08
Mar
2003
رو که نیست سنگ پای قزوین هست!!
ضرب المثل “رو که نیست سنگ پای قزوین هست” رو که حتمآ شنیدهاید، بشما که عرض کنم، توی ایران ملاها! این ضرب المثل هم دیگه مصداق نداره، قبول ندارید حالا به شما ثابت میکنم حرفم رو.
نتیجهی انتخابات شوراها چنان مایهی روسیاهی رژیم شد که حتی خرهای قبرسی هم از آن آگاهی دارند، البته بجز یک خر، سخنان این خر را بخوانید تا باورتان شود:
ملت ايران با حضور خود در پاي صندوقهاي راي انتخابات شوراها، به روشني جواب آمريكا را داد!
وي، افزود: اين انتخابات، نشاني از حمايت مردم از آمريكا نداشت؛ چرا كه مردم ايران با حضور در پاي صندوقهاي راي انتخابات شوراها، جواب آمريكا را به روشني دادند. منبع خبر
این سخنان را آقای رفسنجانی رئیس تشخیص مصلحت آخوندی عنوان کردهاند. حالا انگار این گفتار ایشان در نماز جمعه کافی نبوده بلافاصله در اظهار نظر دیگری ایشان میفرمایند:
«اكبر هاشمي رفسنجاني» با انتقاد از كاهش مشاركت مردم در انتخابات شوراها گفت: “از بعد از دوم خرداد 76 ما معمولاً تنزل حضور مردم را داشتهايم. در آخرين انتخاباتي كه در مسؤوليت اداري من صورت گرفت، بيش از 30 ميليون ايراني شركت كردند كه بعد ازآن، آن حماسه به آن صورت ديگر تكرار نشد. در حالي كه سالانه حدود يك تا يك و نيم ميليون نفر به رأيدهندگان اضافه ميشود.” منبع خبر
البته ایشان افاضات دیگری هم در گفتههایشان کردهاند که میتوانید در دولینک بالا بخوانید. حالا برگردم سر ضربالمثل خودمان. از قرار معلوم از این ببعد باید گفت رو که نیست سنگ بای رفسنجان است. یکی باید از این روباه بپرسد که حاج آقا قسم دروغت را باور کنیم یا دم خروس را!؟
یک پند هم به مردم رفسنجان: آقایون و خانمهای رفسنجانی تا دیر نشده یک بلایی سر این شعبدهباز بیاورید وگرنه دیگر آبرویی برای شما در بین ملت ایران باقی نخواهد ماند.
در بخش: بدون دسته بندی
07
Mar
2003
فرض محال، محال نیست!
فرض بفرمایید خُسن آقا در یک اطاق 3 در 4 با یک اسلحه کمری در دست و تنها یک گلوله همراه با آقای جورج بوش، صدام حسین و آقای خامنهای تنهاست. چه اتفاقی قابل پیش بینی است:
1. خُسن آقا گوله را در مغز خامنهای خالی میکند.
2. گلوله را در مغز صدام خالی میکند.
3. گلوله را در مغز جورج بوش خالی میکند.
پاسخ: گلوله بدون شک در مغز جورج دبلیو بوش خالی خواهد شد.
در بخش: بدون دسته بندی
07
Mar
2003
آیا امیرفرشاد ابراهیمی وبلاگ مینویسد!؟
یکی از دوستان لطف کرده بود در نظرخواهی من آدرس این وبلاگ را داده بود البته من هنوز وقت نکردهام آن را بخوانم و نمیدانم که آیا این وبلاگ واقعآ بوسیلهی امیرفرشاد ابراهیمی نوشته میشود یا نه، ولی حتمآ در چند روز آینده آن را خواهم خواند. در هر صورت بد نیست دیگر دوستان هم سری به آنجا بزنند البته تا قبل از اینکه پاک شود یا مفقود شود.
دیگه برای امشب نوشتن بسه! نیست!؟، برم دُمی به خم شراب بزنم تا شب به صبح نرسیده!!
