Jan 08 2006

زهی از عرش اعلی بر گذشته!

نوشته:     :::       5 پیام

زهی از عرش اعلی بر گذشته!!     وز آنجا عرش بالا بر گذشته!!
چه گویم من که از هر جا که گویم!!     به صد عالم از آنجا بر گذشته!!
همه روحانیان بر جای مانده!!     تو در بی جایی از جا بر گذشته!!
هم از عقل معظم پیش رفته!!     هم از روح معلی بر گذشته!!
قیامت نقد امروزت که هاتین!!     تو از دی و ز فردا بر گذشته!!
به خاصیت تو دری عالم افروز!!     ز قعر هفت دریا بر گذشته!!
به یک دم چون گهر از طشت پر زر!!     ازین نه طشت مینا بر گذشته!!
به نور جان به ذات حق رسیده!!     ز آلا و ز نعما بر گذشته!!
شده مستغرق نور مسما!!     ز اعداد و ز اسما بر گذشته!!
زهی دانای اسرار معانی!! ورای این جهان و آن جهانی!!

این شعر را در وصف حاج آقا کروبی از قول عطار داشته باشید تا برویم سراغ باقی اوصاف حاج آقا کروبی. البته با اجازه!! عطار علائم تعجب را حقیر به آن اضافه فرمودیم تا در معنای و منظور بنده از آن شکی بوجود نیاید.
آقای کروبی حقه بازی است که بندبازی سیاسی را خوب یاد گرفته و بهمین دلیل هم تا به امروز همیشه در هر دولتی و در هر مقطعی سوار بر قدرت بوده. ایشان در این اوخر با جهش بزرگی تصمیم داشت رئیس جمهور شود و به خوبی هم با بندبازی ماهرانه (50 هزار تومان ماهیانه به حساب ملت!!) توانست تا یک قدمی صندلی ریاست جمهوری پیش برود، تنها چیزی که جلو آقا را گرفت قول بزرگتر احمدی نژاد و شرکا بود. آخه هرچه باشد ارزش لوله نفت سر سفره ملت بیشتر از 50 هزار تومان ناقابل ماهیانه پیشنهادی کروبی بود.
تازگی ها هم آقا شروع به نق زدن کرده و در آخرین تلاش اش مثلا می خواهد با تحجر مبارزه کند! غافل از اینکه کل این رژیم بر پایه‌های خرافه گرایی و تحجر برپا شده و اگر کسی از این رژیم خواست تیشه به ریشه تحجر و خرافه پرستی بزند درست مثل حکایت ملانصرالدین خواهد شد که روی شاخه درخت نشسته بود و می خواست شاخه زیر پایش را ببرد.
چیزی که آقای کروبی را ناراحت کرده نه تحجرگرایی دولت مردان است که هرچه باشد ایشان خودش در این خرافه گرایی شریک و رفیق راه بوده و هست، تنها حالا می خواهد رفیق نیمه راه شود دلیلش هم فقط این است که عده‌ای صندلی دل ربای مورد علاقه آقا که همان صندلی ریاست جمهوری باشد را از زیر کون ایشان کشیدند.
نگاهی به مصاحبه ایشان با سایت آفتاب بیندازید، بد نیست از زبان خود ایشان بخوانید.

نوشته: در ساعت: 11:47 am در بخش: ملای حیله گر

5 پیام  |           

5 پیام به “زهی از عرش اعلی بر گذشته!”

  1. بلفی says:

    ببخشید من تازه اینجا اومدم. میخواستم بدونم شما کجا زندگی میکنید
    خُسن آقا: من نروژ زندگی می‌کنم

  2. والد بمانعلی says:

    خسن آقا جان
    مصاحبه آقای ناصر زرافشان با روز یک عالمه حرف حساب درش هست. بخصوص در رابطه با مطلب تو نظر وی خواندنی است: “امروز … ديگر كسي ترديد ندارد كه نه تنها از اصلاح طلبان درون ساختار قدرت، بلكه از هيچ يك ازگروه ها و محافل ديگري كه با آنها غرابت ذاتي دارند و طي اين هشت ساله در خارج از ساختار قدرت ميدان دار مباحثات سياسي بوده اند، نيز بدون جنبش اجتماعي كاري براي تغيير وضعيت موجود ساخته نيست. از اين رو بايد به دنبال راه حل هاي نو و موثر بود؛ اما همين كه بسياري از تصورات پيشين در عمل محك خورده و از عرصه خارج شده است ، تحولي قابل توجه و موثر است.”

  3. والد جان این مساله اسهال طلبی و مریدانشان از همان اول کاری هم بجز حفظ حکومت و بیضه اسلام ناب محمدی هدف دیگری را دنبال نمی‌کرده‌اند

  4. Ramin says:

    جانا مکن خونين تو خود، با گايش کون پاره ای
    با کردن کون امام، کون چنين چل پاره ای
    اين نيست کون، غارولـُبي ست، در پيش خلد الرحیم
    چون تو درآن گم ميشوی، در وحشت قهاره ای
    انبار مار جعفری، هر گوشه پنهان اژدری
    افعی و عقرب با رتيل، هر گوشه اش جراره ای
    رهبر همان کون خداست، در امتداد ان- بيا!
    بينی نشان جنتش، برروی هر ديواره ای
    دربان کون چون خود خداست، دژبان در آنجا اژدهاست
    گيرد اگر رب دامنت، دستت نيايد چاره ای
    جز کير خار خاری خر، ويزا نميگيرد ز رب
    تا وارد رهبر شود، چون عقرب جراره ای
    آدم شو و ميرين تو هم، چون هر چه آدم بر بهشت
    تا کی چنين بی خايه ای، تا کی چنين بيچاره ای
    دوری کن از اين چاه گه، کان پرزان انبياست
    اينجا جهنم خوشتر است، با همت عياره ای
    دوزخ همين است اين جهان، با صدق تو اما صفا
    شعر و سرود زندگی، از دين چه خواهی چاره ای
    جنت پر است از شاش و گه، رب خود چو خمّی پر زگه
    بی چاره تر از رب خودش، جائی مجو بی چاره ای
    رب گر که بگشايد دهان، از بهر تهديد تو جان
    در بيخ هر دندان او، بينی ز گه صفاره ای
    جنت خمينی بينی و سگهای خونی امام
    تمساح يزدی بينی و چون اکبراشکم باره ای
    چاقند همه از گه خوری برخوان رحمان و رحيم
    جز دادن و جز گه خوری زيشان نيايد کاره ای
    دانش برای زندگيست دين از برای جاکشی
    هر گوشهء دين منقلی لنگش هوا بد کاره ای
    در دين ملک در چار شيشت گايند دمادم مؤمنان
    رهبر که خود کونی بُود بازارعجب مکاره ای
    با ما تو حافظ بينی و خيام و سينا و خرد
    نز ديوهای بی خرد چون اينچنين کون پاره ای

  5. atash says:

    اسم خود را یادم رفت بنویسم
    ار بس بامبول بازی در اومد واسه یه کامنت گذاشتن

پیام:

اجباری، نمایش داده نمی‌شود

Spam protection by WP Captcha-Free

اخبار و مطالب خواندنی