Nov 05 2008

حلقه ننگین ملکوتی

نوشته:     :::       22 پیام

هر چه می‌خواهیم زیر سبیلی در کنیم، نمی‌شود که نمی‌شود!
درگیری و شیون و زاری که در رابطه با زمانه راه افتاده را قصد نداشتم اصلا وقعی بنهم، چه رسد به اینکه وقتم را صرف آن کنم. ولی اینجا خاک اینترنت است و چه بخواهیم و چه نخواهیم از یک لینک به لینک دیگری هدایت می‌شویم و عاقبت می‌خوانیم آنچه دوست نداریم بخوانیم و گاهی باعث می‌شود که خونمان بجوش بیاید و یک جمله‌ای را برای خالی نبودن عریضه بنویسم. ولی هیهات که بعضی حتی همین یک ابراز عقیده‌های یک جمله‌ای ما را هم بر نمی‌تابند. اینها از نژاد حلقه ملکوت هستند! درست انگاری که آسمان ترکمان زده و فقط همین حلقه از آن بالا تالاپی افتاده پائین.
بعضی از این آقایان جملگی از نژاد همان‌هایی هستند که در این مطلب به آن پرداخته‌ام. تولید کنندگان تفکر عقب افتاده قرون وسطی. هیچ چیز نو و خارج از تفکرات خود را بر نمی‌تابند.
داستان از آنجا شروع شد که از این لینک به آن لینک از این آدرس به آن آدرس از اینجا سر در آوردم. بعد از خواندن مرثیه و شیون و زاری آقایان، مجبور شدم یک جمله! باور کنید فقط یک جمله بنویسم، و در پائین جمله لینک یکی از طنزهای ملاحسنی را هم گذاشتم، این هم آن جمله کذایی و لینک مطلب ملاحسنی:
شما همیشه عادت دارید فقط نظر موافقین را بنویسید!؟
http://mollah.blogspot.com/2008/11/blog-post.html
بعد از نوشتن این جمله دیگر حتی یادم رفته بود که چنین جمله‌ای نوشته بودم، تا اینکه دیشب میلی دریافت کردم که مرا به این آدرس هدایت کرد.
وقتی جملات پایین را زیر نوشته خودم دیدم، نزدیک بود از خشم آتش بگیرم.

این وبلاگ از مجموعه وبلاگ های حلقه ی ملکوت است و آداب و زبان مناسب و سنجيده مانع از نشر مطالب حاوی استهزاء و سخنان سخیف است. اگر مطلبی از جنس استدلال دارید، لینک آن را زیر همین مطلب بگذارید تا منتشر شود.
با این وجود، لینک شما در لینکدونی قرار داده شد تا اگر کسی مایل است آن را در وبلاگ خود شما بخواند.

عجب! طنز از نظر آقایان سخنان سخیف محسوب می‌شود!! فکرش را بکنید کسانی که حتی یک جمله ساده مخالفین خودشان را هم نمی‌توانند تحمل کنند و با استدلال اینکه سخنان ” استهزاء و سخنان سخیف” است حذفشان می‌کنند با این حال ادعاهایشان در باره آزادی بیان کون آسمان و زمین را پاره می‌کند. باور کنید آن یک جمله را هم تنها برای این نوشتم که نکند یک وقتی آقایان امر برشان مشتبه شود که فقط خودشان می‌توانند نفس بکشند.
آهای اهالی اینترنت! اینجا خاک پاک و آزاد اینترنت است، شما که کوچکتر از آن هستید، حتی حکومت ننگین تان هم نمی‌تواند ما را از اینجا بیرون کند ما آمده‌ایم که بمانیم.
اگر یکی از شما شهامت آنرا داشتید که مثل من در سیستم پیام گیر خودتان را واز و ولنگ بگذارید تا هر رهگذری خواست نظر بدهد، آنوقت بیایید اینجا نسق آزادی بیان بگیرد، تا آن روز بروید در کون مبارک ملکوتی‌تان را بگیرد.
پایان پیام!