در بخش: بدون دسته بندی
07
Mar
2003
آقا بوش یا آقای هیتلر!
قبل از هر چیز عذر خواهی بخاطر کمکاری در این دو سه هفتهی گذشته، باور کنید کار از سرو و کولم بالا میره وقت سرخواراندن را هم ندارم، چه رسد به وبلاگنویسی.
قبل از شروع جمله ی زیبایی!! را از آدلف هیتلر (ببخشید منظورم جورج WC بود) بخوانید:
ما قویترین ملت دنیا هستیم. ما بهترین ملت روی زمین هستیم.
این هم سخن رانی خُسن آقا دامت افاضاته در پاسخ به سخنان گوه هر بار جورجی خوشکله:
بورو جلو آقا جورجی جیش داری.
دیشب یک متخصص زبان شناسی رو آورده بودند توی تلوزیون نروژ و از طرف پرسیدند نظرتون در مورد سخنرانی اخیر آقای جورج بوش چی ست، آقای متخصص هم که استاد دانشگاه ست نه زیر گذاشت نه رو و گفت:
هفتهی قبل سر کلاس درس یک جملهای را از آدلف هیتلر داده بوده به دانشجوهاش و از آنها سوال کرده بوده که این سخنان از چه کسی است، شاگردان هم بعد از تجزیه و تحلیل فرموده بودند “آقای جرج دبلیو بوش”. حالا فهمیدید که من چرا در جمله بالا آقای بوش را با هیتلر عوضی گرفتم!
درضمن ناگفته نماند که من این آقا جورج بوش خودمونو خیلی خطرناکتر از آدولف هیتلر میدانم چون هرچه باشد در آن زمان سلاحهای به این پیشرفتگی دست آن یکی دیوانه نبود ولی درعوض امروز آقای جورج WC دارای مخربترین سلاحهای کشتار جمعی است و هیچ احدی را هم یارای مقابله با او را نیست.
در بخش: بدون دسته بندی
04
Mar
2003
جنگ[۱] جمشيد جم و امام حسين
چون ابــــر بــه نــــوروز رخ لاله بشُست
بــرخيز و به جام باده کن عزم درست
کين سبزه که امروز تماشا گه تـــوست
فـردا همه از خاک تــو برخواهد رُست
اخباری که در چند روز گذشته از ايران ميرسد بيگمان خوشحال کننده ترین اخباريست که در اين بيست و چندسال گذشته به گوشمان رسيده است. از يکطرف سردمداران رژيم گمان نمیکردند که نــــــــــــــــــه به این بزرگی را از ملت دریافت کنند و اینک هم می روند تا با شادی و پایکوبی ملتی که از اسلام ناب!! محمدی خسته شده روبرو شوند. شادی و پايکوبی جوانان اهورائی و ملت بيدار شده از خوابی 1300 ساله امسال میتواند ملای مفلوک را بدجوری از خواب رویاییاش بیدار کند. از طرف ديگر جوانان از خودگذشته و کوشای ملک جم بر آنند تا با چنگ و دندان با سلاح فشفشه و ترقه به جنگ توپ و تانک حکومت کوتولههای حسينی رفته، و از فرهنگ اهورائی خود که همانا ناموس اين آب و خاک است دليرانه دفاع کنند.
اين جنگ نابرابر سالهاست که در جريان است، اول بار اين خمينی بود که کوشش فراوان کرد تا شايد اعياد اسلامی را جايگزين نوروز و چهاشنبه سوری کند، زهی خيال باطل، و هم اين جوانان بودند که اول بار قبل از خاتمه جنگ و نوشيدن جام زهر اورا مجبور به نوشيد جام زهر کردند.
رژيم آخوندی بار ديگر باز با حيله و نيرنگ سعی در آشفته کردن بازار سياست را دارد، و در پی آن است تا با در گيرکردن ايران در جنگی با اين يا آن، خود را از جنگی که جوانان اين آب و خاک بر او تحميل کرده اند برهاند.
