Aug 26 2006
فرهنگ مرده پرستی
تصویری که در مطلب دیروز گذاشتم دخالتی بود در خصوصی ترین گوشه زندگی یک انسان، کاری بسیار زشت و غیر قابل بخشش ولی متاسفانه گاهی اوقات باید از این متدها برای گفتن حقایق استفاده کرد تا شاید شوکی وارد کرد و تاثیری گذاشت. حالا در این نوشته این توضیح را لازم میبینم.
تولد و مرگ از اتفاقات بسیار خصوصی زندگی هر انسانی است. در مورد اولی خواست ما در چگونگی آن هیچ تاثیری ندارد گرچه دومی هم از کنترل ما خارج است ولی حداقل در این یکی میتوان با یک وصیت نامه خواسته خود را تا حدودی به اجرا بگذاریم، البته اگر اطرافیان از شعور و معرفت کافی برخوردار باشند.
اتفاقاتی که در تصویر مطلب روز پیش در حال رخ دادن است را گمان نمیکنم مرده بیچاره در آن هیچ دخالتی داشته باشد، یا حداقل اگر هم خواسته خودش بوده باشد گمان نمیکنم که توقع داشته که از آن شویی بسازند برای دکانداران دینی، حتی اگر خودش یکی از آنها بوده باشد.
در ایران ما، مرگ انسان هم همراه با بی حرمتی است، بی حرمتی به آن که میمیرد، بی حرمتی به آنهایی که نظاره گر این شو چندش آور هستند.
آن کسی که با تلفن همراه در حال عکس گرفتن از جنازه است را باید به روانشناس معرفی کرد تا روانکاوی شود. آن یکی که از همه ماجرا عکس میگیرد را باید مدال کثیف ترین خبرنگار سال را به او داد که فیلمبردار شعبده بازی است و آن دیگر معرکه گیری که در گور خم شده را واقعا نمیدانم چه بنامم.
مراسم مرگ خمینی را به خاطر دارید؟ دیدید فرهنگ مرده پرستی این دیوانگان چگونه او را نزدیک بود روی دوش مرده کشان تکه تکه کند؟ آیا این همان ملتی است که ادعا دارد تاریخ و تمدن چند هزار ساله دارد!؟
6 پیام |
خوشم اومد از این کارت که مسئله رو بیشتر شکافتی! سالار!
با اجازه لینکتان را در وبلاگم گذاشتم.موفق باشید
خسن آقا اينها ديوانگاني بيش نيستند از ديدن اين عكس آدم حالت تهوع بهش دست ميدهد اما شيعه دين مرده پرستي است بهترين مثالش همين مردن خميني بود
دو خايه های ِ رب، کان يک سر پيغمبر ِ تست،
و ديگر کله ی ِ سيّد علی آن رهبر تست،
دو انبان ِ گهند آويز از رب و ميان نيز
يکی سنده است آويزان و آنهم قامت ِ تست
با درود! لطفاً وقت کردی بخون، نظر بده!
افتتاح پروژه آب سنگین اراک و آغاز شمارش معکوس برای مقابله نظامی با جمهوری اسلامی!
اوضاع دارد بیشک وخیمتر میشود. امروز متن تحلیل سیاسی-استراتژیکی یکی از روزنامه نگاران روزنامه جروسالم پُست بنام داوید هوروویتز پس از مصاحبه اش با ژنرال گیورا اِیلاند (فرمانده سابق ستاد دفاع نظامی اسرائیل) خواندم که خیلی نگران کننده بود و برداشتم ترجمه و تحلیلش کردم، اینهم خلاصه مطلب!
بنا به گفته ژنرال اِیلاند، اگر زمانی محمود احمدی نژاد قدرت کامل (منظور قدرتی است که در حال حاضر خامنه ای دارای آن میباشد) تصمیم گیری در ایران را بعهده بگیرد، برای رسیدن به اهداف خود – بمانند “نابودی” اسرائیل – بدون تردید حتی حاظر خواهد بود که نیمی از مردم ایران را قربانی این هدف خود کند! وی ادامه میدهد که وقتی بحث بر سر موجودیت کشور اسرائیل باشد حتی خامنه ای خیلی محتاطانه و بیشتر اوقات بصورت تلویحی تهدید و عدم مشروعیت گشور اسرائیل را رقم میزند، بر عکس احمدی نژاد! یکی از دلایل دال بر اینکه دنیا میبایستی احمدی نژاد را بعنوان تهدیدی جدّی و مخّرب تصور کرد این حقیقت است که احمدی نژاد پیرو دکترینی است که “برای احیای اسلام ناب محمدی و بازساخت افتخار و حرمت از دست رفته اسلام، نابودی اسرائیل صهیونیست را که چون خاری در قلب امت اسلام فرو رفته، پیش شرط احیای دکترین خود میداند!” احمدی نژاد برای نیل به هدف خود آمادگی دادن آن هزینه ای است که نمونه اش را تاریخ بشریت تا بحال هرگز تجربه نکرده.
اکنون در وضعیت موجود ایالات متحده، بموازای بحران فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی، باید تصمیمی قاطع و بدون اتلاف وقت فرمول بزند. پیش زمینه این تصمیم مهم آمریکا سه آلترناتیو که نام میبرم خواهد بود:
آلترناتیو ١- آمریکا فعلاً تسلیم وجود یک ایران هسته ای بشود و از وضعیت بحرانی موجود بنوعی بهترین بهره برداری را در راه منافع خود بکند. به این معنی که سیاست خود را در مدار منزوی کردن ایران بصورت انزوای سیاسی-اقتصادی بین المللی شدت بخشد به امید اینکه در آینده از درون ایران تحولی اساسی در نظام کشور ایجاد گردد. در صورتی که آمریکا این سیاست را در مورد ایران بصورت جدی باجرا بگذارد همرمان خود این عمل، یعنی تبعاتش برای ایران، زنگ خطری مرعوب کننده برای کشورهای اسلامی دیگری چون عربستان سعودی، مصر و الجزائر خواهد شد که دیگر این کشورها هوس اتمی شدن را در سر نپرودانند و مسابقهٔ هسته ای در منطقه براه نیفتد.
آلترناتیو ٢- اگر سیاست منزوی کردن ایران نتیجه دلخواه مرعوب کننده خود را نداد واشینگتن بر چرخ دیپلماسی خود سرعت بیشتری ببخشد که حداقل گسترش سیاست خصمانه و ماجراجویانه هسته ای جمهوری اسلامی را مهار کند. در این صورت هم، مشکل اینجاست که سیاستمداران آمریکا که نمیتوانند بنشینند در واشینگتن و همراه با افکار عمومی آمریکا و دنیا شاهد و ناظر این بازی با زمان (که خواسته و منظور جمهوری اسلامی است) باشند و به ایران امکان بازیهای جدید سیاسی فتنه انگیز در محدوده های دیگری بدهند، مشکل ما با ایران فقط در زمینه فعالیتهای هسته ایش نیست، بلکه در زمینه فعالیتهای تروریستی و شیوع آن در دنیا نیز هست.
آلترناتیو ٣- حمله نظامی به ایران. اگر پس از زمان کوتاهی متوجه شویم که دیگر نه دیپلماسی و سیاست های تجربه شده (آلترناتیو ١ و ٢) نسبت به این “محور شرارت” حاصلی ندارد و کارساز نیست، در اینصورت سریعاً با متحدانمان هماهنگی کرده تا افکار عمومی جهان را در این امر مهم با خودمان همراه داشته باشیم و این پروسه آماده سازی افکار عمومی نباید بیشتر از یکماه زمان ببرد! حتی اگر ایران تأسیسات و امکانات هسته ای خود را تا بحال کپی-دوبله کرده باشد با حملات بسیار سنجیده، سنگین و با استفاده از سلاح های هدفمند-هوشمندمان میتوانیم تأسیسات نظامی و استراتژیک ایران را برای مدت طولانی کاملاً فلج کرده و همزمان راه بوقوع پیوستن یک دگرگونی اساسی را برای مردم ایران، که سرنگونی رژیم اسلامی باشد، بوجود بیاوریم.
—————-
پاسخ:
ببین دوست عزی مشکل اصلی این است که آمریکا سیاست درست و حسابی در باره ایران ندارد اینرا حتی بعضی از سیاست مداران آمریکایی هم قبول دارندو اروپا هم که تا بوده در این 27 سال منافع کوته مدت خود را در ایران پیگیری کرده اند و زیاد دنبال یک سیاست طویل المدت در ایران نبوده اند.
تازه مرگ تا حالا ایران بد منفعتی برای غرب بطور کلی و اروپا بطور اختصاصی داشته.
در مورد چین و روسیه هم وضه بر همین روال می چرخد. خوب پس می بینی که حضرات منافعشان تامین می شود پس چه دلیلی دارند که رژیم را عوض کنند؟
Jeg er en af mange som tager en tur i din web-log. Det er meget flot at du tager dig tid at fortaller os alle andre om det der forgår i Iran. Det med mordehparasti er jo ikke noget nyt, men det som slå mig var alle de ofentlige henretelser hvor folk står med deres mobil at tager bilder. Som du siger det må være noget gal med de mennesker. Er der virklig håb? khosh bashi.
—————
Svar:
Det er higelig å se at noen fra Danmark også kommer her på besøk.
Det du spør om det er noen håp (håb) så må jeg svare deg at husk det er samme menesker som før revolusjonen hadde en helt annet mantalitet. Derfor er altid håp (håb). Håp på Norsk er det samme som håb på dansk