نوشته: در ساعت: 10:21 am در بخش: آزادی بیان

22 پیام  |           

22 پیام به “حلقه ننگین ملکوتی”

  1. حسن آقا جون
    خودت رو ناراحت نکن
    اینها یک مشت آدمهای عقب مانده با عقبه تربیت مذهبی هستند که از نظر ضریب هوشی از مردم کوچه و خیابان هم پایین ترند.
    اینها اینقدر سخیف اندیش و سبک مغزند که مسایل ساده و پیش پاافتاده را هم نمیتوانند تحلیل کنند چه رسد به مسایل پیچیده.
    اختلاف ما با این از خود راضی ها به شکاف عقیدتی و یا جهان بینی ختم نمیشود بلکه اختلاف ما با اینها بر سر اختلاف میزان کودنی و باهوشی است.
    این تفاوت تا ابد هست

  2. SHIVA says:

    خداییش تو هم یه چیزیت میشه ها ! آخه این عقده ای ها رو که خدا زده تو سرشون چیکار داری ؟ اینا رو حقیقت رو مثل کف دست و روز روشن هم بهشون نشون بدی باز قبول نمیکنن . اینا فقط لایق مرگ هستن . من درسته با کشتن انسانها مخالفم ولی وقتی به تاریخ نگاه میکنم میبینم بهترین کار رو کسانی و پادشاهانی کردن که پیروان مذاهب رو از دم تیغ گذروندن . مثلن اینقدر از عدالت داریوش و کوروش بزرگ گفته میشه که قوم بنی اسرائیل رو نجات داد و رها کرد تا دینشون رو بپرستن . اگه اونها رو از دم قتل و عام میکرد , چند سال بعد مسیح روی کار نمی اومد از همون قوم یهود و بگیر برو تا آخر . یا همین معاویه و یزید رو منم مثل مسلمونها نفرین میکنم ولی جنس نفرین من برای اینه که چرا تمام شیعه ها رو پاکسازی قومی نکردن ؟ که امروز بشن واسه ما تروریست . یا همین جنگهای صلیبی , کاش تمام مسلمونها ریشه شون خشک میشد …
    اگر من روزی به جایی برسم باور کن یک کروموزوم از مسلمون باقی نمیذارم . چه برسه به آدمیزادش ! نطفه ای از تخم مسلمون رو زنده نمیذارم ! تو روح تک تکشون سگ رید ..

  3. کـیانوش says:

    درود حـسن آقای گل
    باور کن مـن از روز اولی که توی یکی از هـمین وبلاگ های وابسـته خـوندم که شـاهکاری صورت گرفته و “زمانه” ای پدید اومده در انتظار این روزها بودم
    می دونی چرا ؟؟
    چـون تبلیع کـنـنده ها یه مشت آدمای معـلوم الحال بودن!! دستمال بدست ایستاده بودن تو صف
    اون موقع به خودم گـفـتم ماستی که شیرینه از تقارش پیداست
    آخه تـوهـم از چه کسانی چـه توقعاتی داری ها

  4. کـیانوش says:

    اَ… بـبخشید تغار رو غلط نوشتم
    امان از این کی بورد های بدون علامت

  5. البته که درست می گویید. جار و جنجال زمانه دست خیلی ها را رو کرد. خیلی ها را هم شناختیم.
    راستی، حلقه ی ملکوت همه اش هم بد نیست ها. داریوش آشوری را هم آن داخل گذاشته اند. فقط سنخیت آشوری با ملکوت را نمی فهمم!

  6. طاها جان اگر کسی حاضر شود در حلقه‌ای قرار بگیرد، یقینا یا ناآگاهانه در آن حلقه قرار گرفته، یا با آن حلقه هم گنی و هم آهنگی دارد وگرنه چرا من و شما در آن حلقه نیستیم!؟
    من اگر در چنین حلقه ای بودم یقینا بلافاصله بعد از رفتاری این چنینی از طرف حلقه از آن خارج می شدم. انسان شعور دارد و می تواند اطرافیانش را بسنجد و اگر در آزمون نمره مردودی گرفتند از آنها دوری کند.
    خلاصه سخن اینکه:
    کبوتر با کبوتر باز با باز
    کند هم جنس با هم جنس پرواز

  7. دختری جوان (کیمیا) says:

    من راستش انگشت به دهن موندم این آقای جامی که به جمهوری اسلامی کمتر از گل نمی گفت (به این بهانه که توهین به رای دهندگان میشه و در واقع اینطوری انتخابات ایران رو آزاد جلوه می داد) چطور شده در فحاشی به هلند و هلندی اینقدر بلبل شده!!! من یک بار ندیدم ایشون از جمهوری اسلامی با عنوان مشت آهنین یا برده دار و استعمارگر یاد کنه در حالی که همه اینها و بدترشو مثل نقل و نبات نثار هلند کرده!!!
    راستش حسن آقا من طرفداری قبلیمو از زیتون هم پس میگیرم. دیدم نوشته خیلی از مخالفان راحت میان و میرن و ج.ا. هم کاریشون نداره دیدم نه بابا این یک چیزیش میشه!

