04 Sep 2002

خانم دکتر شما به اندازه

نوشته:     :::       Comments Off on خانم دکتر شما به اندازه

خانم دکتر شما به اندازه ی یک الاغ هم ادراک اجتماعی و سیاسی ندارید!
«الهه كولايي» مخبر كميسيون با اعلام اين خبر در گفت‌وگو با خبرنگار «رويداد» پيش‌بيني كرد: باتوجه به ديدگاه رئيس جمهوري، كار كارشناسي دولت و تأكيدي كه اين لايحه برحفظ حقوق عمومي و خصوصي شهروندان دارد، كليات آن در صحن مجلس نيز با رأي بسياربالايي تصويب شود.
وي در عين حال تغييراتي در جزئيات لايحه دولت را مطرح كرد و گفت: اين تغييرات در جهت مطلوبيت‌هايي است كه از نظر نمايندگان، شرايط كنوني جامعه اقتضا مي‌كند.
كولايي نمونه اين مسأله را درباره ميزان تحصيلات كانديداها ذكر كرد و افزود: در لايحه دولت، سوادخواندن و نوشتن كافي دانسته شده در حالي كه اين توانايي حداقلي براي يك كانديداي مجلس كافي به‌نظر نمي‌رسد.
حُسن آقا:
خانم جان اینجا حرف از وکیل ملت است نه استاد دانشگاه و یا وکیل شما. شاید من بیسواد بخواهم یک بیسواد را به نمایندگی (وکالت خود) در مجلس انتخاب کنم، شما چه حقی دارید که مرا از این انتخاب بازدارید!!؟ درضمن مگر شما که سوادی درسطح دکترا دارید چه تاجی به سر ملت زده اید که یک بیسواد نتواند بزند. باز هم احتکار قدرت در دست (نخبگان!)!؟
خانم جان در مملکت نروژ یک کارمند ساده ی شهرداری با سوادی معادل 6 ابتدایی، 17 سال نخست وزیر این مملکت بود و سالهای متمادی وکیل مجلس. مگر علمای! ما چه تاج تری به سر این ملت زده اند که بیسوادان نتوانند!؟ این ترکمانی که علما زدند هر بیسوادی بهترش را میزند. صد سال گذشته را هرچه کشیدیم از دست “علما!” و “روشنفکران!” دروغین کشیدیم هنوز هم کافی نیست!؟

Comments Off on خانم دکتر شما به اندازه   |    |     |     

04 Sep 2002

حقیقت تلخ است میگویید نه!

نوشته:     :::       Comments Off on حقیقت تلخ است میگویید نه!

حقیقت تلخ است
میگویید نه! از زبان سعدی بشنوید. نقل است که سعدی را زنی در بازا پرسید، چرا میگویی که حقیقت تلخ است!؟ من گمان نمیکنم. سعدی با قسم و آیه گفت که خانم جان باوربفرمایید حقیقت تلخ است. زن گفت، حقیقتی بگو تا من قضاوت کنم. سعدی باز ممانعت کرد، زن اصرار، آخر العمر سعدی گفت:”خانم لای پای شما کس است” زن کشیده ای به صورت سعدی زد، سعدی پاسخ داد:” نگفتم حقیقت تلخ است”.
در این بیست و اندی سال که در نروژ زندگی کرده ام شاهد آمدن پناهندگان “سیاسی!” به تعداد زیاد از ایران بوده ام . آن اوایل بخودم میگفتم چه موقعیتی! این همه پناهنده سیاسی!؟ این نروژ را تبدیل خواهیم کرد به مرکز مبارزه با خمینیسم. افسوس که هر چه زمان میگذرد بیشتر به این موضوع پی میبرم که شاید بتوان گفت از این 10 هزار و اندی ایرانی که در نروژ زندگی میکنند 100 تا 150 نفرشان واقعآ سیاسی باشند و بقیه برای امرار معاش به نروژ پناهنده شده اند. گرچه همگی ناله سرمیدهند و شکایت میکنند از این رژیم، ولی همینکه بنا برین شد که کاری بکنند یکدفه فقط 50 تا 60 نفر را درمیدان کارزار میبینی، انگاری همگی مرگ موش خوردند و همگی یک شبه مردند. این را مینویسم تا پاسخ آنهایی را بدهم که به من اعتراض میکنند که چرا میگویم که عده ای وبلاگ نویس هیچگونه فعالیتی برای پیشبرد امور سیاسی نمیکنند. این کلمه ی سیاسی را زیاد جدی نگیرید، منظور از سیاسی چیزی نیست جز حق طلبی، یعنی اینکه اگر دیدی کسی حق تو و دیگران را میخورد ساکت ننشین، وگرنه هیچکس این انتظار را از عامه مردم ندارد که همگی سیاسی بشوند و به سیاست خانه بروند.
چگونه میتوان این همه جوان را به حرکت در آورد!؟ آیا راه بهتری بجز چسناله های حُسن آقایی سراغ دارید!؟ باور بفرمایید برای یک مملکت به این جوانی(ازنظر متوسط سن جمعیت) ننگ است اگر درصد علاقمندان به وبلاگهای پرنو بیشتر از وب لاگهای سیاسی باشد، در جوامع پیشرفته این جوانان هستند که بیشتر به خیابانها می آیند و ابراز وجود میکنند یا اعتراض های اجتمایی را هدایت میکنند. گرچه میدانم فردا عده ای دوبار پاسخ خواهند داد که در ایران آخوندزده پرنوگرافی هم یک نوع مبارزه ی سیاسی است.
این جمله را از امید قرض میگیرم چون به آن اعتقاد دارم”«کسی که سکوت می‌کند از جلادان و سانسورچیان است که حمایت می‌کند.»؟ پس باید کاری کرد… “.
آیا قبول دارید این جمله امید را؟ اگر نه پس باید بگویم که مبانی اخلاقی ما باهم تفاوت فراوان دارد.
حق طلبی گناه نیست بلکه یک افتخار است.
پیروز باشید.

