Jun 22 2002

چند توضیح و چند پیشنهاد

نوشته:     :::       Comments Off on چند توضیح و چند پیشنهاد

چند توضیح و چند پیشنهاد
چند نفری برای من نامه(میل) فرستاده اند و از من انتقاد کرده اند که چرا با نام خود مطلب نمینویسم. امروز تصمیم گرفتم که به این موضوع و چند موضوع دیگر بپردازم. چند نفری به نوشته های من ایراد گرفته اند که چرا از لغات رکیک استفاده میکنم و چند نفری هم به املاء و انشاء بنده ایراد گرفته اند، البته از نامه هایی که از سرسپردگان رژیم میرسد چیزی نمینویسم چون خود را به هیچ گونه پاسخگوی آنها نمیدانم.
اول: چرا با اسم و مشخضات خود نمینویسم، برعکس آنچه عده ای گمان میکنند من از رژیم هیچ ترسی ندارم و چنانچه درپی یافتن اسم و رسم من هستید آن را میتوانید در اعتراضهای رسمی که اینجا و آنجا نوشته میشود به جمهوری اسلامی پیدا کنید. یکی از دلایلی که به این اسم و رسم مینویسم مربوط میشود به اینکه نگارنده خود را در ردیف حُسن آقا نمیداند بخاطر همین از اینکه خود را بجای حُسن آقا غالب کند خوداری میکند، حُسن آقا همیشه چند صد قدم از من جلوتر است. دلیل دیگرش به بازی گرفتن نیروی جمهوری اسلامی است چنانچه اینکار حتی اگر یکنفر از اوباش جمهوری اسلامی را یک بار درماه را 1 ساعت هم صرف پیداکردن من کند خود ضربه ای به این سیستم است، این کار را به دیگران هم پیشنهادمیکنم.
دوم: بکار بردن لغات رکیک از این جهت است که
1. من از تحقیر کردن سران رژیم لذت میبرم.
2. میدانم که کسانی هستند که با خواندن اینگونه مطالب یک کمی بقول معروف دلشان خنک میشود، برای آنها مینویسم.
سوم: درمورد نگارش من این ربطی به حُسن آقا نداره ها ، من از بیماری Dyslexia رنج میبرم و این خود باعث آن شده بود که تا قبل از انقلاب انفرماتیک کمتر جرعت نوشتن را میکردم، ولی با بکار گیری کامپیوتر توانسته ام کمی از این مشکل بکاهم و این روش را به همه کسانی که از این بیماری رنج میبرند پیشنهاد میکنم. برای ااطلاعات بیشتر از این بیماری میتوانید به لینکهایی که گذاشته ام مراجعه کنید، مخصوصآ به کسانی که از این بیماری رنج میبرند. خواهشمند کسانی هم که اطلاعی از لینکهای این بیماری به زبان فارسی دارند به من اطلاع دهند تا آنرا در اختیار دیگران هم بگذارم. درضمن اگر کسی از کسان معنی این لغت را به فارسی هم میداند به ما هم بگوید تا هم ما و هم حُسن آقا هم یاد بگیریم.
پیشنهاد: من خودم مدتهاست به این فکر بوده ام که این وبلاگ نویسی را رها کنم و بکار وبلاگ “جمع آوری” کردن روی بیاورم، چون در روزگار انفورماتیک مشکل بتوان این همه مطالب را خواند حال اگر کسی بتواند مطالبی را که از یک موضوع هستند بخواند و روزانه مطالب جالب آنها را در وبلاگی قرار دهد کار فوق العاده خوبی است. البته اینکاری که در وبلاگ عمومی میشود کار خوبی است ولی سیستماتیک نیست، بهتر میبود که این گزارشها کاتگوریزه میشد و مثلآ حُسن آقا کل پز میرفت در قسمت کله پز خانه کله مورد علاقه اش را پیدا میکرد و میپخت. درضمن خواهشمندم از این سیستم نظز خواهی ما استفاده کنید و بما بگید حتی اگه فحش خواهر و مادر باشه ما والله اون رو هم جواب میدیم.
آخرین پیشنهاد اینکه بابا یک اتحادیه متحادیه ای درست کنید که آدم بدونه کی چی چی میگه کی چی چی میخواد یک اتیکتی یک چیزی.
درخاتمه برای اینکه دنیا را خیلی جدی نگیرید بازجویی حُسن آقا را در زندان 59 از زبان نگارنده میخوانید.
روز خوش



