Oct 10 2005

حوری‌های رهبر معظم

نوشته:     :::       26 پیام

حوری‌های رهبرعکس و تفسیر عده‌ای از حوری‌های بهشتی را در این صفحه خبری می‌توانید ببینید. دیدم عکس‌ها خود به خود گویای شرح حال و اوضاع هست، پس دیگر شرحی بر آنها نمی‌نویسم. تنها بعنوان مشت نمونه خروار در اینجا به همین یک عکس اکتفا کردم، باقی را خودتان بروید در این لینک ببینید.

نوشته: در ساعت: 5:38 pm در بخش: طنز

26 پیام  |           

26 پیام به “حوری‌های رهبر معظم”

  1. nana says:
    October 10, 2005 at 5:54 pm

    حسن آقای عزيزم
    جونم برات بگه مساله اين عکس ها به ايران ختم نميشه !!!! همين زنی را که عکسش را گذاشتی بعد از مدتی فعاليت برای رهبر !!!! با بقچه و بنديل و کيف زير ابرو برداری خود به سوئدی جائی ميره سر بند و چادر را کنار ميذاره با پشتيبانی مالی رژيم آدمکشان اسلامی شروع به فعاليت های جنسی !!!!! اجتماعی ميکنه !!!! و عده ای بچه مزلف حرامزاده که با دادن کون به اخوندهای مادر جنده معروفه !!! شده اند را دور خودش جمع ميکنه !!!!!! تازه ميشه مثل مهشيد راستی !!!!!!!! و بکارش ادامه ميده تا يه نانائی پيدا بشه که دست خودش و کل بچه های مفت خود دور و برش رو برای همه رو کنه والسلام . نانا

    Reply
  2. گاو مقدس says:
    October 10, 2005 at 6:26 pm

    بابا تا چشتون به دو تا حوری افتاد قافیه رو باختین و قات زدین و آب از لب و لوچتون راه افتاد . قربونت حسن آقا به این ملت بگو که اشتباه نکنن ، …. اینا همشون همون حوری و قلمان بهشتین البته از نوع کرایه ای و اجاره ای و فعلأ زمینی هستن که دعای همه ما همراشون باشه انشالاه همه آسمونی بشن . این ارتش رو بره وار با ماشین میارن با ماشین میبرن و نماز جمعه میخونن و پای هر صندوق رای هم هر کدوم صد تا شناسنومه از لا پیچک و جیب شلوار و خشتکشون در میارن. هر چیم بدن دستشون میبرن بالا بدون اینکه بدونن چی روش نوشته. تو رو خدا توضیح بده ملت بفهمن.

    Reply
  3. آرمان says:
    October 11, 2005 at 1:14 am

    از عکس اين عجوزه ميشود به عنوان ابزار کنترل جمعيت (جلوگیری از شهوت) استفاده کرد.

    Reply
  4. حمید says:
    October 11, 2005 at 12:15 pm

    با سلام
    در متن به تاریخ June 23, 2005 بحای عباس معروفی نوشته اید جواد معروفی (مراسم پوززنی وبلاگ جواد معروفی)لطفا تصیح کنید.
    با احترام
    حمید

    Reply
  5. خُسن آقا says:
    October 11, 2005 at 1:20 pm

    اصلاح شد، با عرض پوزش. گاهی اوقات سرعت در نوشتن این اشکالات را هم دارد

    Reply
  6. والد بمانعلی says:
    October 11, 2005 at 9:08 pm

    خسن آقاجان
    همه حاکمان خود سر و زور گو و خونریز این حوری های بهشتی و غلمان های جنتی (!) رو فراوون پر بالشون دارن چرا که اسباب کارشونه. اوضاعشون بدون اینها نمی چرخه. مگه یادت رفته زهرا خانم پتیاره رو که همون روزهای اول انقلاب قطب زاده علم کرده بود. توی چمن دانشگاه صنعتی علی شایگان داشت می گفت که وقتی سراغ کمونیست ها رفتن چیزی نگفتم چون کمونیست نبودم، آنگاه که همجنس گرایان رو نشانه رفتند سکوت کردم چون همجنس باز نبودم، یهودیان رو که گرفتند سر بر نگردوندم چون بهودی نبودم … وقتی سراغ من آمدند دیگر کسی نمانده بود که … که این پاردم سائیده ها ریختند و جماعت رو پراکندند و اون پیرمرد را خاموش کردند. هزار افسوس که ندیدیم حزب تراز توینی ها که سرودهای زیادی یاد این مستان دادند لبی در اعتراض به این قماش شعبان بی مخ گری ها تر کرده باشند.

    Reply
  7. atash says:
    October 12, 2005 at 12:22 am

    حسن اقا خدا بگم چکارت کنه با اين عکست ..اگر بدونی وقتی اومدم در سايتت چقدر خنديدم .

    Reply
  8. SHIVA says:
    October 12, 2005 at 12:49 am

    سلام . ببينم تو ايميلای منو ميگيری ؟ راستی اگه ميشه غذاهايی که تو ماکرووک درست ميشه رو هم ياد بده !

    Reply
  9. آرمان says:
    October 12, 2005 at 1:10 am

    با ديدن اين عکس ياد يک داستانی افتادم. روزی يک پيرزنه (مثل این عکس) از بقل يک جايی رد ميشده که برای فاحشگی ثبت نام ميکردند و صف درازی بود. ايرانی ها هم که قربونشون برم هر جه که صفه ميگن ” حتما خبریه و چيز خوبيه !” پيرزنه هم از ته صفی ميپرسه:‌ “ننه چه خبره ؟ چی میدن ؟” ته صفی هم برای اينکه اونو بزاره سر کار بهش ميگه:‌ “آب نبات !”. پیرزنه هم خوشحال میشه و ته صف وای میسه.
    وقتی که نوبتش میرسه،‌ مسئول ثبت نام با تعجب ازش میپرسه:‌ “حاج خانم، شما که دیگه از سنت گذشته و تمام دندونات هم ریخته !”
    پيرزنه هم بلافاصله ميگه: “ننه میدونم ! من فقط میمکم !”
    حالا فکر کنم این حاج خانم توی عکس هم, کسی بهش گفته آخر تظاهرات بهت آب نبات میدن ! (به دندونهای سفیدش نگاه کنید)

    Reply
  10. خُسن آقا says:
    October 12, 2005 at 1:38 am

    متاسفانه دوستان با اینکه دلم می‌خواهد از این سلیطه متنفر باشم، نمی‌توانم! بدبختی او این است که در زندگی‌اش بجز اسلام هیچ چیز دیگری را نشناخته و تنها امید زندگی‌اش این است که روزی بمیرد و به بهشت برود. آخر فکرش را بکنید با چنین موجود دوپایی چه می‌توان کرد.
    دلم برایش می‌سوزد او و هم جنسانش فقط به دنیا می‌آیند تا زجر بکشند و سواری بدهند.

    Reply
  11. nana says:
    October 12, 2005 at 2:02 am

    حسن آقا جون
    جمعش کن مرد حسابی بيخود دلت ميسوزه ميخوام هفتاد سال سياه دلت نسوزه همين مادر جنده ها بودن که اون روزای اول دلمون براشون سوخت و جواب زدن رو با زدن بهشون نشون نداديم که دخل همه مون رو آوردن قربونت برم
    اين دل سوزی ها رو ديگه بريز بيرون که فکر کنم حتی ما سبزها!!!! هم دستامون قرمز !!! خواهد شد دوست عزيز . نانا

    Reply
  12. naader says:
    October 12, 2005 at 3:51 am

    با سلام و تشکر از انسانيت هميشگييت ازت خواهش ميکنم اجازه نده هيچکس اين پنجره (نظرخواهی) را با مستراح اشتباهی بگيرد. حتی برای بی رسمی هم حدی است.
    کسی به پنجره (نظرخواهی)میرود که جرآت باز کردن پنجره خود را داشته باشد و یا حداقل رعایت اخترام و شآن و حقوق دیگران رالحاظ کند.
    بی انکه بگویم از احترام و قدردانی من نسبت به خود آگاهی٫لطفآ نگذار وجهه و ارزش فرهنگی کار و وبلاگت بازیچه بی رسمیهای کسانی گردد که از دشمنی با دیگران قصد عقده کشی و جذب خواننده دارند.
    دوستدارت نادر

    Reply
  13. nana says:
    October 12, 2005 at 4:22 am

    شما نادر خان مادر جنده اساسا چه گهی هستيد ؟ که چنين امر و عتابی ميفرمائيد جاکش خان قرمساقی که حتی
    جرات گذاردن هيچ نشانی جز يکی از اون ميليونها ايميلی که رئيستون در اختيارت ميذاره !!!!!!!!
    حداقل اگه من بی تربيتم همه ميدونن که دشمن آشتی ناپذير هر رجاله مزدور اين رژيم از جمله مهشيد راستی و باقی رجاله های دور و برش مثل اميد ميلانی و خرکوفسکی و خر گنده هستم !!! خر فهم کردم بهت يا بازم لازم داری الاغ قاشق گهی !!!!!! نانا

    Reply
  14. undertaker says:
    October 12, 2005 at 6:57 pm

    http://media.putfile.com/Faati

    Reply
  15. خُسن آقا says:
    October 12, 2005 at 9:27 pm

    خانم نانا چند بار من در باره فحاشی های شما در نظرخواهی گوشزد کرده ام ولی گویا شما باز هم بر رفتار خود پافشاری می کنید.
    عزیز جان شما اگر خیلی مبارز!! هستید چرا کامنت دونی خودتان را بسته اید و اینجا را تبدیل کرده اید به میدان مبارزه تان!!!؟
    سوء استفاده از دیگران مایه نمی خواهد اگر خیلی علاقمند به اینگونه هستید لطف کنید سیستم نظرخواهی خودتان را راه اندازی کنید.

    Reply
  16. nana says:
    October 12, 2005 at 9:45 pm

    حسن آقای گرامی
    من به خاطر نمی آورم که شما گوشزدی به من کرده باشيد
    حتما حافظه ام خراب است .
    مساله هم دعوا نيست عموجان !!!!!
    من راجع به مهشيد راستی نظر خود را نوشتم و نادر نامی چون قاشق گهی خود را داخل ماجرا کرد واز حرمت نداشته این اکله حرف زد!!! من هم به شيوه هميشگی خود پاسخش را دادم !!!!!
    کجای اين ماجراسو استفاده از پیامگیر شماست ؟ هان میشه برام بنویسی من چه سواستفاده ای از پیامگیر شما کرده ام ؟
    یا نکنه شما هم با ادب شده ای ؟ و علاقمندی که نادر و نادره ها رو به وبلاگت جذب کنی ؟ هان اینه ؟ بدم نمیاد بدونم !!!!
    باز نکردن کامنت گیرم هم فقط و فقط به خودم مربوطه !!!! نمیدونم چرا کون خیلی ها از این مساله این همه میسوزه ؟
    من اون کامنت گیر را باز نمیکنم چون میخوام به همه تون ثابت کنم که فقط ترسوها و زبونان هستند که تو کامنت گیر آدمای دیگه با هزاران اسم !!!! پیام میگذارند !!!!! نه من که با شهامت و بردن نام از تک تک رجالگان !!!! در صفحه اول وبلاگم خدمت همه میرسم !!!
    فهمیدی یا بازم برات توضیح بیشتری بدم .
    اگه قراره نظر نادر نام ها !!!!!! برات این همه مهم باشه بسیار خوب من دیگه اینجا چیزی نخواهم نوشت . نانا

    Reply
  17. nana says:
    October 13, 2005 at 12:07 am

    حسن آقای گرامی
    برای شرمنده کردن شخص تو !!!!!! وقتی تلف کرده و مدتی در آرشيوت خود را سرگرم کردم !!!!!!
    اگر توانستی در کل وبلاگت حتی يک پيام ديگر با نام نادر و اين ايميل بيابی آن وقت تو حق داری !!!!!!!
    ولی اگر نتوانستی باز هم ميبينی که به نام ادب و تربيت و حرمت !!!! همين رجاله هائی که در وبلاگم رسواشان ميکنم هنوز هم ميتوانند سر امثال تو را شيره ماليده و از همان در وارد شوند .
    تو هنوز خيلی مانده که حرامزادگی اين مادر جندگان
    را بشناسی عمو . نانا

    Reply
  18. خُسن آقا says:
    October 13, 2005 at 12:47 am

    خانم نانا این سومین بار هست که به شما در باره توهین به دیگران در این نظرخواهی گوشزد می کنم.
    در مورد اینکه شما به این یا آن می خواهید فحاشی کنید به من مربوط نمی شود و مطلب من هم ربطی به آن اشخاصی که شما به آنها فحاشی کرده اید ربطی ندارد. در مورد اینکه نادری در کار بوده یا نبوده من نه نظری می دهم و نه طرف را می شناسم واگر او هم شروع به فحاشی کرده بود یقین بدانید با همین روش از او می خواستم که از این کار خودداری کند.
    شما که ادعای شهامت می کنید چرا نمی روید در وبلاگ خود این افراد فحاشی کنید؟ یا شاید به این دلیل است که دیواری از خُسن آقا کوتاه تر گیر نیاورده اید؟
    اگر گمان می کنید که دیوار خُسن آقا کوتاه است تا به شما نشان بدهم که دیوار خُسن آقا بسی هم بلند است و اگر سعی می کنم کوتاه بیایم فقط بخاطر حفظ اتحاد است و جلو گیری از هرچه بیشتر متشنج کردن محیط است هرچند دیگر اتحادی به جا نمانده که حفطش کنیم.
    متاسفانه رفتار شما فقط یک گروه را شاد می کند و آن هم رژیم است.