Comments Off on حقیقت تلخ است میگویید نه!   |    |     |     

04 Sep 2002

سخن یک دوست دوست عزیزی

نوشته:     :::       Comments Off on سخن یک دوست دوست عزیزی

سخن یک دوست
دوست عزیزی که خواننده ی ویلاگ هستند مطلبی را ارسال کرده اند که بنظر من نکات خیلی خوبی را دربر دارد از اینرو آنرا بدون دستکاری برایتان منعکس میکنم، درضمن من سعی خواهم کرد که جمع بندی از عقایدی که دوستان درمورد وبلاگ عمومی دادند تهیه کنم و روز شنبه یا یکشنبه آنرا آماده و روی نت خواهم گذاشت. این هم مطلب دوستمان:
حسن آقا با درود، من تلاش کردم که سخنان در پايين آمده را در بخش ديدگاه دوشنبه دوم سپتامبر بنويسم که نشد، بنابر اين آن را با اين پيک و اين چاپارخانه برايت می فرستم . زنده باشی ( کنجکاو)
دوستان گرامی با درود
نخست آينکه بگوييم من تنها يک خواننده نوشته های شما هستم و گاه پيش مآيد که از ديدن نوشته های اين و آن نژند خو می شوم و يا به هيچان می آيم و می آييم چند خطی می نويسم.
نخست اينکه دوستمان حسن آقا جايی نوشته بود از اين می ترسد که بميرد ومرگ اين حکومت را نبيند و من در اينجا به او می گوييم که اگر تو از چنگار(سرطان) و يا بيماری عفونی کشنده ايی در رنج نباشی که در چند ماه آينده از پا درت بياورد، سد در سد بدان که اين حکومت اسلام و همه چاقو کشان دزدش ( راست و ميانه و چپ!! و اصلاحگراو هر چرند ديگر) زودتر از اينها نابود خواهند شد که تو می انديشی.
دوم اينکه، دين و انديشيدن يک آنتاگونيسم با تاريخی هزاران ساله است. بر اين پايه، دين برای اين آمده که آدمی را با سخنان از پيش آماده شده از انديشيدن باز داردو انديشه کفر است و امروز در آن کشور ما ( بلدالطيبه، به گفته امامی کاشانی) ، دين مداران ( آن هم اسلامی/ شيعی اش) فرمانفرمايی می کنند. پس جای شگفتی نيست که جلو آزادی انديشه و هرگونه آزادی را ( اگر بتوانند) بگيرند و برايشان هم مهم نيست که نوشته يک وب لاگ نويس با چهل خواننده ( اميد نوشته) و يا… بر اين پايه، به گمان من تا آنجا که می توان بايد جلو دستزسی و سرکوب اينان را با هوش ياری خودمان و آموخته هايمان از گذشته بگيريم. پس:
دنباله…
يک – بی آنکه به اسطوره هوشمندی اين نابخردان در کاربرد تکنولوژی و حتی خود اين تکنولوژی دامن بزنيم، که آی آنها ما را رد يابی می کنند و می توانند همه گفتگو ها و نوشته های ما را ببينند و گوش کنند. من در اينجا با گل کو( برداشت من از آن گفته ها) هم رای هستم که بابا کسی که می خواهد بيانديشد، بنويسد و افشا کند، بايسته و شايسته نيست که در وب لاگش همه سرگذشتهای زندگيش را از سير تا پياز بنويسد. و شايد اعتماد ساده دلانه ايی به اين آدمخوران داشته باشد.
دو – من به هيچ رو به خودسانسوری باور ندارم و اينکه من در بالا نوشتم اين است که خود افشاگری نکنيد.
سه – من آموخته ام که با دشمنانم اعتماد نکنم.
اما اين گفتگو در باره وبلاگ عمومی: من تنها در يک مورد ( يادم نيست کدامين سايت ايرانی بود) که به گمانم پدوفيليسم اشاره شده بود ، هيچ جای ديگر نديدم که بايسته قيچی بود. يادتان باشد که هيچکس اين حق را از شما نگرفته که همزمان با معرفی يک وب لاگ ( برای نمونه ضد زن و يا جوکهای آقای رهام و برادران اخوان المهندسين اسلام) از زبان طنز و انتفاد پرهيز کنيد. نيازی هم نيست زياد بهداشتی باشيد.
اگر گمان می کنيد که خردسالان به وب لاگ عمومی سرک می کشند، بايد به خواننده در همان خط نخست بايک ” پاپ آپ ويندوز” و يا هر ابزار ديگری يادآوری نمود.
پايدار باشيد.

Comments Off on سخن یک دوست دوست عزیزی   |    |     |     

03 Sep 2002

معرفی یک وبلاگ سلام بر

نوشته:     :::       Comments Off on معرفی یک وبلاگ سلام بر

معرفی یک وبلاگ
سلام بر همه ی شیفتگان راه حق (این جمله که مذهبی نیست که!؟ آخه حق یعنی حق نه چیز دیگه.
میخواستم به دوستان پیشنهاد کنم که اگر وبلاگ هایی رو پیدا میکنند مثل این یکی حتمآ به دیگرون هم اطلاع بدن چون اینگون وبلاگها باید پر بیننده باشند، در ترویج آنها کوشا باشیم. دیده ام وبلاگ نویسانی رو که بخاطر اینکه شناخته نشدند بمرور زمان دل سرد شده اند و دیگر نمینویسند، حیف است. البته اگر اینگونه وبلاگها میتونستند اسباب کشی کنند و جای دیگری بجز پرشین بلاگ اسکان گزینن بهتر میبود ولی خوب چی میتوان کرد که فعلآ رژیم هم در این محیط توانسته جای پایی برای خودش درست کنه.

Comments Off on معرفی یک وبلاگ سلام بر   |    |     |     

03 Sep 2002

آزادی بیان و مشکلات فرا

نوشته:     :::       Comments Off on آزادی بیان و مشکلات فرا

آزادی بیان و مشکلات فرا روی ما
من امروز تصمیم گرفتم که این بحث را گسترش بدهم و سعی خواهم کرد کمی مرتب تر، درضمن امید دارم که دیگران هم در این بحث شرکت کنند تا واقعآ مثل یک عده انسان متمدن بتوانیم یک راهکار برای این مساله پیداکنیم تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.
در زیر نظر این دوستان را که در کامنتینگ روز اول سپتامبر نوشته شده بود را اینجا منعکس میکنم امید دارم تا با خواندن آن، همه آنهایی که به این وبلاگ سر میزنند نظر خودشان را بدهند و کمکی بکنند به اینکه بتوان یک راهکار عملی برای اداره ی وبلاگ عمومی پیدا کرد. نظر خود را میتوانید یا در کامنت ویا بصورت میل برای من ارسال نمایید.


Fozoolak
سلام دوست من
مطلبي که نقل کردم از وبلاگ عريان بود . از وبلاگ عمومي هم تا جائي که اطلاع دارم پاک نشده و در آرشيو آن بايد موجود باشد. وبلاگ عريان را لينکش را ندارم والا برايتان مينوشتم. دوست عزيزم مهرداد از وبلاگ عجب گزارش اين وبلاگ را عينا؛ در وبلاگ عمومي داده بود که من به استفاده ازين کلمات در وبلاگ عمومي معترض بودم. سانسور را به هيچوجه قبول ندارم اما عدم استفاده از لغات نامربوط را سانسور نميدانم.


گل كو
من مي خواستم امروز فقط مطلب فرهاد در بالاي وبلاگم باشد. فردا حتما در اين مورد مي نويسم. اينجا هم کلي نظر دادم که پاک شد.
به طور خلاصه به نظر من اين مسئله را بايد با مهرداد حل کرد . آيا با اين کار مي خواهد تابو شکني کند؟ يا مسئله ديگري در کار است؟‌
من و شما و فضول مي گوييم اين مطلب موهن است. اماداريم به جاي بقيه هم نظر مي دهيم. و اين وسط کار نورهود را صد چندان مي کنيم.
وبلاگ عمومي يک پانل است.مسئوليت هر نوشته با نويسنده است. بايد با مهرداد حرف زد و بحث کرد و ديد که چرا ترجيح مي دهد در دوراني که فقر و فساد و فحشا همه جا را گرفته به جاي صحبت از مشکلات به وبلاگ هاي پورنو بپردازد؟
تنها کاري که وبلاگ عمومي مي تواند بکند اين است که قانون بگذارد گه کسي نقل قول مستقيم نکند.


پاگنده
به نظر من وبلاگ عمومي چيزي شبيه به يک مجله است و مي تواند (اگر چه تا کنون چنين کاري نکرده) اقدام يه تدوين يک اساسنامه يا چارچوب براي درج مطالب بکند همچنانکه هر نشريه يي سردبير دارد. هر اجتماعي هر چند کوچک نياز يه قانون دارد و هر قانون عين محدوديت است. مهم رعايت آن (نه بيشتر و نه کمتر) است. من نيز با سانسور مخالفم ولي مشابه با نظر فضولک عدم درج صريح واژگان مستهجن و ارجاع به آدرس اصلي را معقول مي دانم: در اين صورت کساني که مايل به خواندن اين واژگان نيستند حد اکثر يک بار و زماني که وبلاگ مزبور را هنوز نمي شناسند با اين مورد روبرو مي شوند.


امیدِ میلانی
اجازه دهید من رویِ نظرِ پیشین‌ام تأکید کنم.
شما می‌گویید در استفاده از کلمات، هرچند عینِ اصلِ وب‌لاگ‌اند، محدودیت گذاشته شود؛ و تنها لینک به وب‌لاگِ اصلی داده شود. خودِتان فکر کنید این چه خبردادنی می‌شود…
اساساً فرقِ این حرف با حرفِ رضا قاسمی که می‌گفت خبرِ انتقادهایی که به او می‌شد نباید در وب‌لاگِ عمومی درج شود چیست؟
با توجه به آن‌که من دوست دارم وب‌لاگِ عمومی مکانی عمومی برایِ معرفی‌یِ همه‌یِ وب‌لاگ‌ها باشد، و نه نشریه‌یی با خطِ مشی و اهدافِ مشخص، مانندِ آهو و جارچی، بنابراین شخصاً با آن دوستِ عزیزی که اشاره کرده بود تنها محدودیتِ نوشتنِ مطلب در آن صحتِ مطالبِ منتشره باشد موافق‌ام.
در پایان اضافه کنم که برایِ حلِ مشکلاتی از این دست، و نیز قابلِ استفاده‌تر کردنِ وب‌لاگِ عمومی، می‌توان آن را طبقه‌بندی کرد، که در قسمتی مثلاً وب‌لاگ‌هایِ سکسی معرفی شوند، جایی وب‌لاگ‌هایِ سیاسی و الی آخر…


پاگنده
طبقه بندي هم راه حل ممکني است، يا لينک به صفحه ي فرعي (شبيه آنچه در وبلاگ خود من در ۳۰ آگوست انجام شده).
ولي در مورد اين که فرق اين محدوديت با انواع ديگر محدوديت چيست يک فرقش مي تواند اين باشد که در اينجا معرفي يا تبليغ هيچ وبلاگ يا نوشته يي ممنوع نيست. ببينيد حتا در کشورهاي غربي نيز بر سردر سينماها يا ابتداي فيلم هاي ويديويي درجه بندي آنها از لحاظ پارامترهايي مانند سکس يا خشونت اعلام مي شود. يا در صفحه ورودي سايت هاي پورنو اخطاري داده مي شود؛ اين منافاتي با آزادي بيان ندارد فقط مسووليت استفاده از مطالب را متوجه مراجعه کننده مي داند.
(کاش افراد بيشتري در اين زمينه نظر مي دادند، چون بهترين راه حل لزوما در ذهن ما چند نفر نيست!)


Fozoolak
سلام
با نظر جناب پاگنده و اميد خان موافقم. طبقه بندی بصورتي که تبليغ وبلاگهای پورنو در لينک ديگری غير لينک اصلي باز شوند و خواننده مجاز به انتخاب باشد را ترجيح ميدهم. ناگفته نماند که من هيچگاه مشتری آن لينک خاص نخواهم بود.


حُسن آقا
بگمان من اگر کسانی که با نورهود آشنایی دارند به او هم بگویند که بد نیست اگر او هم در این بحث شرکت کند، چون هرچه باشد او هست که اداره کننده وبلاگ عمومی است و حتی بنظر من دیگر خبرنگاران وبلاگ عمومی هم بایستی در این بحث شرکت کنند. آخر العمر اگر وبلاگ عمومی آن طوری که خوانندگانش میخواهند نباشد مراجعینش را از دست میدهد و تبدیل میشود به یک چیزی مثل دیگر وبلاگها.

Comments Off on آزادی بیان و مشکلات فرا   |    |     |     

01 Sep 2002

پاسخی به فضول دوست عزیز

نوشته:     :::       Comments Off on پاسخی به فضول دوست عزیز

پاسخی به فضول
دوست عزیز من مطلبی را که شما درمورد وبلاگ توت فرنگی نقل کردید در وبلاگ عمومی ندیدم، شاید اشکال کار از همین موضوع باشد که مطلب پاک شد وکمتر کسی وقت خواندنش را پیدا کرد وگرنه من هم در شرایط امروز (بازهم میگویم درشرایط امروز وگرنه مخالف سانسور هستم مخصوصآ خود سانسوری) وبلاگ عمومی باید مکانی باشد برای جمع آوری عقاید مختلف و بهمین خاطر برای از دست ندادن مخاطبینی باید به گونه ای نوشت که مختل این هدف نشود. و اگر یادتان باشد روز قبل از مطالب سکسی مطالبی مذهبی در وبلاگ عمومی نوشته شد که مرا شدیدآ نگران کرد و حتی تصمیم گرفتم که مطلبی در این مورد بنویسم ولی آن روز بخود نهیب زدم و آن کار را نکردم . دوست عزیز اگر مطالبی را که شما نوشتید ومطالبی را که در لابلای خطوط شما خواندم را در نظر بگیرم شاید بتوانم بگویم که باشما موافقم. البته بشرط آنکه مطالب نانوشته ی شما را درست درک کرده باشم. شاید مجبور باشیم مطالبی را بایگانی کنیم تا آینده ای بس نزدیک، با اینکه میدانم امید و گل کو همین فردا با من مخالفت خواهند کرد.
دوستان حالا که رژیم میخواهد وطلب میکند میتوانیم ما هم زیر زمینی فعالیت کنیم، راه کارهای این روش چندان هم مشکل نیست. در مورد این موضوع بیشتر خواهم نوشت.
این را هم برای مامورین امنیتی رژیم مینویسم گرچه میدانم الاغ تر از آن هستند که درک کنند. حدود سه سال است که روزانه 3 تا چهار هزار میل های خبری برای ایرانیان درون مملکت ارسال میکنم هنوز هیچکس نتوانسته جلو اینکار را بگیرد، پس گمان نکنید که شما کنترل کامل را دردست دارید.