رژيم سعی دارد تا چهاشنبه سوری و نوروز را جابجا کرده تا شايد با اين حيله از شور و شوق جوانان بکاهد، قافل از اينکه جوانان اين مرز و بوم بيدارتر از آنند که اينان گمان ميکند. و در عوض بجای يک چهاشنبه سوری اينبار چهارشنبه سوريها بپاميشود و جوانان بيپروا و دلير از روزها قبل به پيشواز چهارشنبه سوری رفته و خود را برای نوروزی باشکوه تر آماده ميکنند.
سردمداران رژیم آخوندی چنين مينمايند که جنگ امروز جنگ جمشيد جم است با امام حسِن شهيد، آب را گلالود ميکنند تا بار ديگر ماهی بگيرند، بيگمان اگر کسی از کشته شدن حسين به نان و نعمتی رسيده باشد همينها هستند و بگمانم که در هر محرم هم اينان هستند که در دل شادي ميکنند که دوباره دکان ناندانی آخوندی برپا خواهد شد.
ولی برای ملت نوروز همان روز نو است که پس از زمستانی سخت رخسار مينمايد، و آن روزی نيست جز اول فروردين.
نوروزتان را پيشاپيش تبريک گفته سالی بدون آخوند و عمامه برايتان آرزو دارم.
.¨:..:¨….¨:..:¨…:¨….¨:..:¨.

[۱]: علاقمندان به برپاکردن صفحهای به این منظور چنانچه موافق باشند مطالبشان را در باره نوروز برای من بفرستند تا صفحهای را برای این مهم راه بیندازیم، چیزی مثل همان صفحه تحریم انتخابات و تحریم اریکسون، اما اینبار تحریم محرم.
در بخش: بدون دسته بندی
02
Mar
2003
نظرهای جمعه 28 فوریه
نظرهایی در این روز نوشته شد که بعضی جالب و دوتای آن مشمئز کننده بود، بخاطر همین موضوع سعی خواهم کرد تا در این نوشته یک موضوع را مجددآ تکرار کنم.
من هیچگاه دشنام دادن به دیگران (استثنا: سردمداران رژیم آخوندی) را در این وبلاگ برنمیتابم، و نظر داده شده را بی درنگ حذف میکنم.
در نظری که بوسیلهی شخصی که خود را “مختار ثقفی” مینامد از کلماتی که شایستهی حزبالله است استفاده شده بود که بهمین دلیل آنرا حذف کردم. همچنین شخص نامبرده با استفاده از نامی دیگر “دکتر ادیب” در نظری دیگر چنین مینویسد:
خدا را شکر ميکنم که دشمنان ما را از احمقها آفريد
بدبختهای بيچاره در کدام کشور دنيا دموکراسی وجود داره
من میخوام بدونم شما انقدر احمق هسثید که نمیدونید جايزه صلح نوبل پاداش کسانی ست که ملت و وطن خودرا به استعمار گران ميفروشند
جناب دکتر!! ادیب!! در سخن اول باید بگویم که شما برخلاف آنچه سعی دارید به ما بنمایید از کوته فکرانید وگرنه به خود لقب دکتر نمیدادید، متاسفانه این پدیده در نزد ما ایرانیان یک عقدهی حقارتی است که منشاء آنرا من نمیدانم ولی اینکه خود را دکتر و مهندس خطاب کردهاید خود دلیل بر نا آگاهی شماست، وگرنه همه میدانند که داشتن مدرک دکترا یا مهندسی دال بر دانستن نیست، اگر چنین میبود ایران با داشتن دکترهایی همچون دکتر! اللهکرمها و دکتر! رضاییها بایستی بهشت روی زمین میبود.
حال برگردم به نظرهایی که جالب بود، اینگونه نظرها همیشه مرا خوشنود میکند. اول نظر شمر که گویا مخالف این “دادن جایزه صلح نوبل به آقاجری” است. دوست عزیز همانطور که در نظرخواهی هم نوشتم هدف من و شما یکی است فقط راهکارها و ابزارهایی که استفاده میکنیم متفاوتاند، که آنها را هم با صحبت و تفاهم میتوان یکی کرد، یا اینکه هردوی ما میتوانیم با تفاهم با استفاده از ابزارهای مختلب برای رسیدن به هدفی مشترک کوشا باشیم.
همچنین نظر “رهگذر ثانی” که نکات بسیار خوبی را برای یک بحث جامع در مورد جایگاه مذهب در ایران پیشنهاد کرده بود. من با عقیده شما موافقم و همچنین اگر دوستانی که علاقمند هستند، خواستند، میتوانیم یک وبلاگ گروهی راه بیندازیم و هدف کارمان را هم مبارزه با خمینیسم و مذهب خشک مغزان قرار دهیم تا شاید از این راه بتوان به ایران ویرانما کمکی کرده باشیم. من منتطر پاسخ دوستان هستم.
در بخش: بدون دسته بندی
02
Mar
2003
سخني با اقليتهاي قومي در ايران
پيش از اينكه مرا متهم به نداشتن تفاهم در مورد هموطنان مختلفم در نقاط مختلف كشورم نمائيد، بايد بعرض همگي برسانم كه با هر گونه تبعيض قومي در اين خاك و آب مخالفت داشته و دارم و اما در واقع ريشه هاي تبعيض را نه در قوميتهاي گوناگون در اين مملكت ميبينم بلكه بيشتر در فرهنگ حذفي اين ملت . اينرا گروههاي مختلف قومي كه حداقل در هزار و دويست سال گذشته ايران بر سرير قدرت تكيه كرده بودند، نشان داده اند. سهم بقول مستضعفين قومي، فارسها از آن تنها شصت هفتاد سال بود و بيشتر اين مملكت توسط تركها(سلجوقيان، غزنويان، خوارزمشاهيان، افشار، صفويان و قاجار) و اكراد (زنديه كه لرها خود شعبه اي از كردها هستند) اداره گرديد و در تمامي اين مدت چندان خبري از آزادي هم نبود. سلطان محمود هروقت كه چشمش هوس ديدن ظلا ميكرد يا با خرج خون ملت لشگر به هند ميكشيد و يا اينكه ماليات بيغار يا بيگار از مردم طلب مينمود. هر زمان هم كه مردم از عهده دادم بيگار بر نمي آمدند دختران و زنانشان را براي لشگريانش در ازا ميگرفت. شاه اسماعيل صفوي پس از جنگي كه در مقابل گروه ديگري از تركها با پيروزي بپايان رسانيده بود با لشگر خويش به پايتخت كه همانا تبريز بود بازگشت و بدين صورت جشن گرفت كه خود و امرايش هر يك بتهائي پسران يكي از اشخاص ذينفوذ و خوشنام تبريز را چند شب با مقصود مشخص پذيرا گشتند. باور نميفرمائيد؟ پس لطفاْ سفرنامه ونيزيها را در ايران مطالعه نمائيد. آغا محمد خان از چشم فارسهاي كرمان منار ميساخت. كردها خود بر عليه زنديه با قاجارها متحد گشتند و و و و…. اينها بمعني متهم كردن گروه و يا شخص بخصوصي نيست بلكه نشان دادن اين واقعيت است كه اينگونه اجحافها ريشه در فرهنگ رشد نايافته جمعي اين آب و خاك دارد و بس و اين رشد ناقص بايستي كه هدف مبارزات همگي آحاد اين ملت باشد و نه مبارزه و استهزاء يكدگر. اين كدورتهاي مابين اقوام بسيار به مذاق ديگران بسيار خوش آمده و حتي از شدت نگراني پستان به تنور ميچسبانند. فقط سئوال اينستكه كدام پستان را؟
مسئله اينست و نيز واقعيت كه حكومت و نفوذ بر چند امير نشين كوچك كه بعضاْ با يكديگر دشمني دارند، بسيار راحت تر ميباشد تا ملتي منسجم و بزرگ و امكانات كشورهاي كوچك در محاصره يكديگر بسيار محدود و متكي بر صدقات ديگران.
خوش نظر
در بخش: بدون دسته بندی