حُسن آقا در زندان 59
حُسن آقا با خودش: ای بابا چه به روز خود آوردی دیدی آخر گفته های پدر به حقیقت پیوست، و دادی سرسبز بباد بخاطر این زبان سرخ. و تخم خودت را گذاشتی حالا چگونه از این سوراخی رهایی خواهی یافت!؟ مردک آخر نانت نبود آبت نبود ترا چه به انقلابی گری، در مهد تمدن زندگی میکردی بیخودی زندگی را ول کردی دنبال انقلاب راه افتادی، باز فریب این زبان را خوردی و بجای مغز از زبان کمک گرفتی!؟ حد اقل حالا کمی از مغز کمک بگیر و آن زبان سرخ را غلاف کن تا شاید از این سوراخی بیایی بیرون و دیگر هم از این گوه خوری ها نکنی ها.
صدای باز شدن در حُسن آقا را بخود میآورد و بیچاره چهار متر از جایش میپرد، از قرار معلوم گویا همین الان هست که کار زار شروع شود.
مامور: پاشو مرتیکه بشین روی این صندلی.
حُسن آقا (هنوز فکر میکنه در اروپاست): آقا چرا توهین میکنید، من از شما به مافوقتان شکایت میکنم(خنده ی تمسخر آمیز مامور).
مامور: جاکش همچی مافوقی بهت نشون بدم که دیگه از این غلطها نکنی( پس گردنی مامور حُسن آقا رو کمی روشن میکنه).
حُسن آقا (زیرلبی): خوارکسه چرو میزنی.
حُسن آقا: آقا چرا میزنی این برخلاف کنوانسیونهایی هست که جمهوری اسلامی امضاء کرده!
مامور: جاکش اگه یکدفعه دیگه از این گوه خوری ها کردی میدم از تخم دارت بزنن.
حُسن آقا خودش رو کمی جمع و جور میکنه تازه فهمیده که این توبمیری از اون توبمیری ها نیست. سعی میکنه استراتژیش رو کمی عوض کنه و بیشتر از سر سبزش استفاده کنه تا از زبون سرخ.
حُسن آقا: آقا ما که منظوری نداشتیم فقط میخواستیم گوشزد کنیم که ما هم یک حق و حقوقی داریم.
مامور: حرامزاده ضد انقلاب که حقی ندارد (توگوشی محکم)، بگو ببینم از کی دستور میگیری رابط تو با اسراییلی ها کی هست.
حُسن آقا: آقا ما رابطه ای با اسراییلیها نداریم.
مامور: خر خودتی، خواهی دید که بعد از اینکه کار من تموم شد هم مامور اسراییل میشی هم آمریکا هم اینگلیس.
حُسن آقا: والو آقو ما تو نروژ زندگی میکنیم هیچ وقت هم نه اسراییل رفتیم نه آمریکا، تازه ما میخواستیم بریم آمریکا ویزا هم به ما ندادند.
مامور: ما میفرستیمت آمریکا قرمساق ( دوتا کشیده ی جانانه)
پس از گوشمالی کافی حُسن آقا قبول میکنه که مامور اسراییل بوده و جیره خوار آمریکا و برای اینگلسی هم مفت و مجانی جاسوسی میکرده، درضمن با خود فکر میکند که شاید هنوز بشود بازی را چندی ادامه داد تا شاید فرجی بشود و از این مخمصه رهایی یابد.
مامور: اسم و رسم تو میگی تا توی پرونده ی دیوثت بنویسیم. اسم؟
حُسن آقا: خسرو
مامور: (پس گردنی شدید) جاکش وقتی میپرسم اسم یعنی همه رو باید بگی. اسم فامیل؟
حُسن آقا: خسرو گلسرخی.
مامور: (تلفن را برمیدارد و شماره ای میگیرد) قربان اسم و رسمش را گفت، اسمش خسرو است و فامیلش هم گل سرخی.
مخاطب: صبر کن بدم از توی قسمت اطلاعات مشخصات کاملش رو دربیارن. … الاغ جان این مردک دستت انداخته گل سرخی توی سیستم پیدا نمیشه، سعی کن اسمش را از پشت گردنش دربیاری تا من هم ببینم میتوانم اطلاعات بیشتری از این گل سرخی پیدا کنم.
مامور بسراغ حُسن آقا میآید و شروع به فحش دادن و زدن میکند، مافوق مامور دنبال کسب اطلاعات بیشتر میرود، چند ساعت بعد…. تلفن زنگ میزند مامور گوشی را برمیدارد.
مامور: الو بله، چشم، قربان پدری از این مادر قحبه در آرم که دیگر ما را دست نیندازد و (با عصبانیت گوشی را میگذارد) و شروع به فحاشی میکند و …
مامور: جاکش اسم مردگان را بخورد ما میدهی گمان میکننی ما خریم؟
حُسن آقا (زیرلبی): خوارکسه خر در برابر تو پروفسور هست به خر توهین نکن.
حُسن آقا: نخیر قربان این اسم ماست والله ما اسممان را عوض کردیم توی اروپا.
مامور: دیوث اسم اصلیتو میگی یا برم جعفر میرغضب رو بیارم.
حُسن آقا: (با کمی مکث) حُسن آقا.
مامور پس گردنی محکمی به حُسن آقا میزند و بطرف در حرکت میکند که خارج شود حُسن آقا مامور را صدا میزند.
حُسن آقا: والله آقا بخدا اسم ما حُسن آقا بوده قدیما.
مامور: دیوث حُسن آقا هم شد اسم نه فامیلی نه چیزی فقط حُسن آقا تو ما را خر فرض کردی.
حُسن آقا: قربان بلانسبت (زیرلبی) خر
مامور: اسم کوچک؟
حُسن آقا: حُسن
مامور: فامیل؟
حُسن آقا: آقا
مامور: جاکش …

نوشته: در ساعت: 10:39 pm در بخش: گوناگون

Comments Off on چند توضیح و چند پیشنهاد  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی