Sep 28 2006
جوانان بیچاره
صد متر اونطرف تر از محل کارم یک دبیرستان هست، بیشتر دانش آموزان این دبیرستان خارجی و خصوصا پاکستانی هستند. پنجره دفترم رو به یک گوشه دنج از محله باز میشود که بجز من و کارمندان یکی دو دفتر دیگر کسی آنجا را نمیبیند. روزها در ساعاتی که بچههای این مدرسه کلاس ندارند اونجا میپلکند و مخصوصا وقتی که دختر و پسرها میخواهند با هم لاس بزنند آن محل جای بسیار دنجی برای این کار است.
هر وقت یکی از این عشاق را جلو پنجره دفترم میدیدم دلم میخواست پنجره را باز کنم و سر به سرشان بگذارم. امروز پنجره را باز کردم و با صدای بلند گفتم مگر شما جای بهتری برای لاس زدن ندارید؟ که یک مرتبه دیدم دختر و پسر هر دو مثل کسانی که جن دیده باشند پا به فرار گذاشتند.
با دیدن این صحنه به خودم و اسلام ناب محمدی فحش دادم که باعث اخلال در لذت طبیعی بردن این دوجوان شدیم. باور کنید اصلا فکر نمیکردم که باعث ضایع شدن عشق و حال این دو جوان خواهم شد آخه هرچی باشه بخاطر بیش از ربع قرن زندگی کردن در اروپا به این مسائل عادت کردهام.
فکرش را بکنید این جوانان بیچاره با اینکه در یکی از آزاد ترین کشورهای دنیا زندگی میکنند، با این حال بخاطر مذهبی که به آن اعتقاد دارند یا حداقل پدر و مادرانشان به آن اعتقاد دارند باید از طبیعی ترین رابطه دو انسان احساس شرم کنند.
2 پیام |
این ترس وشرم از طبیعی ترین رفتار انسان، در میان مسلمانان به صورت نوعی بیماری تغییر ماهیت داده است. حتا در تنهایی های آنها هم حضور دارد.
Dear Hasan Agha,
I took your advice and redirected his link to somewhere he deserves.
lol…
Cheers,
The11Ave
————
پاسخ:
من اگر جای شما بودم این یکی لینک رو برایش می گذاشتم:
http://www.penis-enlargement-planet.com/?8019