  8. حسن عزیز من برای نخستین بار که این حلقه و نام ملکوتی آن را دیدم نوشتم که این ها هنوز در تفکر شبان رمه گی آیت اله دکتر شریعتی به سر می برند. این ها از تاریک خانه شریعتی و از زیر عبای خمینی و خاتمی بیرون آمده اند. بسیاری از این ها به خارج فرستاده شدند برای امکانات سازی برای حکومت اسلامی. مگر یادت نیست چند سال پیش تصویری از خمینی را در نمایشگاه اسلامی در برلین هوا کردند. خودت هم می دانی که این پول ها از کجا می آیند. جایگزین سازی می کنند برای روز مبادا. فکر می کنی قطب زاده و بنی صدر از کجا آمدند. بی عملی چپ دمکراتیک و نیروهای آزادی خواه میدان را برای جامی و نیوی و سازگارا و گنجی و کوفت زهر مار باز کرده است. و گرنه این ها هر کدام در برپایی رژیم نقش داشته و باید در برابر مردم پاسخ گو باشند.

  9. David says:

    كمي طولاني است ولي به خواندنش مي ارزد:
    سرانجام باراک حسين اوباما به رياست جمهوری بزرگترين اقتصاد و نيرومند ترين قدرت نظامی جهان برگزيده شد. پستی که بر اساس پذيرش تمامی مردم جهان، مهم ترين در جهان است و دارنده ی آنهم خود، نيرومند ترين شخصيّت سياسی جهان محسوب می شود.
    فردی که در حقيقت رئيس جمهور جهان است ـ چون در عمل، آمريکا است که برای جهان مسير تعيين می کند ـ و اگر اراده کند، می تواند با يک فرمان سياسی، اقتصادی و يا نظامی، نظم کنونی جهان را بکلی و از ريشه دگرگون سازد.
    اوباما فردی است که نه پارتی داشت. نه پدری ثروتمند و نه اصلآ اصل و نسب و نياکانی شناخته شده. او فرزند يک مرد روستايی گمنام اهل اوگاندا است. فردی که نه تنها ديگر فرزندانش از همسر نخست وی، همچنان در دخمه های آفريقا زندگی می کنند، بلکه حتا مادرش (مادر بزرگ پدری اوباما) نيز هنوز هم در سن بالای هفتاد و پنج سالگی در اطراف روستای بسيار دورافتاده و کوچک خود در کنيا به بزغاله چرانی و هيمه جمع کردن می رود. اما همين پيرزن، قرار است که بزودی از روستای خود در کنيا به کاخ سفيد اسباب کشی کند.
    و خلاصه اين نيرومند ترين مرد آمريکا و جهان، همين حسين اوبامای سياه پوست و نيمه مسلمان و بی يال و کوپالی است که پسر عمو های روستايی او در روز برگزيده شدن او، با کشتن يکی ـ دو گاو و بزغاله در روستای خود، همشهريان دهاتی خود را به سور پيروزی وی فرا خواندند.
    از همه اينها مهم تر اينکه، باراک اوباما در حالی به رياست جمهوری جهان رسيد که در دوران تبليغات، نه خود را به لينکن و واشنگتن و ترومن و روزولت سنجاق کرده بود، نه تصوير مارتين لوتر کينگ را در پشت عکس های خود قرار داده بود و نه از پاتريس لومبا و رزا پارکس و جسی جکسون و مالکوم ايکس نامی به ميان آورده بود. در زمينه ايدئولژيکی هم گر چه همه او را يک سياستمدار چپ و سوسياليست می شناسند، اين اوبامای چپ اما در دوران نزديک به دو سال کارزار تبليغاتی خود، حتا يک بار هم واژه ی سوسياليسم را بر زبان نياورد. هرگز هم از انگلس و مارکس و رزا لوکزامبورگ و لنين … نام نبرد
    اوباما در سخنرانی های پرشور و مصاحبه های بسيار سنجيده ی خود به نيکی نشان داد که يک حقوق دادن برجسته و بسيار آگاه و باهوش است، کسی که بايد اهل مطالعه بوده و فلسفه ی قديم و جديد را خوب بشناسد. از اين گذشته، او حتا به دليل رشته ی تحصيلی و حرفه اش هم که شده، بدون ترديد به آثار بيشترين فلاسفه ی کهنه و نو به خوبی آشنا است.
    او برای نشاندادن آگاهی خود و فضل فروشی اما، هيچگاه چون اکبر گنجی پاسدار و آخوند عبدالکريم سروش و شيخ کديور و ديگر بچه ملا های روشنفکر شده ی ما، در سخنرانی های بيشمار تبليغاتی خود، نامی از سقراط و بقراط و ارسطو و سوفسطائيان و فلوتين و کانت و دکارت و هگل و فرويد و کيرگه گور و ميشل فوکو … به ميان نياورد.
    باراک اوباما بی هيچ عکس و علم و کتل و هويت و مشروعيّت تراشی از مردگان و زندگان، با خودباوری و اراده ای محکم، خود به تنهايی پای به ميدان کازرار تبليغاتی نهاد، از خود و انديشه ها و برنامه های خود گفت، در گام نخست بيشترين نگاهها را متوجه ی شايستگی های خود کرد، سپس سيل کمک ها را به سوی خويش سرازير ساخت، در گام بعدی امپراطوری پرقدرت و نامدار کلينتون ها را به زانو در آورد، و در پايان هم به آنچه که تاکنون شايستگی داشتن آنرا نشان داده دست يافت.
    اينکه آيا او خواهد توانست همچنان اين محبوبيت جهانی و اعتماد مردم خود را نگهدارد، امری است که بستگی به چگونه بودن وی در کار اجرايی در جهان دارد و در گرو شايستگی های وی در پياده کردن برنامه هايی است که قول آنرا به مردم آمريکا داده است.
    آنچه تا بدينجا آوردم اما تنها يک بعد اين رخداد شگرف تاريخی است، چون اين برگزيده شدن فردی با پيشينه و ويژگی های فردی و خانوادگی اوباما، ابعاد ديگری هم دارد که بدون شک مهم ترين آن، بعد فرهنگی اين رخداد تاريخساز است که نام آن هم،« فرهنگ آزاد وبالنده» است. همان فرهنگی که تمام حواسش رو به جلو است و همه ی کوشش اش برای پيشروی است، و اين همان فرهنگی است که سه برادر خونی خفته در غار های تاريخ، يعنی ملا و کمونيست و تروريست اسلامی از آن بنام فرهنگ استکباری و فرهنگ امپرياليستی و فرهنگ کفر ياد می کنند.
    پديده ی ای بنام اوباما پيش از اينکه ارزش فردی و حزبی و مسلکی داشته باشد دارای يک بار فرهنگی بسيار حياتی برای جهانيان است که آنرا بايد دريافت نه خود اوباما را. اين رخداد يک پيام تاريخی را می رساند. آنهم با صدايی بسيار بلند و رسا و بگونه ای کاملآ روشن و صاف. اين پيام را که در اين هزاره، ديگر جايی برای واپسگرايان و کهنه انديشان وجود ندارد.
    اين پيام می گويد که عصر زنجيرزنان برای شهدا ديگر به پايان رسيده است. موسم افتخار به گذشته ها، مشروعيّت گيری از تبار و نژاد، الهام گرفتن از اين فيلسوف، دريافت پيامی ربانی از آن صومعه نشين، مشروعيّت تراشيدن از فلان رهبر سياسی، وجاهت گرفتن از بهمان مرشد فکری و خود را به مردگان و رفتگان چسباندن … همه و همه ديگر بسر آمده است. و جهان هزاره ی سوم متعلق به کسانی است که هزاره ی سومی و جهانی می انديشند.
    به کسانی که به امروز و فردا قهرمان گشتن ها می انديشند، نه به پهلوانی های پار و پيرار. اين نکته ی حساس که چرا اکثريت يانکی های گريزان از کهنگی و نو گرا اوبامای تازه از راه رسيده ی سياهپوست را به قهرمان ملی خود مک کين سفيد پوست ترجيح می دهند مؤيد همين امر است و در آن هم پيامی ديگر نهفته است که آنرا نيز بايد نيک دريافت.
    ترديد هم نبايد داشت که اروپائيان جزو نخستين ملت هايی خواهند بود که اين پيام را بزودی دريافت خواهند کرد. گرچه هزاره ی سومی شدن اصلآ با انتخاب تونی بلر بسيار جوان و غير اشرافزاده و از اروپا آغاز شد. سپس هم که يک جوان ديگر اما مجارستانی تبار بنام سرکوزی در کشوری بسيار محافظه کار و سنتگرا چون فرانسه به رياست جمهوری رسيد.
    سپس هم که با ازدواج با کارلا برونی ايتاليايی( مدل مجله های سکسی) و تبديل او به بانوی اول فرانسه، تير خلاصی را بر مغز دوران اريستوکراسی سنتی اروپا شليک کرد. اولين و دومين پست های کابينه ی خود را هم به دو خارجی تبار عرب و لاتويايی سپرد که اين شيپور مرگ سنت را هر چه بلند تر به صدا در آورده باشد.
    با آنچه آوردم، پس حق است که به اين پديده از زوايه فرهنگی و تاريخی نگريسته شود که چگونه ديوار های سنت يکی پس از ديگری در جهان آزاد فرو می ريزد و همه ی ارزشهای سنتی رنگ می بازد. بلر، سرکوزی و به ويژه اوباما، محصول اين دگرگشت های ارزشی جهان کاملآ رهاگشته از زير بار سنت های دست و پای گير به يادگار مانده از قرون وسطا هستند نه علت آن.
    درست است که اوباما فردی بسيار تيزهوش و آگاه و رند و سخنور است، ليکن اگر همين اوباما با همين تحصيلات و شايستگی های خود در ايران ملا زده و يا پاکستان و کره شمال زندگی می کرد، شک نکنيد که يا اعدام شده بود، يا ترور و يا اينکه هم اکنون در پشت ميله های زندان بسر می برد. او اگر کشته و زندانی هم که نمی شد، در بهترين حالت هم در نظامهای اسلامی و کمونيستی و هر جامعه ی سنتی و بسته ی ديگر، نمی توانست که به شغلی بهتر از رانندگی کاميون زباله و يا کارکردن در يک کارخانه ی روغن نباتی دست يابد.
    بحث من در اينجا اساسآ بر سر آن فرهنگ آزاد و جاری است که بقول عمامه بسر ها به يک فرد « ولدزنا» و يا « بيج » رنگين پوست بی پشتوانه امکان می دهد که به چنين مقامی در جهان دست يابد.
    (ازدواج رسمی پدر و مادر اوباما در پنجمين ماه حاملگی مادر او انجام شده. بنابر اين، از ديد خود عمامه داران حاکم بر ايران، آنان پس از اين، بجای طرف بودن با فرزند يک خانواده ی متعصب مذهبی و اخلاق گرا بنام جرج بوش، سر و کارشان با يک مسلمان زاده ی « ولدزنا» از جنس خودشان خواهد بود که حتا کانون خانوادگی درست و حسابی هم نداشته !)
    و اما اين فرهنگی که من از آن سخن می گويم چيست؟ پاسخ آن را حتا در يک جمله کوتاه هم می توانم بنويسم و آن جمله اين است که:« فرهنگی که من از آن سخن می گويم، درست يکصد و هشتاد درجه وارون آن فرهنگی است که ما داريم». ناب ترين محصولات اين فرهنگ وارون هم، همين جمهوری اسلامی و همين بند و تازيانه و اعدام و همين جنتی و خامنه ای و احمدی نژاد و ديگر اوباشی هستند که سی سال است بر ميهن ما حکم می رانند.
    از بعد ديگر هم، آن فرهنگ گنديده که وارون اين فرهنگ بالنده است، همين مصدق مصدق بازی ها است، همين مجاهد بازی ها و ماه تابان بازی های بچگانه است، همين جنگ های پايان ناپذير شاهی مصدقی است، همين زنجير زدن ها برای بيست و هشت مرداد است.
    همين همچنان تخته بند ديدگاههای ارتجاعی و تمدن ستيزانه و ضد بشری علی شريعتی ماندن است، همين بحث غقبمانده و کاملآ ارتجاعی «ملای خوب، ملای بد» در هزاره ی سوم بوسيله نوری زاده ی ملا فکلی است که خود را مثلآ يک روشنفکر هم می داند و گل به يقه می زند، همين تحريف های روشن بهرام مشيری در منبر های خود برای فرونشاندن آتش کين اهريمنی خود و فحاشی های ديگر تهوع آور شده ی او به پادشاه مرده در غربت است.
    تجلی اين فرهنگ کهنه و گنديده، همين قوم گرايی ارتجاعی و چند ملت ساختن از يک ملت است، همين ملی مذهبی بازی های مسخره در هزاره ی سوم است، همين توده بازی و خاتمی چی گری و اصلاحات بازی است، همين چپ بازی های عقب افتاده و هنوز ماندن در پشت برفهای تونل هزار و نهصد و هفده در سيبری است، همين جنگ های کازرون و ممسنی است که تلويزيونهای لوس آنجلسی براه انداخته اند و نتيجه ی طبيعی اينهمه پستی و بی فرهنگی و پسماندگی هم، همين بی ناموسی و همين بی شرفی و همين آبروباختگی است که ما در هزاره ی سوم گرفتار آن هستيم.
