می خواند و از آن سوالاتی می کند.
کپی برداری قران از سفر معراج کاهن زرتشتی کتاب ارتاویراف 101 بخش است که مطالب آن توسط مفسران مسلمان کپی شده و در باره سوره اسرا شرح داده شده است البته کاهن زرتشتی این سفر را در خواب انجام دیده و ماجرای خوابی را که دیده است تعریف کرده ولی محمد سفر را با خر براق انجام داده تا داستان هیجان انگیز تر شود.
ارداویراف :چون اسکندر اوستا و زند را سوزانید ، پس مردم ایرانشهر در شک افتادند و برای بازیافتن حقیقت دین ارداویراف را برگزیدند تا به جهان دیگر رود و از پاداش عمل مردم خبر آورد. ارداویراف را “می
و منگ” گشتاسبی خوراندند و روان او از “چینود پل” گذشت.پل صراط
سروش و ایزد آذر، دست او را گرفتند و از همستگان گذرانیدندو از طبقات بهشت تا به پیشگاه هرمزد.و از آنجا به دیدار دوزخ و درکات آن رفت.
:سخه رونوشت توسط قران نویسان و حدیث گویان = محمد:
سپس محمد با جبرئیل بالا میروند تا به آسمان دنیا صعود میکنند، در آنجا فرشتهای به نام اسماعیل که مسئول دفع شیاطین با شهاب است را ملاقات میکنند. و پس از معارفه محمد به وی توسط جبرئیل اجازه
نصعود توسط فرشته صادر میشود و فرشته در را باز میکند، محمد به او سلام میکند او نیز به محمد سلام میکرد و برای یکدیگر استغفار میکنند.
جبرییل به جای سروش و اسماعیل که قدرت کنترل آتش را دارد به جای ایزد آذر البته با اختیارات محدود تر.
[ارداویراف] : پس سروش پرهیزکار و ایزد آذردست مرا فراز گرفتندو مرا جای جای فراز بردند. دیدم امشاسپندان و دیدم دیگر ایزدان را. دیدم فروهر کیومرث و زردشت و کی گشتاسب و فرشوشتر و جاماسپ و دیگر نیک کرداران.(همان)
محمد در آسمان دوم فرشتگان را می بیند و در آسمان سوم یوسف و در آسمان چهارم ادریس و در آسمان پنجم هارون برادر موسی و در آسمان ششم موسی و در آسمان هفتم ابراهیم را می بیند.
[ارداویراف] : روان زنی دیدمکه ریم و چلیدی مردمان را تشت تشت برای خوردن به وی می دادند. پرسیدم این تن چه گناه کرد که روان چنان پادافره برد؟ سروش گوید که این روان آن زن در وند است که به هنگام دشتان از مرد دوری نجست و داد نداشت و به آب و آتش رفت. [همان] (یعنی در هنگام قاعده گی با مردی نزدیکی کند و خود را پاک ندارد)
محمد می گوید :زنی رادیدم که دست وپاهایش برعکس باهم بسته بودند و مارها وعقربها به اونیش می زدند. زنی که وضومی گرفت درحالی که بدنش از جنب وحیض ونجس بود ونماز را سبک می شمرد.
[ارداویراف]:روان زنی را دیدم که زبانش از حلقوم کشیده شده و در هوا آویخته بود. پرسیدم این روان از کیست؟ سروش گفت این از آن زن در وند است که به گیتی شوی و سالار خود را حقیر شمرد و نفرین کرد و دشنام داد و پاسخ گویی کرد.
محمد:جبرئیل به محمد پیامبر در شب معراج جهنم را نشان میدهد که در آن شیطانی سبز رنگ نگاهبان زنانی است که در نتیجه دروغ گفتن به شوهرانشان و خارج شدن از خانه بدون اجازه آنان، با قلابهایی از زبان آویزان شده و در میان شعلههای آتش میسوزند و بدینسان عذاب میبینند.
(مینیاتور ایرانی متعلق به قرن ۱۵ میلادی)
[ارداویراف]: روان زنی را دیدم که به پستان خویش کوهی را می کندو سنگ آسیابی را چون لشتی بر سر می داشت و پرسیدم این چه گناهی کرده؟ سروش گفت آن زن است که به گیتی کودک حویش را در شکم نسا و تباه کرد و بیفکند.
محمد:محمد سوار بر براق به همراه جبرئیل در شب معراج جهنم را میبیند که در صحنی از آن شیطانی سرخ، نگاهبان زنانی است که به دروغ، فرزندان حرامزادهشان را به شوهرانشان منتسب نمودهاند و برای عذاب دیدن با قلابهایی از سینه آویزان شده و در میان شعلههای آتش میسوزند.
مینیاتور ایرانی متعلق به قرن ۱۵ میلادی
الف: شرح معراج از قول کتب تفسیر آخوندهای دانشمندنما:
ادامه…
http://zdeeny.blogspot.com/2011/10/8.html
خسن آقا چرا کانادا اینقدر بی در و دروازه شده که هر سارق و جانی … به راحتی اقامت میگیره؟ مگه یکی از شرایط حصول اقامت دائم کشور توسعه یافته ای مثل کانادا شفاف بودن منبع مالی نیست؟؟؟
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=40175
هر دم از اين باغ بری ميرسد !!! فروش تجهيزات شنود مخالفان رژيم جمهوری اسلامی توسط شركت سوئدی اريكسون به ايران كه امروز توسط يكی از بزرگترين روزنامه های سوئد فاش شده . لطفا از قسمت ترجمه گوگل برای ترجمه از سوئدی به انگليسی استفاده كنيد .
http://www.expressen.se/nyheter/1.2608633/ericsson-far-kritik-for-dodshandel
عمو 40 درصد ارا رو بدست اوردن 60 درصد ديگه رو غير اسلامگراها بدست آوردن فكر كن انتخابات رياست جمهوري بود اونوقت ميشد مثل راي اوردن لوپن توي فرانسه كه سوسياليست ها هم رفتن به شيراك راي دادن تا ديوانه ريس جمهورشون نشه اينم فقط 40 درصد ارا رو اورده
آخرین اخبار از کائنات
اعضای جلسه:
خداوند،فرشتگان ( عزرائیل ،جبرئیل+اسرافیل+ابلیس )،مهدی( معروف به امام زمان ) و عیسی(معروف به پسر خدا )
موضوع جلسه:راهکاری برای کنترل اوضاع
خدا:اوضاع خیلی افتضاح شده روزی صدها هزار مورد قتل و کشتار و تجاوز وشکنجه و ظلم و به غیر از اینها حکومتهای دیکتاتوری هر روز هزاران جنایت میکنند و افراد سودجو به تجارت اعضای بدن و تجارت سکس کودکان مشغولند و اوضاع به شدت افتضاح است و به نظرم دیگه از این بدتر نمیشه و باید کاری کرد.
مهدی و عیسی:ما برای ظهور اماده ایم اما با این رقم مسخره سیصد و سیزده نفر ظهور ما هیچ فایده ای نداره و چیزی جز خودکشی محسوب نمیشه،زمین شش میلیارد جمعیت داره و اگر قرار باشه پیروز بشیم حداقل یک میلیارد نیروی مسلح آموزش دیده نیاز داریم.
عزرائیل:اگر جنگی قراره بشه باید به من نیروی کمکی بدین من همینجوریش هم نمیرسم کارام رو انجام بدم!چه معنی داره من دارم جر میخورم زیر فشار کار اون وقت اسرافیل از اول زندگیش توی شارژه تا فقط روز آخر دو بار در سور فوت کنه و جبرئیل هم که هزار و چهارصد ساله که بیکاره.آخه این شد عدالت؟باید این دو فرشته تنبل و حداقل ده دستیار در اختیار من بگذارید وگرنه استعفا میدم.
خداکه به شدت عصبانی و ناراضی بود ابلیس را مورد خطاب قرار داد و گفت تو چرا ساکتی و قیافه ناراحت به خودت گرفتی؟تو که باید با دمت گردو بشکنی!یه چیزی بگو ابلیس!
ابلیس:خداوندا من به همه چیز فکر میکردم جز اینکه تو هم دروغگو و باشی و در قول خودت خائن!مگر قول نداده بودی که هیچ فرشته یا جن و انسی خلق نکنی که به اندازه من بد و شرور و بی همه چیز باشد؟
خدا:بله همینکار رو هم کردم و الانم این شده اوضاع!
ابلیس نه خیر اینطور نیست برای مثال در ایران شخصی به نام محمود الف نون به قدرت رسیده است و او حتی مرا به شاگردی خود هم قبول نمیکند!او چنان در تمام علوم حرامزادگی و شارلاتان بازی و عوام فریبی و دروغگویی و پررویی قدرتمند است که مرا خانه نشین کرده و من مدتی است داروهای ضد افسردگی میخورم.خدایا این قرارمان نبود.
خداوند به شدت عصبانی شد و گفت با این اوضاع و احوال که خیر و شر دنیا از کنترل من خارج شده مسئله ظهور مهدی و عیسی کلا منتفی است و اگر قرار به ظهور باشد خودم ظهور میکنم
خداوند که سر درد بدی گرفته بود چند بسته مسکن خورد و رفت تا چند قرنی بخوابد بلکه حالش کمی بهتر شود و بتواند مدیریت اوضاع را در دست بگیرید
من که میگم همون بهترکه این دولت انگلیس و امریکا و کلان همه ی اونایی که عقلشون میرسه بیان ثروتهای کشورهای احمقی (از جمله ایران) که هر چقدر هم پول داشته باشن نمی دونن باهاش چیکار کنن رو غارت کنن و عوضش ازثمرات تکنولوژی و سایر چیزایی که اونا شعور تولیدشو دارن به ما هم چیزی برسه ! نظر شما چیه ؟!