May 16 2004
این مطلب رو دیروز نوشتم
این مطلب رو دیروز نوشتم ولی بخاطر قطع بودن اینترنت نتونستم پستش کنم.
دوران آموزش سربازی یکی از بچههای هم دوره ما شبکور بود. اینکه مینویسم شبکور واقعآ شبها تقریبآ هیچ چیزی را نمیدید. معمولآ اینجور آدمها رو به سربازی نمیبرند ولی از سیستم تخمی زمان شاه هم یکیش از اینگونه کارها بود. ما هم که بدمان نمیآمد همه چیز را توی اون مدت سربازی به مسخره بگیریم و اخلال ایجاد کنیم هنگام رزمهای شبانه این بیچاره را میانداختیم جلو یک گروه، یک دفعه میدیدی کل گروه گم شد. چون هرکسی بخاطر تاریکی پیروی از نفر جلو خودش را میکرد و چون نفر جلو این گروه هم شب کور بود سر از ناکجا آباد در میآوردند. بعد هم تمام گروهان را بسیج میکردند تا گروه را در بیابانهای اطراف پادگان پیدا کنند.
روشنفکرنماهای ما هم امروزه مرا بیاد اون سرباز میاندازند که بجز افزودن مشکلی بر مشکلات جامعه کار دیگر نمیتوانند بکنند.
اینگونه روشنفکران هرچه قلمشان گویاتر باشد خطرشان هم برای جامعه بیشتر است. مگر شریعتی را یادتان رفته!؟ هم او و همفکرانش بودند که با نوحه خوانی هایشان نسلی را به ناکجا آباد بردند. امروز هم وضع بهتر از آنزمان نیست عدهای که قلمشان از زهر مار کشندهتر است قلم بدست گرفتهاند و همان کار را که پیشینیان خلفشان بر سر جامعه ایرانی آوردند دارند می آورند. آن دوران ما فریب خوردیم و امروز فرزندانمان فریب این مارهای باریک اندام و خوش زهر را میخورند. نیازی نیست که این افراد غرضی یا مرضی داشته باشند همین که کورهستند کفایت میکند و همین کوری آنها کافی است که ما را به جهنم دیگری سوق دهند.