    اين همان فرهنگ متعفنی است که هر بی سر و پايی خيال می کند اگر عکسی از مصدق و يا يک تروريست از مرحله پرت مارکسيست را در پشت سر خود قرار دهد، به يک شخصيّت ملی مبدل گشته. آنهم با چهل ـ پنجاه سال مبارزه ی تخريبی که اصلی ترين محصول آنهم همين حکومت متجاوزان و سربران و دزدان و چاقوکشان است و بيش از يک ميليون کشته و معلول.
    اما می بينيم که فردی چون اوباما در جامعه ای با فرهنگ بالنده اصلآ خود را نيازمند اين نمی بيند که خود را به زنده و يا مرده ی شخصيتی در گذشته و حال آمريکا و يا آفريقا بچسباند. مردم آمريکا هم به شايستگی های خود او توجه دارند نه به اين هجويات نامربوط که پدرش که بوده و چرا فقط دو بار با او ملاقات کرده، مادرش چه زن هوسبازی بوده و چند رفيق داشته و يا اينکه اوباما از کدام شخصيت تاريخی استخوان پوسيده خوشش می آيد.
    چون هزاره ی سوم و اين دگرگشت ارزشی ديگر به افرادی کوچه می دهد و جهان را به کام کسانی می گرداند که خود کسی باشند، نه اينکه از چه تبار و طيف و گروه فکری و سنی باشند. حال مايه ی افتخار يک دختر از خاندان کندی است که بگويند همسر آرنولد شواتزنگر فرزند يک پاسبان اطريشی، يخ فروش اسبق و هنرپيشه ی سابق و فرماندار کنونی ايالت کاليفرنيا است. ايالتی که اهميت صنعتی و بازرگانی و صادراتی آن در جهان به تنهايی بيش از کشور فرانسه است.
    شک نکنيد که اگر اوباما در دامان فرهنگ آلوده وايستا و کپک زده ی ما رشد می يافت، يا تبار خود را به اسپهبدان اصفهان متصل می کرد، يا خود را از بلوچهای بازمانده از صفاريان می خواند و يا کوشش می کرد که بگويد از نواده های رستم فرخزاد عقيم است. در تمامی مصاحبه های خود هم يا عکس لچکی خواهر اشرف تفنگ به دست را پشت سر خود قرار می داد، يا تصويری از چهره ی ريشوی منصور حکمت را و يا عکسی دو متر در سه متر از دکتر مصدق را از پشت بام خانه ی خود به کوچه آويزان می کرد.
    به هر حال همانگونه که شاهد هستيم همه ی نرم ها و ارزش ها ديگر در جهان بکلی دگرگون گشته است. هيچ ملتی هم در اندازه ی ظرفييت های فرهنگی خود از اين تغييرات بی بهره نمانده است. در اين ميان تنها ما هستيم که روز به روز عقب تر می رويم و در راه باز گشت به عصر جهالت و بربريّت هستيم.
    البته اينکه مشاهده می شود که فاط مه ملوک ها و صغراسلطان ها و سيد اصغر ها و شاغلوم های ما هم ديگر خود را پانته آ و آناهيتا و مهرداد و فرزاد می خوانند، نشانه هايی بسيار کمرنگ از دريافت همان پيام هزاره ی سوم از سوی مردم ما هم هست، ليکن بدبختی اين است که ما چون هميشه، اينبار هم از اين دگرگونی بزرگ، تنها پوسته آنرا ديده و تقليد کرده ايم. به همين دليل هم اين آناهيتا ها و مهرداد های تازه ی ما در انديشه، همان فاطی ها و سيد اصغر ها و ميرزا غشم شم های پيشين مانده اند نه اينکه متحول گشته باشند.
    تونی بلر و آرنولد شواتزنگر و حسين اوباما و نيکولاس سرکوری و کارلا برونی بی تغيير نام و نشان خود، از درون دگرگون گشته و جهان را هم دگرگون ساخته اند. ليکن ما حتا با تغيير نام و شکل ظاهری و طرز سخن گفتن و جراحی بينی خود، همچنان همان مردم پسمانده هستيم که همه چيزمان سطحی و تقليدی و قلابی است.
    امیر سپهر

  10. pink ponk says:

    آقای سپهر، بهرام مشیری نه تنها تحریف نمی کند بلکه عین واقعت را بیان می کند در هر مورد بدون تعصب

  11. خسن آقا وقتی یک موجود تک یاخته ای با آیکیویی در حد جلبک اقدام به راه اندازی رادیو میکنه اسم اون رادیو میشه رادیو زمانه…!!! در ضمن این خبر را حتمن بخون
    http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8708170613

  12. یک دوست says:

    توضیح: متن زیر بوسیله من ادیت شده. نام ها را نقه چین کرده ام با پوزش از همگی
    خُسن آقا
    ———
    حسن آقای عزیز
    من تعداد زیادی از افراد این مثلا حلقه رو ازنزدیک میشناسم … حدود 7 سال پیش از طریق انجمن اسماعیله از مشهد وارد شهر لندن شد همون ها براش در کلیسایی مکان زندگی فراهم کردند تمام هزینه های زندگی ایشون توسط همون انحمن پرداخته میشد و از همان روز اول در همون مرکز شروع به درس خواندن کرد ؟!؟!؟ و اینروزها گویا به شاگردان همون ” سکت اسماعیلی ” درس هم میدهد ! ایشون ادعای مذهبی بودن داره که در وبلاگش می تونی ببینی ولی امان از زندگی شخصی اش ! مشروب خوردن رو نمیدونم چطوری با روزه گرقتن و نماز خوندن و بقیه کارهاش توجیه میکنه ! پس از مدتی از طریق اینترنت با زنی شوهر دار در ایران آشنا میشه و اون خانم که الان هم در حلقه ملکوت وبلاگ داره ! از شوهرش جدا میشه و به امید زندگی در لندن با … عروسی میکنه ! لابد دز سکت اسماعیلی ها و مذهب اونها هر کس زرنگ تر باشه موفق تر هست حالا اگه با زن شوهر داری چت میکنی بعدش بعنوان پاداش بزای طلاق از شوهرش باهاش عروسی میکنه دیکه !چمافدار معروف دکتر سروش از نزدیکان این حلقه مثلا ملکوتی هست ! ضمننا در جمع اونها ” مشهدی” بودن اولویت خاصی داره ! …. توسط …. ( که مشهدی هم هست ! ) به بی بی سی معرفی شد ولی گویا آب ایت الله بی بی سی با فرقه اسماعیلی در یک جوب نمیرفت و فقط … تونست جند بار مقاله بنویسه برای بی بی سی و پولش رو بگیره از طرفی ” … ” هم از بی بی سی به نوعی در حال اخراج شدن بود . …. دختر 22 ساله اش از ازدواج قیلی رو در بی بی سی استخدام کرد و احتمالا حالا بعد از اخراج از زادیو زمانه دو باره سر از بی بی سی در میاره ! … هم بسان …. ملکوتی از خوردن مشروب الکی و سیگاری گشیدن و دوست دختر …. داشتن هیج ابائی نداره ولی روضه خوندن در سیبستان و سانسور کردن کامنت های مخالفان هم از آزاد اندیشی دینی ایشون هست ایشون با دوست دخترش که سالیان هم از خودش کوچکتر هست !” …. ” به مانند برده رفتار میکنه و بعد از اینکه به رادیو زمانه رفت برای عیال ( غیر شرعی الیته ) کار پیدا کرد و همگی راهی هلند شدند !دقت کردی حتی یکی از همکاران سابق در بی بی سی که …. چند سال اونجا کار کرده هیچ دفاعی از اون نکردند ؟ چون اونها بهتر میشناس این موجوادت رو ! دوست ندرام زیاد از مسائل شخصی اینها بنویسم اینها فقط گوشه هائی از پارادوکس های بود که این حلقه ملکوتی ( که باند تعدادی از مشهدی های عقب افتاده فکری و ذهنی خارج از کشور بیشتر شبیه هست ) و از همه بیشتر گرداننده اون ” ….” بگویم . برای همین زیاد سخت نگیر از
    ” کوزه همان برون تراود که در اوست ! ”

  13. شیمبل says:

    حسن آقای عزیز
    در مورد سارا ماپل نوشته بودی، بد نیست این را هم ببینی
    http://www.telegraph.co.uk/news/newstopics/mandrake/3174625/Sarah-Maples-exhibition-poses-questions-that-anger-Muslims.html
    آلتت برقرار باد

  14. شیمبل says:

    این متن هم جالبه. نقاشیهاش پراکنده هست ولی دیدنش خالی از لطف نیست
    http://swindlemagazine.com/issue16/sarah-maple/

  15. شیمبل says:

    مجموعه ای از کارهای سارا ماپل رو می تونین اینجا ببینین.
    متن خود مصاحبه هم خوندنیه.
    http://www.myartspace.com/blog/2007/08/art-space-talk-sarah-maple.html

  16. آقا شیمبل شما بنا بود برای وبلاگ کفتگو مطلب بنویسید چی شد!؟ بابا بازی با شمیبل مبارکتون دنیا رو عوض نمی‌کنه دست بگردون آقا شیمبل!

  17. شیمبل says:

    مخلص حسن آقا هم هستم. به روی چشم. امشب یه حالی بهش میدم.
    آلتت برقرار باد

  18. فرهاد says:

    خسن آقا
    از که و چه بنالیم !
    در بالاترین لینک دادم .

  19. David says:

    وطن امروز اسیر دوسه تن بی وطن است – انهدام وطن از نکبت این چند تن است
    این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه – این یکی مرده خور و آن دگری گور کن است
    این یکی پیشنماز چمن دانشگاه – واقعا ، قصه او، قصه خر درچمن است
    بلبلان را همه کشتند به فتوای فقیه – حالیا، وقت نواخوانی زاغ و زغن است
    روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است – عجب این نیست، اگر مرده ما بی کفن است
    عطش قاضی اسلام بنازم، که چنین – تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است
    مذهب قاضی اسلام اگر بی وطنی است – سجده بر خاک وطن، مذهب و آئین من است

  20. حسن آقا
    یکی از کامنت های بالایی در مورد مسائل شخصی و خصوصی این آقایان است که بنظرم کار صحیحی نیست
    لااقل اسم افراد را نقطه چین بگذارید.
    توی مرام ما نیست که مسائل رختخوابی افراد (ولو دشمن ما باشد) را افشا کنیم

  21. ساتگین says:

    قربان! شما باید می‏دونستید که برای کی پیغام می‏گذارید. وقتی می‏خواهی به خزعبلات داریوش آشوری پیغامی بگذاری هم چیزی شبیه این ظاهر می‏شود.  
    ++++++++++
    پاسخ:
    بابا چه کار به داریوش آشوری داری تو اون که دخالتی در این موضوع نداره!

  22. ساتگین says:

    اشتباه شد. ببخشید. منظورم داریوش میم بود. 🙂

پیامی دارید؟ شیمبل

اجباری، نمایش داده نمی‌شود

Spam protection by WP Captcha-Free

اخبار و مطالب خواندنی