Jun 08 2002
يادتون هَس مقاله ی”بی غيرت”
يادتون هَس مقاله ی”بی غيرت” مال چند روز پيش، اين مقاله باعث شد که بين حُسن آقا و آقوی بيغرض يک درگيری بوجود بياره، البته در گيری لفظی، وآلو برتون بگم که جريان از ايقرار بود که ما مقاله هامونو گاهی اوقات که ميبينيم خيلی همچی بفهمی نفهمی گنگ و مبهم در مياد يا اينکه از لحاظ سياسی يک مقدار پيچيده ميشه ميديمش آقوی بيغرض يی نگويش بکنه،آخه ما خيلی شيرازی مينويسيم او هم ميگه که ای لحجه ی شيرازی تورر هيچکی نمی فهمه بده برت درسش کنم مام ميديمش. از شما چه پنهون گاهی اوقات هم اين آقوی بيغرض با تيغ بُرای سانسورش جمله هوی شنيعش رو سانسور ميکنه، مام تاحالو هيچی نگفتيم هی رو زير سيبيلی در کرديم، اين مقاله ی آخری تيغشو همچی بکاربرده بود که مقاله ما عينهو رفته باشه زير تيغ جراح پلاستيکی. مام دُرُس مثل يک روزنامه نگار از نوع اونوی که تو جمهوری اسلامی هستند بدون اينکه لام تا کام کنيم داديمش رو نت. حالو انگار اي کار ما کم بوده قربونش برم، اومده دومبال باقيش، آقو ميگه يک نامه عذرخواهی بَری رهبر بينويس که “ما گه خورديم، ما غلط کرديم” و از اينجور حرفها، مام که ميدونيد، مرد هست و حرفش، اگه حرفشم ازش بيگيري ديگه فقط چندر لوی پاش ميمونه (بلانسبت)، از ما که نه از او که ها. گويا آقو ميخواد با اين غلط کردم گه خوردن ما يک جايگاهی بَری خودش پيش سيد علی گدا دست و پا کنه، مام که زيرباربرو نيستيم. آخر العمر قبول کرديم که يی نامه ی بينويسيم، نه خير نه اينکه تو اينترنت، خير، نامه رو بديم دستش ببره خصوصی بده دست رهبر، تا شايد بُت خر مار ول کنه. گويا ميخواد يی مصاحبه ی با رهبر بکنه، مام بهش گفتيم که بدبخت فلک زده اين رهبر گُنده تر از اي حرفهاست که به منو تو مصاحبه بده (راستی مصاحبه دادنی هست يا کردنی!؟) درهر صورت از اون اصرار از ما انکار که نه خير ما اين مصاحبه رو ميکنيم، دليلش چی چی هست؟ ميگه که رهبر اون رهبر قديما که نيست ديگه! پشم و پيتالش ريخته ايروزا. به هر ننه قمری مصاحبه ميده، حالو خدا کنه. بهش گفتم اگه مصاحبه بده خب بد نيست تو هم بکن ما که بخيل نيستيم که. و بهش شرط کرديم که اگه مصاحبه نداد ما هم اون مقاله ی “بی غيرت” سانسور نشدش رو ميزاريم رو نت، القصه آقوی بيغرض هم قبول کرده، حالو تا بيبينيم چی طو ميشه. اگه مصاحبه درست شد که مام ميزاريمش رو صحفه ی حُسن آقا، البته يی انتقاد منتقادی هم بهش اضافه ميکنيم.