Jun 11 2002

خاطرات حُسن آقا از امروز

نوشته:     :::       Comments Off on خاطرات حُسن آقا از امروز

خاطرات حُسن آقا
از امروز هر از گاهی گوشه هایی از زندگی حُسن آقا را تعریف خواهم کرد تا شاید نشان دهد که چرا حُسن آقا، این طرز فکر را بهم زده که مشاهده میکنید. این مطالب نه رده بندی زمانی دارد نه مکانی نه جایگاه بخصوصی فقط حافظه حُسن آقا است که آنهارا با این ترتیب و بمرور به رشته تحریر در میاورد.
خیلی سالها پیش زمانی که حُسن آقا وسایل سفر بسته بود تا مام وطن را بقصد تحصیل ترک گوید به اصرار مادر که نظری داشت بدین گونه چون کار ها بر وفق مراد پیش رفته بود حُسن آقا بایستی به زیارت شاه چراغ میرفت و ادای احترام میکرد تا او هم در آینده دوباره کار گشای حُسن آقا شود. بی چاره مادر با اینکه میدانست که فرزند ناخلفش به ایگونه اراجیف اعتقادی ندارد ولی اصرار میورزید. حُسن آقا نیز به خاطر احترامی که به مادر داشت همچون الاغی که از پس صاحب روان است پی روی میکرد.
حُسن آقا تا درگاه به پیش میرود ولی در آستانه در دیگر همچون الاغی چموش حاضر به برداشتن قدم نهایی نیست، مادر نیز اصرار بیشتر نمیکند. حُسن آقا در انتظار مادر در درگاه میماند.
(مشاهدات حُسن آقا):
زنی دهاتی با شلیته ی زیبا در حال محاوره با آخوندی است ، این محاوره بین این دوتن ردوبدل میشود:
زن دهاتی: آقو والو مو یه ی روضه ی حضرت … بری شورم که مرده میخواستُم بخرُم.
آخوند : بله کار شایسته ایست.
زن دهاتی: چقدر میشه روضه حضرت … ؟
آخوند : روضه حضرت … مشود 10 تومان.
زن دهاتی : آقاو مو فقط 5 تومن داروم، همین 5 تومون را بَرَش روضه ی حضرت … بخون.
آخوند : خواهر روضه حضرت … کمتر از 10 تومان نمیشود، حالا ما به شما تخفیف هم داده ایم وگرنه در اصل بلکه بیشتر هم هست.
زن دهاتی : خوب برار مو وضعم خوب نیس ای 5 تومن رو هم از شکم بچوی یتیموم گرفتوم تو بری شوَرم روضه بخرُم.
آخوند : والا خواهرم نمیشه ما که این پول را از شما نمیگیریم که برای خودمان، این برای مصرف در راه خداست.
حُسن آقا ضعیف النفس : (محاوره با خود) کاشکی میرفتم این 5 تومان را میدادم دست این آخوند مفت خور تا بلکه این زن بیچاره از عذاب وجدان راحت شود.
حُسن آقا حرام زاده : ( از صحبت به عمل) خواهر خیلی عذر میخواهم میتوانم با شما چند کلمه ای صحبت کنم.
زن دهاتی : ( با شک و تردید) بعله
حُسن آقا حرام زاده : خواهر این آخوندهای بی سواد اصلآ اینگونه روضه ها را بلد نیستند، پول شما را هم میگیرد و روضه هم برای روح شوهر شما نخواهد خواند. من خود طلبه حوزه هستم و در چند ماه آینده حجت السلام میشوم! شما این پول را ببر خرج بچه هایت کن من هم این روضه را برای شوهر شما میخوانم، هم شوهر شما توشه ای برای آخرت خود بدست آورده هم من به صوابی رسیده ام هم فرزندان شما به نان شبی .
زن دهاتی : ( با شک و تردید) شما حتمآ میخانی؟
حُسن آقا حرام زاده : خانم جان من که از شما پولی نخواستم، درضمن چرا که نخوانم من که درحوزه هستم وقت هم که زیاد دارم، درضمن صوابی هم برای خودم محسوب میشود، چرا نخوانم.
زن دهاتی : ( با خوشحالی) خوب پس شما این پنج تومان را بگیر.
حُسن آقا حرام زاده : ببر بده بچه هایت شما بیشتر به این پول نیاز داری خواهر، ما طلبه ها شهریه میگیریم و احتیاج به اینگونه پولها نداریم.
تا روزی دیگر و خاطره ای دیگر

نوشته: در ساعت: 10:56 am در بخش: اسلام و مسلمین

Comments Off on خاطرات حُسن آقا از امروز  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی