Jul 14 2005
به بهانه سفر به پراگ
این اولین باری هست که به پراگ میام به همین خاطر هم چیزهای دیدنی زیاد خواهد بود برای دیدن.
امروز سر راه یک مرتبه چشمم خورد به موزه ابزار شکنجه در دوران قدرت کلیسا. رفتم داخل متاسفانه اجازه عکس گرفتن نمیدادند وگرنه تصمیم داشتم چند تا عکس را در اینجا بگذارم.
این ملاهای کلیساهای اروپا هم دست کمی از ملاهای خودمان نداشتهاند ابزاری را که در این موزه دیدم باعث شد که نهار را اعتصاب غذا کنم چون بعد از دیدن این همه توحش دیگر علاقهای به خوردن برای انسان باقی نمیماند.
برداشت من در این سه روز در پراگ این است که چک ها ملت با فرهنگی هستند.
مرکز شهر پراگ بر قطعه سنگ قبری دو عکس و دو نام خودنمایی می کند این دو همان قهرمانان چک هستند که در روزهای شوم حمله سربازان چکمه پوش پیمان ورشو جان خود را برای مبارزه و اعتراض به تجاوز سربازان پیمان ورشو فدا کردند تا به گوش جهانیان برسانند آنچه که برسر این ملت آوردند.
شب 21 آگوست 1968 چهارصد هزار سرباز پیمان ورشو از زمین و آسمان برسر ملت چک ریختند تا سلطه شوم خود را بگسترانند.
هفته ها و ماه های بعد از حمله مبارزه پراکنده ای هنوز وجود داشت ولی به مرور این مبارزات کمتر و کمتر شد . 16 ژانویه 69 ساعت 3 بعد از ظهر Jan Palach دانشجوی بیست و یک ساله با آتش زدن خود در این محل اعتراض خود را به حضور اشغالگران ابراز داشت. سه روز بعد Jan Palach بر اثر جراحات وارده جان سپرد و نام خود را در تاریخ چک ابدی کرد.
7 پیام |
نمونه بافرهنگی چکها همين بس که تجزيه چکای و اسلاواکای بدون هيچگونه در گيری و فقط با يک رایگيری دمکراتيک و در صلح و صفا انجام پذيرفت و آنها هماکنون بهعنوان دو کشور دوست و همسايه در کنار يکديگر زندگی میکنند.
حکایت میکنند روزی غضنفر را مامور دفن چند مرده کردند. در حین دفن مردگان, غضنفر متوجه شد که یکی از مردگان زنده است و دارد از او درخواست میکند که: “من زنده هستم مرا دفن نکن !” غضنفر که بر طبق معلومات و سطح فهمش این جمع را مرده میدانست با بیل شروع کرد به زدن بر سر آن بدبخت ! و بعدش هم با غرور گفت: ” تو مردی ! بدنت گرمست حالیت نیست !!”
حالا حکایت داستان این نگون بخت گنجی است که از درون زندان به هزار بدبختی فریاد زد که: “ای خلق الله ! اگر دلتان برای من میسوزد به کسی که مرا به زندان فرستاد رای ندهید” اما عده ای مانند نبوی نقش غضنفر را بازی کردند و فرمودند: “گنجی فقط نوک دماغش را میبیند !” که در حقیقت همان “تو مردی بدنت گرم است حالیت نیست” است. این گروه بی شرمانه به زندانیان و قربانیان دیکتاتوری امر میکنند که “ما صلاح شما را بهتر از خودتان میدانیم ! ما میدانیم که چه کسی برای شما خوب است !” توجیهش را هم “خطر فاشیسم و قدرت گیری گروه فشار” نامیدند ! انگار که قبل از انتصابات, گروه فشار صاحب قدرت نبود و فاشیسم و استبداد خامنه هم برقرار نبود ! در حقیقت شما رای به یکی از بانیان اصلی فاشیسم و مافیای قدرت دادید. همان که در دورانش سعید امامی ها خلق شدند. به همان عالیجناب خاکستری پوش که گنجی به جرم افشای محارمش الان در زندان است.
فکر کنم اگر اینها قرار است برای آزادی گنجی فعالیت کنند باید بروند جلوی زندانش و فریاد بکشند:
“گنجی دوستت داریم ولی به هاشمی رای میدهیم !”
آن یکی بهنود دقیقاً درخواست دادستانی و بازجوی گنجی را در مقاله اش (اما با شاخ و برگ دمکراسی خواهی !) آورده: “گنجی را زنده میخواهیم ! مگر انقلاب کردیم چه شد ؟! مصدق قیام کرد که چه شد ؟! 28 تیر عده ای فداکاری کردند که چه شد ؟! آخرش هم دیکتاتوری شد ! کی قدر تو رو میداند ؟! چیزی که زیاد داریم قهرمان است !! برای قهرمان مرده ارزش قائل نیستیم ! چه برسد برای زنده اش !! بیخود برای این مردم قدرنشناس خودت را قربانی نکن ! فایده این مخالفات چیست ؟ آنهایی که با اعتراض علنی باعث آزادی زرافشان شدند احمق بودند ! آیا ارزشش را داشت ؟! تو که الان توی زندانی تقصیر خودت است !!! بخاطر زبان سُرخت است !! اگه مثل من و خاتمی محافظه کار بودی و حقایق را افشا نمیکردی و هوای دیکتاتوری هم داشتی الان مثل من توی خونه ات زیر کولر بودی ! چرا توبه نامه را امضا نمیکنی ای ساده ؟!”
من احتمال میدم همان طور که مصاحبه ایشان در حمایت از هاشمی از تلویزیون پخش شد این “ترجمه درخواست مرتضوی” هم عینا در کیهان چاپ شود و بعداً هم علنا با هم کار کنند ! آنقدر که این ستون پنجم برای رژیم مفید است که گروه فشار نیست.
آخر شرافت و حیا هم خوب چیزهایی هستند. بجای آنکه حداقل مثل جناب سخن از بی غیرتی خودمان بنالد و بگوید “ای وای بر ما”, با بی شرمی تقصیر را گردن خود بدبخت گنجی میاندازد و میگوید “خیلی ساده ای برات متاسفم !!”
بیخود نیست که عده ای مانند مصدق و امیرکبیر محبوب دلها میشوند و اسمشان را ابدی میسازند و عده ای مثل ملیجک ناصر الدین شاه مورد نفرت ابدی.
من شخصاً از گنجی توقع هیچگونه فداکاری در راه آزادی و دمکراسی برای ایرانیان از جمله خودم را ندارم ولی کسی که در این راه شریف قدم برداشت را باید ستود و حمایت کرد نه آنکه او را مورد تحقیر قرار داد و به خواستش بی توجه بود. اگر همه افراد مثل من و شما “عادی” و فقط در پی زندگی شخصی خود باشند و ما قهرمان و پیشرو نداشته باشیم صد هزار سال دیگر هم در همین نقطه درجا خواهیم زد.
افرادی مثل گنجی تاریخ را رقم میزنند و سرنوشت ملتها را تغییر میدهند نه شما که از آزادی و دمکراسی فقط اسمشان را میدانید.
آرمان عزيز چه کامل و زيبا گفتی. می خواستم در مورد بهنود جاکش و مقاله کذايی اش ؛اکبر را زنده می خواهيم-
بنويسم که ديدم تو گفتی. ای ننگ به اين بهنود و نبوی که شرف ندارند. با اجازه ات مطلب را کپی می کنم در سايت گفتمان می گذارم.
من از وقتی که عکسهای گنجی را ديدم نميتونم جلوی گريه خودمو بگيرم. ولی سوالی که برايم ييش آمده اينه که آخر برای چه گوسفندهايی خودشو به خطر انداخته؟
حسن آقاي گرامي
پراگ يکي از زيباترين شهرهاي جهان است
تاريخ کهن آن و تاريخ غم انگيز معاصر آن و يادگارهاي بزرگي
از بزرگاني چون کافکا و موسيقي دانان بزرگ اين شهر را
شهري جادوئي نموده خوشحالم که به آنجا سفري داري
خوش بگذران که استحقاقش را داري . نانا
يعنی گنجی هم ميخواد نام خودشو در تاريخ ايران ابدی کنه؟!… کاسا
رک گوی عزیز درست زدی به هدف، همین مطلب را می خواستم بنویسم گفتم نادانان آن را حمل بر تجزیه طلبی و الخ خواهند کرد.