May 09 2010
سوته دلان
پس از شنیدن خبر اشکی از چشمانم سرازیر شد که از خون دل دردناک تر بود.
در چنین شرایطی معمولا برای تسکین درد میروم توی باغچه بیل دست میگیرم و میافتم به جان علفهای هرز، چنان به جانشان میافتم، چنان از ریشه درشان میآورم که دیگر رویش آنها ممکن نباشد. امروز هرچه میکندم باز هم بودند، تو گویی مثل گزمههای سید علی مار به دوش، هرچه بیشتر میکندم بیشتر بودند. ارواح پدر سگ مسب شان، امسال قبل از طلوع بهار رفتم یک شعله افکن گازی خریدم، هر جای باغچه که توان از بین بردن علف هرز ها را نداشته باشم، از این سلاح آتش افروز استفاده میکنم. چنان ریشه هاشان را میسوزانم که دیگر هوس رویش چه در بهار چه در زمستان چه در بهشت و چه در جهنم به خود راه ندهند.
گفته بودم قبلا دوباره و اگر لازم باشد هزار بار دیگر تکرار خواهم کرد، گاهی اوقات باید سلاح مرگبار بدست گرفت و به جان علفهای هرز افتاد و ریشه شان را سوزاند قبل از اینکه گلهای باغچه را نابود کنند. دستم به قلم نمیرود، باید دوباره بروم بیرون آتش روشن کنم و به جان ساندیس خورهای باغچه نازنینام بیفتم و از ریشه بسوزانمشان. چنان آتش بپا کنم که آتش جهنم در برابرش هیچ باشد.
فعلا برای اشک ریختن برای آنها که رفتند، از شاملو بخوانید شاید مرهمی باشد بر دردهای مشترکمان، بیاد فرزاد ها بیاد همه آن سوته دلان که رفتند و بذر رویش گل کشاتند.
وارطان سخن نگفت
وارطان!
بهار ، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه ، زیر پنجره ، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار…
وارطان سخن نگفت ؛
سرافراز ، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت…
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت ، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست
وارطان سخن نگفت ؛ چوخورشید
از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود ، گل داد و مژده داد:
“زمستان شکست”و رفت…
احمد شاملو
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 1:54 pm در بخش: جنایات رژیم
9 پیام |
مسلخ
در کوچه خبری نیست هنوز
دلقکهای ِ این بازی، تمسخُر آمیز، در انتظار بلوائی دیگر در این کرانه اند
باد میآید از طاقه های ِ شرق،
بر بیابان ِ مدائن، بر این کویر لوت
از رهگذاران ِ جادهء ابریشم دیگر اثری نیست
و جای صُم اسبهاشان هم حتی در رمل ِ زمان متفون
*
در کوچه باغ – طبر، میگُدازد تنیدهء شاخه ها را در هوا، یکی یکی
عروسکها، آنها که در نمایش وحشت سیر گشته اند،
در چاله هایِ محض به رگبار میشوند
قصه، قصه از دیار مصور و شجر های ِ کاغذیست
از اِنگاشته ای، به رنگ ِ آب
عجیب حکایتیست داد و ستد در این کرانه
شمشیر در مُقابل ِ عشق، سینه در مقابل ِ نیزه
تا بوده، همین، و دیگر هیچ
“در کوچه باد نمی آید”
واین انتهای ِ ویرانیست
دامون
جائی که زبان رو به بند میکشند ..جائی که آزادی بیان وجود نداشته باشه..اسلحه زبان به سخن میگشاید!
از خون جوانان وطن لاله دمیده و لاله ها بیدارند و قصه ها دارند.
مرگ بر رژیم استکباری جمهوری اسلامی..مرگ بر دیکتاتور!
…
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !
کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست
هوشنگ ابتحاج
به یاد فرزاد٬ شیرین ٬ علی ٬ مهدی و فرهاد :
تو نمیدانی غریو یک عظمت وقتی در شکنجه یک شکست نمینالد چه کوهی است ! تو نمیدانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینان وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره میشود چه دریائی است! تو نمیدانی مردن وقتی انسان مرگ را شکست داده است زندگی است!
احمد شاملو
هرچند زق زق زخمی که این آدمکشان بر دلمان می زنند بی قرارمان می کند، اما اینها سگ که هستند که بتوانند سوته دلمان کنند … بی چاره ها خبر ندارند که در کنج غمخوارگی «صيقل» مي دهيم «سلاح آبائي را براي روز انتقام».
مرده شور ببره هرچی سازمان بشردوستی و یونسکو یونیسف و ملل و ..اینهاست.
مرده شور ببره همه دیپلماسیهای دنیا رو.
هی بیانیه..هی درخواست در پیتی هی زر مفت و این هم اخرش.فردا پس فردا هم خبر سکته قلبی بهروز جاوید تهرانی و منصور اسانلو رو بهمون می دن.
زدن بممب گذاشتند 4چرخ ملت رو هوا کردند !
نکنه میخوای نازشون کنن مرتیکه ؟!!!
چرا الکی ننه من غریبم بازی در میاری حسن جون ؟
به کامنت به نام من و البته با اجازه خسن اقا
مردکه اون پدره جکشته پدرسوخته نامرد ادمکش اگر گناه کار بودن پس چه ترسی از یک محاکمه بر اصول قانون داشتند حرفهای وکیلهای انها را بخوان مسلمون کثیفتر از نجاست گو توی ان دین و مرامتون ادمکشها این مسلمونهای جنیتکار حتی بدون هیچ خبری به وکیل انها و خانواده اعدامشون کردن حتی نتونستن برای اخرین بار با مادر و پدرشان خداحافظی کنند واقعن جنایتکارید لعنت به همه شماها که با تمام وجود از شما و دینتان متنفرم روزه انتقام خواهد امد امثال تو اقای من و هم فکرانتان روزهای سیاهی در انتظارتان خواهد بود
اینها باشد تا روز حساب. تک تک این جنایتکارها را باید دستگیر کرد و با بطریهای نوشابه خانواده! از آنها پذیرایی کرد مخصوصا علی شیره ای