Comments Off on پاسخی به فضول دوست عزیز   |    |     |     

01 Sep 2002

مطلب دیروزم را که نوشته

نوشته:     :::       Comments Off on مطلب دیروزم را که نوشته

مطلب دیروزم را که نوشته بودم باعث شد که یکی از دوستان بمن گوشزدی کنند و من را بران داشت که پاسخی در اینجا بدهم چون ممکن است خوانندگان مطالب کامنتها را نخوانند. امروز صبح نیز همان دوست عزیز میلی برایم ارسال کردند، میل ایشان را بخوانید و بعد توضیحاتم را میدهم.
سلام .
حق با شماست. شما عبارت قلم به مزد را به کار نبرده بوديد و من در انتساب آن کلمه به شما عجله و اشتباه کردم و در اين مورد معضرت می‌خواهم. اما در کل نظرم همان است که نوشتم. به نظر من در مورد آن وبلاگها که صحبتش شد بی انصافی کرده‌ايد. چون مخصوصاً در مورد خوبهايش هم اين را گفته بوديد برايتان کمنت گذاشتم. يعنی شما واقعاً معتقديد ما اينجا و در شرايط حاظر ( که با شما موافقم که شرايط بسيار بد و ناراحت کننده‌ای است ) بايد زندگی عادی خودمان را نداشته باشيم؟ که يعنی اگر عاشق شويم يا از عشق بنويسيم درست نيست و حتی خيانت محسوب می‌شود؟ که کار و زندگی روزمره را رها کنيم چون رژيم فاسد است؟
پاسخ
باور بفرمایید دوست عزیز من بطور حتم بیشتر به مسایل روزمره و اجتماع علاقه دارم تا به مسایل سیاسی، ولی چکنم که در شرایط امروز ایران مجبورم مسایل روزمرگی را بکناری بگذارم و به مساله ی اصلی که همانا پیکار با اهریمن است بپردازم. باور بفرمایید من حرف شما را درک میکنم ولی جایی برای اجرای آن در زندگی امروز ایرانیان نمی بینم.دوست عزیز هیچ چیز زیباتر از عاشق شدن درزندگی وجود ندارد ولی آیا این عشق زمانی که فلاکت ایرانیان را در اطرافمان می بینیم مجاز است!؟ باوربفرمایید چنانچه همگی دست بدست هم داده برای سرنگونی این رژیم همتی کنیم پس از پایان ماجرا زمان برای همه گونه مسایل زندگی وجود خواهد داشت حتی با لذتی بیشتر. مگر من بعنوان انسان میتوانم از خوردن یک وعده غذای لذیذ لذت ببرم زمانی که در اطرافم گرسنگان برای یک تیکه نان صبح تا شام در تلاشند!؟ آیا چنین اجازه ای را دارم!؟ آیا نبایستی که همراه با خوردن غذای لذیذم کمی هم برای سیرکردن شکم آنها تلاش کنم!؟ آیا چنین است رسم انسانیت! که بخورم و بخوابم و لذت ببرم وبگویم کون لق گرسنگان، من که سیرم!؟ دوست عزیز دخترک شیطان هم عاشق میشود ولی آیا زندگی دور و برش را هم فراموش میکند!؟ دوست عزیز یک عاشق پیشه نمیتواند بدون نگاه عمیقی به اطرافش عاشق شود. عشق از عاطفه انسانی سرچشمه میگیرد چگونه میتوان عاشق شد بدون اینکه عاطفه ی انسانی داشت، آن عشق نیست سراب است. ایکاش اینگونه وبلاگها کمی نمیگویم تمام وقت، کمی هم به مسایل و مشکلات این ملت میپرداختند.
من باز هم میگویم قصد توهین به هیچکس را ندارم ولی موظف به گوشزد کردن هستم.

Comments Off on مطلب دیروزم را که نوشته   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی