Sep 06 2002
دو وبلاگ را امروز صبح
دو وبلاگ را امروز صبح قبل از صبحانه ناشتا چشیدم یکی اشکم را درآورد و دیگری خشمم را نخست اشکتان را درمی آورم و سپس خشمتان را:
حس غريب … مطلبی زیبا و شعری زیباتر را بدرقه ی راه هیس کرده که خواندنیست، آن را حتمآ بخوانید:
از اين قبيله اگر چند عاشقان رفتند .. هنوز راه همان است و مرد بسيار است ….
این مطلب را هم یک جای دیگر خواندم آدرسش را هم مخصوصآ نمینویسم چون به گفتهایش ایمان ندارم، وگمان نمیکنم که خودش هم به آنها ایمان داشته باشد.
٭ چشمان، منتظرانه انتظار ميكشيدند…بال بالِ فرشتگان چه ديدني بود زماني كه او آمد..هلهله و شور و غوغاي قدسيان چه شنيدني بود….چه وجود پربركتي داشت و چه مه جبين بود….تبارك الله به فرزندي كه مادري ميكند براي پدر خويش.. خدا به حضورِ رنگين و نوراني فاطمه لبخند زد….مادر متولد شد.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 11:54 am در بخش: بدون دسته بندی