    Reply
  19. nana says:
    October 13, 2005 at 1:19 am

    حسن آقا
    نميخواستم اينجا ديگر چيزی بنويسم ولی با دراز کردن پايت بيش از گليمت !!!! مجبورم کردی که بنويسم !!!
    مردک نوشته ای :
    (متاسفانه رفتار شما فقط یک گروه را شاد می کند و آن هم رژیم است.)
    شاشیدم به اون اتحادی که دنبالشی که براش حقیقت رو پنهان کنی این اتحاد هم گول زننده ای است مانند ایده ئولوژی اسلامی !!!!! چرا نباید به مردم حقیقتی را که حس میکنی و درک میکنی نگفت ؟ تنها برای اینکه اتحاد ظاهری باشد !!!!!! آری منظورت این است ؟
    شاشیدم به اون اتحاد ظاهری !!!!!
    مردک من از تمامی شما بیشتر روشنگری میکنم !!! اگر تو درکش نمیکنی خنگی تو است نه چیز دیگر ؟ بدرود برای همیشه نانا

    Reply
  20. naader says:
    October 13, 2005 at 2:28 am

    خسن آقای عزيز
    با تشکر از تذکر محترمانه و بجايت و نيز تآسف از نتيجه ای که حاصل شد ( يانشد؟!!)
    وبلاگستان را بسياری فضای مجازی(به فتح ميم) و برخی مجازی(به ضم آن)تشبيه يا تصور کرده اند. به گمانم که مفتوح باشد. در هر صورت قدردان زحمات و کار ارزشمندت هستم.
    نادر

    Reply
  21. یعقوب معصومی says:
    October 13, 2005 at 3:03 am

    حسن بابا دستت بي بلا اين شيوا سانسورجي را يك كاري بكن ابروي همه را برده http://WWW.SHIMA.BLOGSPOT.COM

    Reply
  22. Ali says:
    October 13, 2005 at 3:07 am

    حسين اقا. اين هم عکسی از دروازه کازرون. تقديم به همه بچه های خوب دروازه کازرون شيراز.

    Reply
  23. فرهاد says:
    October 13, 2005 at 4:03 am

    خسن آقا … میگم اینجا عجب شلوغ بازاریه… دعوا شده !!! بابا ما اگه با خودمون نتونیم کنار بیایم چطوری میتونیم ادعا کنیم اگه یه روزی زبونم لال حکومت ایران عوض شد و دموکراسی جایگزین شد میتونیم نظرات بقیه ر هم بشنویم و تحمل کنیم … خدا صبرت بده … بجای این کلمات که حروفش هم احساس شرم میکنند بهتر نیست همان رویه شکستن سانسور در وبلاگهای ایران را دنبال کنیم_.. فکر میکنم با هماهنگی همه ی وبلاگ نویسها و دنبال کردن موضوع شاید راهی پیدا بشه.

    Reply
  24. آرمین گیله مرد says:
    October 13, 2005 at 7:43 pm

    سلام و ببخش دیر جواب میدم، همین فرق تقریبی در سیاست احزاب غربی، تاثیر فراوانی روی روحیه مردم میگزارد …. این عکسها را دیدم لحظه ای رفتم توی رویا و هرچند کار درستی نمیدانم و نیست اما خب دیگر …صحنه فرقه هایی که رهبرشان فرمان جان فدا کردن بندگان را دادند و همه خودکشی کردند به سرم زد و ناخواسته لبخند و … بگزریم ….

    Reply
  25. آرمان says:
    October 13, 2005 at 11:46 pm

    آخيش ! يکم فضای اینجا تمیز شد !

    Reply
  26. faranak says:
    October 14, 2005 at 10:56 pm

    گل گفتی آرمان! آشغال جاش تو آشغالدونيه!

    Reply

پیام:

اجباری، نمایش داده نمی‌شود

Spam protection by WP Captcha-Free

اخبار و مطالب خواندنی

  

  • کتاب

  • برچسب‌ها